من و ایمان و دوچرخه

من و ایمان و دوچرخه

عبوری از یک شیار خلوت و هوایی در سیطره افسانگان
من و ایمان و دوچرخه

من و ایمان و دوچرخه

عبوری از یک شیار خلوت و هوایی در سیطره افسانگان

کمال

داشتم برای یک دوستی، از تو نقل قول می کردم،...

نداشتم. عصن هم نداشتم.

جات نشد و عصن هم جات نمیشد.



پشتیبانی پنهان، بی لیاقتی منو ایگنور کرد تا پایبند به یادگاریش باشم

اینقدر تو درخشیدی که کور راه و درد و درمون شدم

در امتداد سی امین جاپای تو، همیشه زندگی رو با سی سنجیدم

زندگی به قول تو یه غلط تایپی؛ شاید، انحرافی در آغوش بند وسط انگشت سبابه من

ای کاش، همه مثه تو خوب رو دوست میداشتن ^_^

از تو می نویسم؟ البته! البته که از تو می نویسم؛ تو قلم رو تو دستم گذاشتی