من و ایمان و دوچرخه

من و ایمان و دوچرخه

عبوری از یک شیار خلوت و هوایی در سیطره افسانگان
من و ایمان و دوچرخه

من و ایمان و دوچرخه

عبوری از یک شیار خلوت و هوایی در سیطره افسانگان

اشتباهی که نمی فهمیم



از خصایص خیلی از ماها اینه که بی صبرانه و با حداقل تامل انگشت سبابمونو تبدیلش می کنیم به اتهام .

خیلی ها رو نمیشه شناخت ! دست کم میشه گفت که از نگاه ما خارج هستن !

خیلی ها رو با انگشتان اتهام دیگران می شناسیم که اسفناکه ! که پایه چقدر غیبت ها و تهمت ها و بدگویی هاس .

این آقایون روحانی که دغدغه روز و شب مردم رو حجاب معرفی می کنن آیا نمی دونن که بی حجابی گناه کبیره نیست ولی دروغ گویی که تو همه سریال های سیما، تبلیغ میشه، به فرموده علی ع، مادر همه بدی هاست ؟


خیلی وقت ها اون چیزی که می بینیم اون چیزی نیست که هست :) و شاید بشه گفت هیچ چیز اون چیزی نیست که ما می بینیم :) کما اینکه قرآن فرموده: تمام موجودات به تسبیح خدا هستن.


علی ع : حتی به چشمانت اعتماد نکن :)

تو پرانتز: اعتماد مختص به قلب هست که خانه دوسته


همه می میریم، حسن کسایی هم مرد ولی من از اونجا ناراحت شدم که با بی اعتنایی کسانی دنیا رو براشون گذاشت و رفت که بعد از انقلاب بیشترین هجمه ها رو علیه موسیقی کردن و در ظاهر انکار کردن .

یه موقعی حرف از این بود که عثمان خلیفه رو جهل عرب کشت ! و حالا جهل ایرانی موسیقی ایرانی رو به انزوا می کشونه .

تو همین مملکت عده ای دم از ایرانی بودن می زنن و اسلام رو عربی معرفی می کنن ولی به اندازه سر سوزن هم فرهنگ اصیل ایرانی رو نمی پذیرن .

فرهنگ ایرانی رو برای دشمنی با اسلام و اسلام رو برای دشمنی با فرهنگ ایرانی، گسیل می کنن .

اینها سرمایه سیاست انگلیسیه، تا مدت ها نرم افزارهایی که تولید میشد زبان ایرانی ها رو فارسی معرفی می کرد و مدتیه که زبان ایرانی ها رو پرشین، چرا ؟

فارسی از پارسی گرفته شده، کار عرب هاس . دیگه خودتون دلیلشو برین تا آخر خط .


اینها همون هایی که هستن که گفتن به فتوای آقایون بی سواد موسیقی حرامه و به همین بهانه هیچ ساز ایرانی رو تو سیما نشون ندادن ولی تا تونستن برای توسعه موسیقی پست و تهی اونوری ها سرمایه گذاری کردن !!!

چطور فقط موسیقی سنتی ایرانی حرامه ؟ فقط صدای شجریان، بانگ ابلیسه ؟ فقط تار شهناز و نی کسایی و امثالهم، مردم رو از راه کمال اسلامی باز میداره ؟


بالاتر

خونهه با یه عالمه بادکنک (اصفهانیش بادبادِک) از زمین بلند شد به سمت آبشار بهشت گمشده، از اتفاقاتش رد میشیم تا برسیم به اونجا که راسل تنهایی رفت سراغ کوین و فردریکسن با خونه ای که سنگین تر از توان هلیم بادکنک ها بود، موند .

خب یه سری هم اینجا بزنیم به چهارده شمشیر، بخش پایانی فیلم، مبارزه کینگ لانگ بود و توتوا.

کینگ لانگ بتکده که نماد همه ابعاد غرور انسانی هست رو برای مبارزه با توتوا که برانگیزاننده این ابعاد هست انتخاب می کنه .

یه سری هم بزنیم به اوج برنامه های کودک تو دهه شصت و هفتاد، کارتون افسانه توشیشان.

خب توشیشان بعد از اینکه انواع قدرت ها رو امتحان کرده بود و هیچ کدومشون مرکب پایداری نبودن، از پیرمردی که آرزوهاشو برآورده می کرد قدرتی درخواست کرد که بر همه خداهای درونش غلبه کنه .


اینها چیزی نیست جز همون که سهراب هم بهش به زیبایی اشاره می کنه که، "و نپرسیم که فواره اقبال کجاست" . فواره اقبال تو جیب هامونه، تو لحظات ماست، کف دستمونه . تا دستمون رو به اختیار خودمون کجا به کار ببندیم .


اونجا که فردریکسن با اون مشکل مواجه شد، از داخل خونهه (نماد حاصل عمرش) همه رو ریخت بیرون تا دوباره اوج گرفت و رفت بالا . خودشو از متعلقاتش خالی کرد . تنها شد .

از صخره شدم بالا

در هر گام دنیایی زیباتر، تنهاتر

و ندا آمد بالاتر، بالاتر .


کینگ لانگ هم تو بتکده وقتی با قدرت های اکتسابی خودش حریف توتوا نشد، چون باید چیزی رو میداد تا چیزی رو به دست می آورد،با شکست توتوا، کینگ لانگ آزادگی رو به دست می آورد، برای گران ترین گوهر دنیا چقدر باید پرداخت کرد . شروع به انداختن بت ها کرد . و دست آخر خودش رو پرداخت کرد .


تو کارهای هنری دهه شصت و هفتاد سینمای ایران میشه از این دست حرفا شنید مثه هامون، اما خیلی وقته که خبری نیست . هامون وقتی زد به دریا، رفت جلو تا غرق شد و روحش از بدنش جدا شد، سکانسی رو نشون داد که همه بدبختی هاش و همه گرفتاری هاش و همه گره هایی که تو زندگیش بودن، باز شدن، زنش گفت دوستت دارم همیشه پیشت می مونم اون دستگاه ها رو دکتره خرید و الی آخر ... یهو یه طوفانی شد و سفره به هم ریخت و همه رفتن همه چیز به هم خورد . . . سکانس بعدی : علی رفت و با قایق آوردش رو ساحل، تنفس مصنوعی داد بهش تا به هوش اومد و چشم باز کرد دید برگشته به دنیا .