من و ایمان و دوچرخه

من و ایمان و دوچرخه

عبوری از یک شیار خلوت و هوایی در سیطره افسانگان
من و ایمان و دوچرخه

من و ایمان و دوچرخه

عبوری از یک شیار خلوت و هوایی در سیطره افسانگان

محض خاطر احترام

تصور من این نبود که صداقت به پای خوشامدی حراج خواهد شد.

انتظار داشتم که تحت تاثیر غیرقابل باورکردنی ها قرار بگیرم ولی انتظار نداشتم که اون چیز غیرقابل باور کردنی نخواستن دانستن باشه.

یه چیزی هس

چند سالی هستش که روزه نمیگرفتم و نمیگیرم. قبلا هر طوری بود میگرفتم. این چند سال اخیر، چه سالهایی که روزه میگرفتم و چه سالهایی که نمیگرفتم، بعد از آخرین افطار دپرس می شدم و میشم. یه غم ناشناخته ای روی قلبم سنگینی میکنه. قبلا فک میکردم به خاطر ارتباطی که با ماه رمضون داشتم ینی چون روزه میگرفتم این حس بهم دست میداد اما چرا این چند سال اخیر که روزه هم نمیگرفتم باز هم این حس برام تکرار شده! چی تو این کیهان نهفته س چرا کسی پیداش نمیکنه؟ ای کاش اینشتین این معما رو با کلید نسبیتش حل کرده بود.


چند شب پیش خواب الی رو دیدم ^_^ 

باهاش قرار گذاشتم، گفتم «ساعت شیش و نیم» =) گفت باشه @_@  

نگفته بودم که این خوبی‌هان که زندگی رو سخت میکنن؟

عصن چاره چاره یابی است

 اونروزا که هنوز یوتوب رو گوگل نخریده بود شعله آدرس تونی رو بهم داد. آره، جای پاش همه جا هس :) اینجا میگه «فاکتور تعیین کننده منابع نیست، چاره یابی است» من باهاش موافقم. کاملا. یه شات گذاشتم ازش که حالشو ببرید ^_^ مال جوونیاشه @_@ صد سال قبل شعله ازش تعریف میکرد =)


عاشق این حرفشم:

The only problem we really have is we think we're not supposed to have problems! Problems call us to higher level - face and solve them now