من و ایمان و دوچرخه

من و ایمان و دوچرخه

عبوری از یک شیار خلوت و هوایی در سیطره افسانگان
من و ایمان و دوچرخه

من و ایمان و دوچرخه

عبوری از یک شیار خلوت و هوایی در سیطره افسانگان

مورچه خان

ماجرا مورچه و بالا بردن  گندم رو شنیدین که شصتاد بار می بره بالا و هیییی میفته تا اخرش دونه گندم رو میبره بالا، یعنی اینقده می تلاشه تا دست اخر تلاشش بی ثمر نمی مونه

ولی ماجرای  میثم خان فرق داره

مورچهه واسه بردن گندم از گندم اجازه نمی  گیره، لزومی هم نداره

چه گندم بخواد خوراک هیولا بشه چه نخواد


بروبچز کامنت دونیاشونو وا کنن، احیانا بزرگوارانی هستن که  نطوقی دارن !


جونم براتون بگه که اولا کیبرد ؟ کیبرد نه، کیبرد این لپ تاپه حرف ل و د رو خیلی بد می زنه

بعد هم امتحانا بد نشد، به غیر از معماری که افتادیم، خب معلومه دیگه استادش بد بود ;) الباقیشو هیییی یه نمره ای گرفتیم و پاس  کردیم رفت

از اونور کاردانی تا الان دیگه واسه نمره نمی خونم، من خیلی خوووبم واسه اینکه چیززز یاد  بگیرم می خونم


دیگه چی، پیکانه رو هم که گفتم

روحی رو هم گرفتن می خان زوری بکننش توی گلد کویچت


راسی ولادت امام حسین مبارک

بندگی، ختم نبوت

دین بندگی، بر دوش بنده خدا


به غار حراء رفتن محمد را می دیدم، علی میگه .


مبعث مبارک



ما هر روز ده بار شهادت میدیم که محمد بنده و رسول خداست، اما چند بار از این ده بار رو، حقیقتا شهادت می دیم ؟ اصلا حواسمون هست که داریم شهادت می دیم به بندگی و رسالت محمد ؟

یا حتی در سوره حمد، روزانه ده بار می گیم ایاک نبعد، خداییش این حقیقت داره ؟ فقط تو را بنده هستیم، حقیقت داره ؟

بنده خدا بودن یعنی محمد بودن

ما که هر روزمون رو برای یه هدفی شروع می کنیم، که نهایت این اهداف چیزی جز پول در آوردن نیست، کجاش بندگی خداست ؟ این بندگیه پوله .

بگذریم، این حرفا روی ما تاثیر نمیذاره .



محمد (ص) قبل از اینکه پیامبر باشه، بنده خدا بود، بنده حقیقی.

نبوت با رسالت محمد ختم میشه

محمد در مرحله اول بنده حقیقی خداست

محمد بعد از بندگی، پیامبر خداست


از اینا چه چیزی به ما تذکر داده میشه ؟ چه رمزی در ختم نبوت وجود داره ؟

من که چیزی جز بندگی، نمی بینم.


حتما براتون اتفاق افتاده که یه موقعی یه چیزی دیدید یا شنیدید، در هر صورت یه چیزی فهمیدید که عمق دلتون رو به اوج برده، به حدی که شما رو یا به گریه در آورده یا به سکوت و حیرت .

اون چیزی که با فهمیدنش با درک کردنش، آدم به حیرت و سکوت میره، یا به گریه، خلاصه اینکه تغییر بنیادین در وجود آدم شکل می گیره، چیزی نیست جز حقیقت .


قرآن سرتاسر حقیقته، چه وجودی توان دریافت این همه حقیقت رو داره ؟ فقط و فقط وجودی می تونه تاب بیاره که خودش در حقیقت محو شده باشه و در پرتوی حقیقت موجودیت پیدا کرده باشه

محمد (ص) دریافت گاه حقیقت محض بود برای همه عالم .

محمد برای همه عالم، رحمت بود .

محمد تجلی رحمت خداست .

اللهم صل علی محمد و آل محمد

اختیار، محمد، اسلام، علی

سلام :)


رشته گسست، من پیچم، من تابم

آدم هبوط کرد، علی پیچید، به حق تابید .


تو پست قبلی، گفتیم که همه پیامبران اومدن تا ولایت رو در غدیر خم به علی بسپارن . خب.

تنها پتانسیلی که به بنی ادم به طور مساوی داده شده، اختیاره . اختیار سبب گزینش آزادانه مقصد توسط آدمه . حالا چه تفاوت هایی ! می تونیم بعد از استفاده از این پتانسیل، در مقصد ببینیم، مثلا اختیار محمد در چهل سال بندگی خدا، به پیامبری منجر شد . اینو از همون شهادتین نمازی که می خونیم، برگرفتم، که میگیم: اشهد ان محمدا عبده و رسوله، پس اول محمد عبد خداست بعد رسول خدا.

اختیار علی در توانایی پذیرش و عدم پذیرش رسالت محمد و اسلام، منجر به اتمام دین خدا شد . دین خدا فقط با درخت ولایت، میوه میده .

و در مورد اختیار انسان های علیه حق، فک کنم همه مثال های خوبی بلدیم .


خب پس تا اینجا رسیدیم به اینکه اختیار محمد، پیامبری ِ اسلام و نزول قرآن رو در نتیجه داشت، و اختیار علی درخت ولایت رو برای بنی آدم کاشت .


تو پست قبلی اشاره شد به اینکه ضربت شمشیر محمد نه تنها کشنده باطل بیرونی بود، حتی باطل درونی کافر رو هم از بین می برد (به بهشت وارد شدن کسانی که به شمشیر محمد کشته می شدن) و این یکی از پیام های اصلی و اساسی اسلامه . حضرت محمد (ص) قبل از اینکه یک مسلمان باشه، آورنده اسلام بود، و در بر دارنده پیام اسلام بود در حدی که ایشان، سراسر بیانگر اسلام بودن، این نکته بسیار بزرگیه . اینجاست که تفاوت شمشیر محمد با شمشیر علی آشکار میشه . (بعدا اگه یادم بود و چیزی بلد بودم در مورد "اویس قرنی" یه پست می ذارم ایشالا)


یه نکته که کلید مهمی هست رو اشاره کنم، بعد از امدن دین اسلام و پذیرش اسلام توسط علی، علی مسلمان میشه . مسلمان حقیقی کسیه که به طور 100 درصدی، وجودش تسلیم به حق باشه، حالا وجودی که تماما تسلیم به حق باشه، در موازات پرتو حق، موجودیت پیدا می کنه، و به جز ابعاد ذاتی، همه ابعاد دیگه اش عین حق میشه . علی این خصوصیت رو داره .


پس اگه کسی در مقابل حق، مبارزه، جنگ و عداوت کنه، و در این مسیر توسط شمشیر یک موجودیت عین حق، کشته بشه، عدالت که منطق قضاوت هست، حکم بر باطل بودن کشته شده می کنه . باطل رو هم که می دونیم کجا باید بره .


این نظر میثم بود در مورد تفاوت شمشیر محمد و علی .


اما در مورد اسلام.

محمد آورنده و بیانگر و زبان اسلام بود، و علی پذیرنده 100 درصدی اسلام بود، از اونجا که یه مسلمان حقیقی کسیه که 100 درصد پذیرنده اسلام باشه، پس ما که دعوی مسلمانی می کنیم هم باید کاملا پذیرنده اسلام باشیم .

راه دستیابی به مقام محمد بسته شد، و علی در سطح بزرگ، اولین مسلمان وارد شده هست . مقام علی دست نیافتنی است نه از این جهت که راه رسیدن به مقام علی بسته شده، بلکه از این جهت که منطق جهان، دیگه شرایطی رو برای علی شدن نداره .


میزان علی است، نه به این معنی که باید علی بشیم، به این معنی که اون جاهایی که اختیارمون رو به سمتی می بریم که میتونیم هم علی وار انتخاب کنیم هم غیر علی وار، اون انتخاب ها و پیامدهای اون انتخاب ها رو با میزان مقایسه می کنن .


اینم اگه شد یه چیزی در موردش بنویسم تو پست های بعدی می نویسیم ایشالا "علی تجلی قرآن"


الحق مع علی و علی مع الحق

خدا همه چیز رو خلق کرده، و در هر چیزی هم هست. بعضی از مخلوقات خدا با واسطه هستند که جاندار نیستند، مثل وسایلی که اختراع انسانها هستند. مخلوقاتی که با واسطه هستند شاید ابلیسی باشند و حتی ممکنه از موجودات زنده باشند، شاید.

همه مخلوقات خدا بلااستثناء در مسیر حق هستند. مثل یک میدان مغناطیسی که همه چیز رو به سمت خودش جذب می کنه. حالا اگه کسی بیاد خودش رو به طور 100% در مسیر حق قرار بده، اون وقت همه مخلوقات در خدمتش قرار دارند. چرا؟ چون انسان اشرف مخلوقاته.

وقتی که می بینیم امام علی به شهادت می رسه، این چه خدمتی از مخلوقات خداست؟ این سوال غلطه، چون آدم تام الاختیاره.

هیچ وقت امام علی به واسطه یه مخلوق خدا حادثه ای براش پیش نیومد، این حادثه رو مخلوق تام الاختیار خدا یعنی انسان خلق کرده. کسانی که در مسیر غیر حق قرار می گیرند به طور مداوم خطرات فراوان اونها رو تهدید می کنه تا جایی که خودشون به طور 100 درصد میشن غیر حق و در مقابل حق قرار می گیرند، اینها خودشون خطرن.

اگه جایی امام رضا به شیری که دنبال آهو بوده اشاره می کنه و شیر دنبال آهو نمیره و میگن ضامن آهو، این نیست که ما فکر می کنیم، که دعا کرده تا شیر اهو رو نگیره، بلکه شیر تحت فرمان امام رضاست، چون امام رضا به طور 100 درصد در مسیر حق قرار داشت.

در یکی از جنگ های پیامبر، به پیامبر وحی میشه که هر کافری که به دست تو کشته بشه به بهشت وارد میشه، دیگه کسی رو نکش، این نشانه چیه! اما امام علی میگه هیچ کس با ضربت شمشیر من کشته نشد مگر اینکه وارد دوزخ شد! این میشه شمشیر حق. حالا چرا؟

بریم به ماجرای غدیر خم، که خدا گفت "دینتان کامل شد" یعنی از اینجا به بعد حق و ناحق به طور 100 درصد تفکیک پذیر شدند و امام علی اولین کسی است که به طور صد در صد در مسیر حق بود.

در غدیر خم گفته شد "امروز دینتان کامل شد". همه پیامبران، همه صالحان اومدن تا حضرت محمد (ص) در غدیر خم امامت رو به علی واگذار کنه و دین خدا نه دین اسلام- کامل بشه. بعد از تکمیل دین خداست که میزان قابل دسترسی میشه، علی میزان میشه، یعنی علی میزان اعمال بقیه مردم میشه.