من و ایمان و دوچرخه

من و ایمان و دوچرخه

عبوری از یک شیار خلوت و هوایی در سیطره افسانگان
من و ایمان و دوچرخه

من و ایمان و دوچرخه

عبوری از یک شیار خلوت و هوایی در سیطره افسانگان

کتونی های هارمونی

امروز سر راهم، طرفای پارک هشت بهشت، چند دقیقه ای منتظر بودم و اونجا قدم میزدم.

یه جای پر رفت و آمد، از همه جور تیپی

منم که طبعا آدم زل زننده تو جزئیات ملت

یه جفت آدم از کنارم رد شدن

بعنوان یه آدم بهشون حسودی کردم

به هماهنگی قدمهایی که کنار هم میزدن

به اون بقبقوهای سری و ناب

به گره های نگاه هاشون

و لبریز از اشتیاق

the desire to find companionship درونم شعله کشید

یه انیمه خاص هست به نام the red turtle که از میل یافتن همراه وصفی آشنا با درون داره.

-وقتی به این نتیجه رسیدم که آرمان من در ید قدرت من نیست

-زندگی رو به دهندش واگذار کردم

-نخرید.

تابستان ویوالدی

هر که دل آرام دید، از دلش آرام رفت، چشم ندارد خلاص هر که در این دام رفت.

هر که در حافظه چوب ببیند باغی، صورتش در وزش بیشه شور ابدی خواهد ماند.

قرعه فقر

هر چیزی اگه به مقدار زیاد موجود باشه ارزشی هم نداره

اما این قاعده تو دنیای آدما (متاسفانه) همه جا صادق نیست

هر چیزی بین مردم زیاد بشه مردم خواهانش میشن و رواج پیدا میکنه

چرا؟؟؟

شاید چون به دست آوردن چیز خوب مثل اخلاقیات خوب خیلی سخته و درکش هم سخته و حفظش هم سخته


گاهی اوقات ما خوب نیستیم و دیگران هم ما رو نمیخوان

اما چون هر گردی گردو نیست میشه گفت هر وقت ما رو نمیخوان دلیل نمیشه که ما خوب نیستیم شاید ما فقط رواج پیدا نکردیم =)


مردم از هر چیز ناخوشایندی که درکش بکنن می گریزن مثه فقر اقتصادی

اما اگه می بینی از فقر فرهنگی کسی نمیترسه بخاطر اینه که درکش نمیکنه

حالا کدومش ترسناک تره؟ ^_^


اگه یه روز دروغ گفتی و نترسیدی بدون که خیلی سقوط کردی

اگه یه روز کاری که باور داری درسته رو علیرغم ناهمسویی با دیگران انجام دادی، روح تو در اون روز سبک ترین بار رو به دوشش احساس خواهد کرد


ای بد به حال اونایی که خوبی ها در جامعشون دچار فقر ترویج میشن

گفت اینکه سر آدم بیگناه رو لب جوی آب میذارن و می برن دلیلش اینه که ما اونها رو به گل شدن آبی که پای سپیدار میره و نان خشک درویشی رو نرم میکنه نگران نکردیم و دل اونها رو به این لطایف لطیف نکردیم.