من و ایمان و دوچرخه

من و ایمان و دوچرخه

عبوری از یک شیار خلوت و هوایی در سیطره افسانگان
من و ایمان و دوچرخه

من و ایمان و دوچرخه

عبوری از یک شیار خلوت و هوایی در سیطره افسانگان

سرنخ آتیش همیشه به کبریت نمی رسه

میگن جهندم مال بداس دیگه، خب این بدا که اصل شون بد نیس، هس؟ پرورش شون بد از آب درومده. اونجا هم سرگذشته که میاد و احتمالا سنگ چخماق هم داره، ولی اصل ژاپنشو داره ها، همچین میزنه بهم که تا ته سرنوشت آدم رو یکجا دود می کنه.


دستمو به هیچ جا نرسوندم

باد را نازل کردیم تا کلاه از سرشان بردارد، کلاه منو به مخم پیوند زدن، یا باد از پسش برنمیاد یا :))

خسته م. خع.لی خسته م.

سرگذشتم شده بلای سرنوشتم.

باور کن که باور نداری

میگن خدا عفو می کنه! میگم چند تا باور داری که خدا عفو می کنه؟ عفو می کنه واقعنی؟ میگن اونقدر می بخشه که ابلیس هم امید به بخشش پیدا می کنه! واقعنی؟ چند تا باور داری؟ یه دونه؟ حالا همین یه دونه هم کافیه که بشه پرسید پس چرا شب قدر قرن هاست به طلب عفو، صبح میشه؟

دیدی باور نداری؟

میگن شب قدر قرآن نازل شده، شب قدر فرشته ها رو زمینن و شب قدر از هزار شب بالاتره ... خب حالا این شب با این همه فضائل، همه ش باید صرف طلب عفو بشه؟ ینی ما اینقدر گناهکاریم، یا اینکه خدا اونقدر نبخشنده س که برای عفو، باید همچین شبی رو تا صبح مخ خدا رو بذاریم تو فرقون؟

دیدی باور نداری؟



مادام نوشت:

بعضیا همچین نیستن انگار از اولشم نبودن ;) بعد از 5-6 ماه میان وبلاگشونو دزدکی آپ می کنن ... کرکره کامنت دونی رو هم کشیدن پایین ...