من و ایمان و دوچرخه

من و ایمان و دوچرخه

عبوری از یک شیار خلوت و هوایی در سیطره افسانگان
من و ایمان و دوچرخه

من و ایمان و دوچرخه

عبوری از یک شیار خلوت و هوایی در سیطره افسانگان

نظری بر نظر «فرهنگ نشر نو»

«خوانندگان محترم توجه دارند که مساله ملال معضلی است که انسان معاصر را بیش از همیشه درگیر خود کرده است و بی تردید بخش مهمی از آن نتیجه استیلای تمدن ماده گرا و دور شدن انسان از معنویات است. روشن است که آرا و نظرات اندیشمندان غربی تابع مکتب فکر خاص هر یک از آنهاست و جای نقد فراوان دارد. ناشر (فرهنگ نشر نو)».
این پاراگراف برای کتاب فلسفه ملال نوشته لارس اسونسن توسط ناشر و در ابتدای کتاب آورده شده که گویی نظر ناشر این بوده است.

1. اساسا و زبیخ با این ایده که ملال به وجود اومده مخالف هستم. در صورت بوجود اورده شدن ملال، سوال من اینه که کی بوجود آورده؟ چطوری بوجود آورده؟ در چه زمانی بوجود آورده؟
این سوالات پاسخ ندارن چون ملال همیشه بوده و همیشه خواهد بود مثل خوشحالی مثل زیبایی. هر بار کسی با ملال مواجه میشه و این فرایند ما رو به غلط میندازه و به نظرمون میرسونه که ملال برای شخص بوجود اومده.

2. ملال چیزی مثل جزای یک عمل غیراخلاقی غیر دینی یا غیر انسانی و یا هر عمل نادرست و ناخوشایند دیگه ای نیست. هچنین چیزی شبیه به عاقبت روش زندگی جدید بشر، چیزی که ناشر اینجا یادداشت کرده که «ملال نتیجه استیلال تمدن ماده گراست» هم نیست. چرا که کسی نمیتونه عمدا به ملال برسه و با ملال مواجه بشه.

ملال چیست.
صحبت این نیست که در ملال چه اتفاقی میفته و ما چه حالی داریم. بلکه خود ملال چیه. من میگم رخوت نظری است و تمام. ساده ترین راه اثباتش اینه که ملول ترین آدم روی زمین به محض اینکه الهام و انیگزه ای درونش شکل میگیره سریعا از حالت ملال خارج میشه.

چرا وقتی ملولیم ملول تر شدن راحت تره و خروج از ملولی سخت تره؟
پاسخش ساده س: چون تلاش ذهنی میخواد. تلاش دخانی میخواد. در حالت ملول اون چیزی که از بین رفته تمام اساسنامه ها و بنیادهای نظری هستن. بنابراین تلاش ذهنی در این حالت مثل شنا در اقیانوس آرامه که حتی نمیدونی به کدوم سمت داری شنا می کنی. پس تلاش دخانی در شرایط ملال بسیار سخت تر از چیزی هستش که ما فکرشو میکنیم. اما ما میتونیم قبل از اینکه درگیر ملال بشیم اینو در ضمیر خودمون حک کنیم که اگه دچار ملال شدیم با تلاش ذهنی باید برش فایق بیایم.

درمان ملال انگیزه و هدف گذاریه اما مسکن هم داره.
بسیاری از معتادین به الکل و مواد مخدر و غیره یک گام قبل از اعتیاد، ملول بوده اند بلاشک. مصرف الکل و مواد از ملولیت اونها میکاسته و این درد روح سا (که بعدا در پست های بعد میبینیم چقدر برای کمال بشر ضروریه) برای مدتی ساکت میشده. درد دخانی، درمان دخانی داره و همچنین مسکن دخانی. اعتیاد در اثر زیاده روی در مسکن دخانی پدید میاد. تقریبا همه معتادین پس از ترک دچار مشکلات پسا-ترک میشن که اگه این مشکلات رو بزنن کنار کم کم بر میگردن به سرخط داستان چرا معتاد شدم. که همون ملال و مسکن هستش. تازه میرسن به جایی که باید با مشکل بزرگ تر یعنی ملال مبارزه کنن.

ملال خوبه یا بد. مگه نگفتی برای کمال بشریت لازمه؟
ملال درده. درد به خودی خود خوب نیست اما موجب حرکات پیش برنده میشه. از این بابت گفتم برای کمال بشریت لازمه. هر ادمی در هر مرحله ای از زندگیش داره ارزوها و اهدافی رو دنبال میکنه. اگه به همه اونها در یه لحظه برسه دچار بی انگیزگی میشه و شدیدا مستعد مواجهه با ملال. همچنین اگه به هیچ کدوم از اهدافش نرسه و تلاش هاش بی ثمر بمونه هم شدیدا مستعد مواجهه با ملال میشه. در هر دو حالت مشکل شخص مشکل نظریه. نظریاتش یا به انتها رسیدن و یا اصلا جامه عمل نپوشیدن. خب چه اتفاقی میفته؟ یا در ملال می میره و یا طی تلاش های دخانی وارد فاز جدیدی از حرکت در مسیر کمال میشه. قانون بقا اینجا هم حرف برای گفتن داره.

توصیه من برای عبور از ملال و قدم گذاشتن به کانال بالاتر.
دست کشیدن مقطعی از ارمان ها و اهداف. هدف گذاری های کوچک و خرد. تبیین اهدافی در سه سطح که با تلاش روزانه و تلاش هفتگی و ماهانه براحتی به دست میان. و بعد حرکت در راستای محقق کردن این اهداف. این روش به طرز معجزه آسایی شما رو از ملال خارج میکنه که هیچ بلکه وارد فاز جدید میکنه و دستیابی به اهدافی حتی بزرگتر از اونچه قبلا در ذهن داشتید رو براتون متصور میکنه.

مراقب ملال باشید. انتظارش رو داشته باشید که در خوش امیدترین لحظات زندگی پای شما بلغزه و ناگهان خود رو در قعر دره ملال پیدا کنید. برای تقویت بنیه دخانی خود همیشه تلاش کنید. این به شما در مواجهه با ملال کمک میکنه.
هشیار باشید ملال مال دیگران نیست مال همه س. مال افسرده ها نیست مال خوشحال ها هم هست. مال کسایی که شکست خوردن نیست به سراغ موفق ترین ادما هم میره.

thanks to Eivor

اونقدر وانمود کن که پشتمو خالی کردی یا میکنی و اونقدر سعی کن که منو بلرزونی تا به این باور برسی که من نه به کس دیگه ای برای تکیه کردن ایمان دارم و نه راهی رو از بیراهه روشن تر می بینم.


Morning Song by Eivor Palsdottir

something is coming down to me

It's never been unexpected though and also I have a feeling it's not accidental.

let say it's planned. yes it is.

some kind of aperture is opening;

I can feel that.

I must get prepared for the message.