من و ایمان و دوچرخه

من و ایمان و دوچرخه

عبوری از یک شیار خلوت و هوایی در سیطره افسانگان
من و ایمان و دوچرخه

من و ایمان و دوچرخه

عبوری از یک شیار خلوت و هوایی در سیطره افسانگان

a letter from mania

we think it is our will that drives us,

but it is not true

we're not even driven by reason, intellect or mind.

emotion is what motivates and demoralizes us; even if you have rigid, firm personality.

I used to believe I can control my emotions,

now I see myself imprisoned in the abyss of emotion.

I cannot remember when I was plunging into this abysmal depth of life.

life is lovely, I admit, since then it is impossible to pass it behind or put it over.

as you agree, we easily get over unwanted, unpleasant things but we couldn't do the same to wanted, pleasant things.

I love you life maybe because you've been always unfolding truth,

because you let me rest in the arms of Morpheus; my Morpheus indeed,

or maybe you are the only one who abide by the definite rules.

you know what, I like you even much more when you make me worship the Creator.

بدهی خدا

دنیای قبل از باخ یک زندگی در دنیای بعد از باخ از خدا طلبکاره.


من وارث نقش فرش زمینم

و همه انحناهای این حوضخانه

شکل آن کاسه مس همسفر بوده با من


دی.ژا.وو

احتمالا برای شما هم دژاوو یا دیژاوو رخ داده و تجربه اش کردید

من زیاد.

به نظر من، دیژاوو به آینده ما ربط داره نه گذشته

من فکر میکنم که ما همونطور که داریم به شخصیت نهاییمون نزدیک میشیم در بعد زمانی، داریم در تمام ابعاد تکامل پیدا میکنیم به همون سمت

در این سیر تکاملی، ما از شخصیت نهاییمون مدام می نوشیم مدام تغذیه میکنیم تا به اون شکل در بیایم

شخصیت نهایی ما تعیین کننده تصمیمات ماست

تعیین کننده انتخاب های ماست

ما در ناخنک زدن ها به شخصیت نهاییمون باید یه جوری بهش دست مون رو برسونیم دیگه

من فکر میکنم از کانالهایی ماواریی چیزی شبیه به همون دنیاهای موازی این امر انجام میشه

و شاید در این رفت و برگشت ها، که احتمالا قرار نیست چیزی رو ببینم، به هر دلیلی، چیزایی رو می بینیم

این چیزها شکل دهنده همون دیژاووها هستن.

درس خارج از فقه: وقتی دو تا کروموزوم کراس آور میکنن تا کروموزوم نوزاد رو بسازن، گاهی اوقات جهش ژنی رخ میده چیزیی که اصلا قرار نیست به طور حتم رخ بده ولی گاهی و به صورت غیر کنترل شده رخ میده. البته با اون عملیات جهش ساختن کاری نداریم اینجا.

شاید در حقیقت «باید» جهش رخ بده شاید دیدن چیزهایی در مسیر رفت و برگشت ما در جهان های موازی الزامی از سوی خالق باشه. (بلی من خلقت رو قبول دارم).

درس خارج از فقه: عدد کوانتومی الکترون ها یکتا هستن و اگه این عدد برای یک الکترون در کل جهان خلقت تغییر کنه و به عددی تبدیل بشه که متعلق به الکترونی باشه که در جایی دیگه از جهان خلقت قرار داره «باید» عدد کوانتومی الکترون دومی تغییر کنه! فرض کن عدد کوانتومی الکترون ناخنت تغییر کنه و تبدیل بشه به عددی متعلق به الکترونی در خارج از کهکشان راه شیری، در آن واحد اون الکترون باید عددش تغییر کنه! پس ارتباطاتی بین اجزا جهان هستی وجود داره در ماورا که در قید زمان و سرعت نیستند. پس در آن واحد امکانش هست که من - که وجودی هستم ترکیبی. ترکیبی از روح و جسم و دخان - با هر نقطه فرض شده در جهان خلقت ارتباط برقرار کنم.

و فراتر از این: من همیشه در حال ارتباط با شخصیت نهاییم هستم. همیشه در حال نوشیدن از جام شخصیت نهاییم هستم.

surrender of red herrings

I've never hankered after fame, wealth, power or women. And I'm not.

I didn't care about possessions.

Maybe I've been wrong, I don't wanna argue.

I thought or it's better to say that I expected that you would know something about friendship.

It turned out that my understanding of friendship was not in concord with yours.

I'm sick. This is a story about more than the half of my life. Which I again expect you to know! If it is not too much.

The question "why my sickness is not curable" has been always swirling in my head.

If there's one thing I'd like to confess is that I'm exhausted by ill health.

Please don't let the sick go sick for more than they can tolerate.

Please don't test our tolerance.

Please facilitate discovering the way of curing all kind of illnesses.

Please hear me.

Erbarme dich

where there's no problem there will be no life.

the perpetual problem is to get far away from tedium and boredom.

even if you are successful, boredom is after you and will find you and snare you if you're not wary enough.

I need to be a musician or some maker thing.

I wish I had the Moses's walking stick or some miraculousy thing.

what if I had Abraham's dagger that wouldn't break things which shouldn't be broken.

I really like the Solomon ability to talk with all manner of creatures.

however, the most palpable thing is health that I am deprived from.

I don't like anyone to be ill; nor physically nor mentally nor spiritually.


if you know what I will do at every opportunity...

no it cannot be known! otherwise you'll become a tyrant!

my question is:

are there any chance to surprise you? is it possible?

من چیزی میدانم که شما نمیدانید

وقتی هیچ کس به آدم اعتماد نداشت، خدا داشت.

گفت من آدم رو باور دارم.

تو منو قبل از اینکه خودم خودمو باور کنم باور داشتی.

منو گذاشتی وسط همه بلواهای هستی که عملا بهم اثبات بشه من از پس همه مشکلات بر میام.


این ما هستیم که به تحت آزمون قرار گرفتن نیاز داریم.

به قله های مرتفع مشکلات نیاز داریم تا از اونها بالا بریم و افق هایی جدیدتر و دورتر رو بیابیم.

تا خودمونو باور کنیم.

ابراهیم قبل از پرتاب شدن درون آتش قطعا همون ابراهیم بعد از پرتاب شدن در آتش نیست.

اگه خدا ابراهیم رو پرورش داده پس آگاهه که با آتش چه میکنه ولی این ابراهیمه که باید پوسته جهان کهنه ش رو بشکنه و به جهان جدیدش وارد بشه. جهان جدیدش چیزی نیست جز باوری عمیق تر به خویش.


یاد متریکس و نیو افتادم...