من و ایمان و دوچرخه

من و ایمان و دوچرخه

عبوری از یک شیار خلوت و هوایی در سیطره افسانگان
من و ایمان و دوچرخه

من و ایمان و دوچرخه

عبوری از یک شیار خلوت و هوایی در سیطره افسانگان

اینه که من درونمو ایگنور کرده ام، همیشه.

در بعد بیرونی انسانیت، ما هیچ وقت احساس تنهایی نکردیم بلکه این درون ما بوده که همیشه تنهایی رو احساس کرده و فهمیده.

بیرون گاهی سیلی صداداری است که ما رو متوجه درون میکنه.

گاهی هم خوراکی است برای درون.

و گاهی... چیزهای دیگر.


بهتر خواهیم شد.

بهتر خواهیم بود.

این باور منه.

چند کیلومتر در ساعت بیشتر

وقتی بچه بودم یه خودرو پیکان داشتیم.

اونموقع نمیدونم چند درصد خانوارها خودرو داشتن. خیلی کم شاید 20 درصد. 

تعدادی هم ماشین خارجی بود؛ بی ام و، بنز، تویوتا، فیات، بیوک...

این خودروها سرعت وشتاب خیلی بهتری نسبت به پیکان داشتن

و توی جاده ها ما همیشه از اینها عقب میفتادیم و برای من شکست به حساب میومد؛

و... حس اقتدار و خواهش برتری جویی من از همون بچگی لکه دار شد.