من و ایمان و دوچرخه

من و ایمان و دوچرخه

عبوری از یک شیار خلوت و هوایی در سیطره افسانگان
من و ایمان و دوچرخه

من و ایمان و دوچرخه

عبوری از یک شیار خلوت و هوایی در سیطره افسانگان

من چیزی میدانم که شما نمیدانید

وقتی هیچ کس به آدم اعتماد نداشت، خدا داشت.

گفت من آدم رو باور دارم.

تو منو قبل از اینکه خودم خودمو باور کنم باور داشتی.

منو گذاشتی وسط همه بلواهای هستی که عملا بهم اثبات بشه من از پس همه مشکلات بر میام.


این ما هستیم که به تحت آزمون قرار گرفتن نیاز داریم.

به قله های مرتفع مشکلات نیاز داریم تا از اونها بالا بریم و افق هایی جدیدتر و دورتر رو بیابیم.

تا خودمونو باور کنیم.

ابراهیم قبل از پرتاب شدن درون آتش قطعا همون ابراهیم بعد از پرتاب شدن در آتش نیست.

اگه خدا ابراهیم رو پرورش داده پس آگاهه که با آتش چه میکنه ولی این ابراهیمه که باید پوسته جهان کهنه ش رو بشکنه و به جهان جدیدش وارد بشه. جهان جدیدش چیزی نیست جز باوری عمیق تر به خویش.


یاد متریکس و نیو افتادم...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد