من و ایمان و دوچرخه

من و ایمان و دوچرخه

عبوری از یک شیار خلوت و هوایی در سیطره افسانگان
من و ایمان و دوچرخه

من و ایمان و دوچرخه

عبوری از یک شیار خلوت و هوایی در سیطره افسانگان

ژن موروثی؟ یا معمای تاریخی؟

بابام دو تا ازدواج ناموفق داشت

هر دو همسرش خوب بودن

بابامم بد نبود - متفاوت بود

بابام چیزی رو می خواست که اونها نداشتن و اونها چیزی رو میخواستن که بابام نداشت

نمیخوام بگم وصله ناجور

بلکه اتفاقا از جنبه هایی خیلی هم مشابه بودن

بویژه از این لحاظ که فکر میکردن ظاهرشون همون باطنشون هستش!

در حالی که اینو فقط طرف مقابلشون می فهمید که «نخیر، تو اونی که فکر میکنی هستی، نیستی».

اما جالب این بود که هیچ کدوم از دو طرف، این مشکل رو در خودشون نمیدیدن بلکه فقط این مشکل رو در طرف مقابل می دیدن! با اینکه خودشون هم این مشکل رو داشتن!


من تجربه کردم که نه با جنس موافق و نه با جنس مخالف با هیچ کدوم به توافقی عمیق نرسیدم

میترسم از اینکه منم چیزی نباشم که فکر میکنم هستم! چون دیگران وقتی با من دست دوستی میدن قطعا در ابتدا به ظاهرم دست دوستی میدن و فکر میکنن که همینی هستم که نشون میدم. اما در بلندمدت کسی رو می بینن که توقعش رو نداشتن.

آیا این خصلت به من ارث رسیده؟ چیزی که یک عمر هست ازش فرار میکنم!


من هرگز اونقدر صمیمیت با کسی درک نکردم که گمان کنم حرمت دلم رو نگه میداره

به اون حد از انس با کسی نرسیدم که از خطاهام براش بگم

بین من و دیگری خلوتی مهیا نشد که پرده ای کنار زده بشه یا غباری زدوده بشه

ته تهش اونقدر نزدیکی حس کردم که از خاطرات سربازیم بگم

در حالی که حداکثر صداقت ممکن رو کف دستم گرفتم

من خودمو مبرا از اشکال نمیدونم و ایرادم رو به گردن میراث نمیندازم

فقط عیبم رو پیداش نمیکنم نمیدونم کجامه

نمیخوام بگم ناراحت نیستم میخوام مهمتر از این رو بگم: که نگرانم!

حتی ظرفیت حافظم که چند مگابایته هم برای کسی سوال نشد چه برسه به دقت حافظم.


بهترین انتخاب گاهی بدترین کار ممکنه

علی رو همه دنیا قبول دارن

نهج البلاغه رو هر کس بخونه اعتراف میکنه که قدرت کلام علی، در طول تاریخ بشر، اگه بی نظیر نیست کم نظیره  و این در مورد آگاهی، ذکاوت و حکمت علی هم صادقه

چندین ماه قبل از شروع جنگ صفین، هر دو طرف اردو زده بودن و اینکه وارد جنگ نمیشدن صرفا سیاست علی بود که تونست با گفتگو و اندرز بسیاری رو از جنگ منصرف کنه و ماه ها جنگ رو به تعویق بندازه

این جمله منصوب به علی که میگه «تا زبان ما می برد، شمشیر ما در غلاف می ماند» چیزی نیست که خلاف رویکرد ثابت شده علی باشه و من علی رو بعنوان متمدن ترین چهره تاریخ بشر می بینیم که «چاره رو در کلمه می بینه».


وقتی در صفین شورش شد که «لا حکم الا لله» و از علی خواستن تا جنگ رو تمام کنه مسلما اینطور نبوده که علی سریعا بپذیره.

قطعا علی با مخالفین وارد گفتگو شده - این غیر قابل انکاره

و علی - کسی که تاریخ بشر به قدرت کلام و حکمتش نه تنها اعتراف میکنه بلکه میباله - از پس جهل راسخ مخالفین بر نمیاد

هر کس که تاریخ اون واقعه رو خونده باشه گواهی میده که بدترین حرکت همون چیزی بوده که مخالفین از علی میخواستن

اینجا نقطه عطف تاریخ اسلامه که دیگه حکومت از نسل علی فاصله میگیره و به نظر من این چیزی بوده که برای علی قابل مشاهده بوده با این اوصاف تن به خواسته مخالفین میده


قبلا صحبتش رو کرده بودیم که اگه تن نمیداد امروز از حکومت علی بعنوان یک سیستم توتالیترین (totalitarian) یاد میشد و این بدتر از اون بدترین بود. مادامی که «پا پس کشیدن از جنگ» خواسته نشده بود کماکان بدترین حرکت بود ولی اقتضا - که من همیشه گفتم قطب نمای قطعی نیکی و بدی هستش - وارد صحنه شد و بدترین حرکت رو تن ندادن به خواسته مخالفین تعیین کرد و...


یکی از حقایق نهفته در این دنیا اینه که

گاهی باید تن داد

گاهی باید عقب کشید

گاهی باید چیزی رو که همیشه ازش اجتناب کردیم به آغوش بکشیم

گاهی باید زهر رو با چشم باز سر بکشیم و صراحت فاجعه رو تبدیل کنیم به کراهتی در عمیق ترین و دورترین و بعیدترین نقطه وجودمون.