من و ایمان و دوچرخه

من و ایمان و دوچرخه

عبوری از یک شیار خلوت و هوایی در سیطره افسانگان
من و ایمان و دوچرخه

من و ایمان و دوچرخه

عبوری از یک شیار خلوت و هوایی در سیطره افسانگان

ادامه قر و غیره

شنا تو رودخونه ⁦B-)⁩

کار خطرناکیه، از ما گفتن بود ⁦:-D⁩

از تایپ قر و اطفار ادامه دارد

اینبار به طبیعت و چشمه تخت سلیمون می رم یوهووو


از تایپ قر و اطفار

کوه می نوردیم ههه

توهم درستی

تبادل کلمه بین زبان ها همیشه رایج بوده و به نظر میرسه ادامه داشته باشه. بعضی ها با این روند سر عناد دارن بعضی ها هم موافقن. من از جمله موافقین هستم :) به نظر من، در تبادل کلمه یک مساله اساسی و خطرناک وجود داره که متاسفانه بهش پرداخته نشده. اونهایی که با تبادل کلمه مخالفن مساله ای که مطرح میکنن در رابطه با از بین رفتن کلمات خودی بخاطر جایگزین شدن با کلمات بیگانه س و نظرشون اینه که اگه روند ادامه پیدا کنه از زبان خودی چیزی باقی نمیمونه بجز ساختار جمله و دستور زبان. حالا اول باید از این افراد پرسید که اصلا ریشه همین کلماتی که یک زبان داره به کجا برمیگرده! خواه زبان خودی رو فارسی خواه انگلیسی یا عربی یا هر زبان دیگه ای در نظر بگیریم.

مساله ای که مد نظر منه، در رابطه با درک و کاربردی هستش که کلمه بعد از تبادل در زبان جدید پیدا میکنه و در پس این فرایند، افراد متکلم به زبان جدید بر اساس درک و کاربردی که از کلمه تبادل شده دارن اقدام به درک متون زبان مادر کلمه میکنند. جالبه که هر چقدر تشابهات دو زبان بیشتر باشه تبادلات کلمه بین اون دو زبان بیشتره. مثلا برای فارسی و عربی (البته جنگ ایرانیان و اعراب شاید تاثیر بیشتری در تبادل کلمه بین این دو زبان داشته) بخاطر همپوشانی های حروف الفبا و تشابهات زبانی بسیاری از کلمات (حتی همین واژه «کلمه») تبادل پیدا کرده ند. متاسفانه مساله ای که مطرح کردم در درک و کاربرد کلمات عربی رخ داده. به طوری که اولا ما درک درستی از بسیاری از کلمات عربی نداریم ثانیابراساس این درک غلط اقدام به ترجمه متون عربی کرده ایم!

بعنوان یه مثال شفاف که میتونه اوج این مساله رو آشکار کنه، کلماتی هستن که بر وزن «فعّال» از عربی به فارسی تبادل پیدا کرده اند. خود فعّال در زبان عربی معنی «کاری = effective» میده در حالی که ما از این کلمه درک دیگه ای مبنی بر «پرجنب و جوش = active» داریم. حالا این درک غلط از این ریشه در ترجمه قرآن بویژه در رابطه با صفات خدا چه نتیجه ای میده. باز مثال ساده و روشن: توّاب. در ترجمه این کلمه از ابتدا به مشکل بر می خوریم اگه بنابر درک خودمون از فعال این کلمه رو ترجمه کنیم باید بگیم خدا بسیار توبه کننده است! اما چون این معنی رو نمیتونیم برای خدا در نظر بگیریم مساله رو ماست مالی کرده و تواب رو به معنی بسیار توبه پذیر ترجمه میکنیم! در حالی که براساس معنای درست فعال، ترجمه تواب چنین چیزی نمیتونه بشه. شاید شبیه بشه اما درست نیست.

حالا با این توضیحات، کسی میتونه ترجمه درستی از تواب داشته باشه؟



پ.ن:

بهترین مثال برای پرداختن به کلمه تواب سوره النصر هستش (به عقیده من). در هر پنج ترجمه رایج (قمشه ای، انصاریان، مکارم، فولادوند، خرمشاهی) کلمه تواب در این سوره به «بسیار توبه پذیر» ترجمه شده. ببینیم این ترجمه میتونه ارتباط منطقی بین اجزا سوره رو تکمیل کنه یا خیر.

آیه اول: چون یاری خدا و پیروزی فرا رسد (هر پنج ترجمه).

آیه دوم: و ببینی که مردم، گروه گروه، به دین خدا در آیند (هر پنج ترجمه).

آیه سوم: پس به ستایش پروردگارت نیایش کن (در این بخش اول با هم تفاوت دارند که بعدا در موردش بحث میکنیم)،

آیه سوم قسمت دوم: و از او آمرزش بطلب،

آیه سوم قسمت سوم: که او بسیار توبه پذیر است.


یاری خدا و پیروزی چیزی هستش که همیشه در تئوری های دینی بشارت داده شده و همه ما منتظرش هستیم. چنین چیزی همیشه در حال رخ دادنه اما دامنه و شعاع پراکنش هر کدوم متفاوته. گاهی اوقات این رو آدم در درون خودش حس میکنه بدون اینکه دیگران چیزی درک کنن گاهی هم دنیا خبر میشه اما ما بی خبریم. نکته مهم اینه که این بشارتی از سوی عالم غیب هستش که برای ما نشانه ای از درستی اندرزهای عالم غیب به حساب میاد.

داخل شدن مردم در دین خدا، نتیجه منطقی از رویت نشانه ای هستش که به مردم اثبات میکنه که اندرزهای عالم غیب درست بودند. بدین صورت که: اگر خدا نشانه ای از صحت اندرزهای غیبی رو به ما عرضه کنه، آنگاه، ما به دین خدا داخل می شویم.

اونچه که به تبع «اثبات درستی اندرزهای غیبی» و «ورود مردم به دین خدا» بهش امر میشه، (فسبح به حمد) تسبح به حمد هستش و این فعل با «فَ به معنی پس» شروع میشه که نشون میده در تبع چیزی آمده. بنابراین اینجا، در یک سطح بالاتر، یک رابطه منطقی دیگه ای داریم. از اونجایی که بین آیه اول و آیه دوم ارتباط با «و» برقرار شده این استنباط میشه که همیشه این دو با هم رخ خواهند داد و در رابطه منطقی سطح بالاتر این دو تشکیل دهنده فرض منطقی (اگر) خواهند بود. بدین ترتیب داریم: اگر بشارت های مذهبی به وقوع پیوستند آنگاه تسبیح به حمد پروردگار گوی.

بخش دوم آیه سوم هم با «و» شروع میشه که وصل کننده دو بخش بهم هستش و نشون میده این دو از همه جدا نباید بشن. رابطه منطق رو ویرایش میکنیم: آنگاه تسبیح به حمد پروردگار گوی و طلب آمرزش کن.

قسمت سوم آیه سوم خدا رو با صفت یا اسم تواب یاد میکنه. قسمت سوم، پایان بخش روابط منطقیه و نمیتونه خودش بی ربط به مطالب قبلی باشه. اینکه خداوند توبه پذیر است (بعدا اگه تونستم از نظر فلسفی هم بحث میکنیم که اصلا میشه گفت خدا توبه پذیره یا نه) ربطی به یاری خدا و پیروزی و در نتیجه ورود مردم به دین خدا نداره همچنین ربطی به وقوع بشارت های مذهبی و تسبیح خدا هم نداره! حتی میشه این قسمت سوم رو (اینطور که ترجمه شده) حذف کنیم و خدشه ای به منطق و معنای این سوره وارد نشه. در این صورت سوال پیش میاد که: آیا آیات قرآن حاوی کلمات و عبارات حشو هستن؟


کسی هست که بتونه نشون بده، برخلاف صحبت های من، قسمت سوم از آیه سوم با مطالب قبلیش رابطه منطقی داره؟


حالا اگه برگردیم به معنی درست «فعّال» و سعی کنیم تواب رو بر این اساس ترجمه کنیم اونوقت چی میتونیم داشته باشیم: این کلمه باید قابلیتی رو توصیف کنه که در امر توبه تاثیرگذار و سازنده است. خیلی ساده اگه بگیم: توبه ساز.

بریم سراغ ترجمه قسمت سوم از آیه سوم: براستی که او توبه ساز است.

خدا درستی بشارت های مذهبی که خودش بواسطه پیامبرانش به مردم رسونده رو با یاری و پیروزی اثبات میکنه و مردم با مشاهده این اثبات، به صحت بشارت ها ایمان میارن و به مکتبی که بشارت هاش اثبات شده رو میارن و بهش می پیوندند. پس تو (تو در اینجا مجاز از انسانی هستش که این واقعه رو مشاهده میکنه) تسبیح گوی به حمد پروردگار باش و از او آمرزش بطلب، براستی که او توبه ساز است. آها حالا منطقش مشخص شد.

توبه سازه چون با یاری خودش پیروزی ایجاد کرده و به تبعش مردم رو به دین مومن کرده و این برای کسی که روزی مومن به دین بوده و حالا (بازه ای که آیه دوم به وقوع می پیونده) سرباز زده نشانه ای برای اثبات تئوری های دین به شمار میاد. حالا با این وضعیت، انتظار میره که این شخص پشیمان بشه و ایمان تازه ای بدست بیاره در این صورت ابتدا به حمد خدا تسبیح میگه و سپس طلب آمرزش میکنه.