من و ایمان و دوچرخه

من و ایمان و دوچرخه

عبوری از یک شیار خلوت و هوایی در سیطره افسانگان
من و ایمان و دوچرخه

من و ایمان و دوچرخه

عبوری از یک شیار خلوت و هوایی در سیطره افسانگان

ترسم آخر که نبینی وفایم

بیبین!

می دونم که منتظری مثه درختات شکوفه بزنم - آخه از خودم رضایتی ندارم - و منی که دیده ام شکوفه به امید زده میشه


سرچشمه چشم امید من بی کرانی خودته :)


بی غم گساری

اگر که خانه به دوشم - اگر که باده پرستم - کجا که با تو نبودم - کجا که بی تو نشستم

شکوه دارم


اگه جواب داد که "اونجا و اونجا و جاهای دیگه" راس میگه، هوممم؟

راس میگه

قسم به زند و پازند - به جانم آتش افکند - فراق رویت، یک چند.


خسته م