من و ایمان و دوچرخه

من و ایمان و دوچرخه

عبوری از یک شیار خلوت و هوایی در سیطره افسانگان
من و ایمان و دوچرخه

من و ایمان و دوچرخه

عبوری از یک شیار خلوت و هوایی در سیطره افسانگان

فرغون

جدیدا فهمیدم که فاصله م تا فرعون خیلی نیست به اندازه ای که اگه فرغون رو که خیلی وقت ها (قبل از پیدایش دکل های برق، بعنوان خط راهنمای یک معبر، در جستجوی شهرنشینی، برای پیشرفت خانواده ما) تو دست کودکی هام بود، به مبارزه با تورم فرامیخوندن و این موجود نحیف در اثر این همآورد نابرابر، فرسایشی به اندازه یک نقطه کسب میکرد ... آنگاه فرعون در دست کودکی هام می بود!!

نخیر!

نزدیک تر! نزدیک تر! آنقدر نزدیک تر که می دونم قلچماق دم در خونه خودته =( نه شرمنده م کردی نه رو سیاه و به قول سوسن: من از این خجالت چه کنم! همه تقصیرا رو بیا بذاریم به گردن امید شکوفه ^__^

بلکه؛

یه پاراگرافی نوشتم! یک پاراگرافی نوشتم که خیلی دق به دلم کرده بود لامپ های زیادی بسته بودند ~__~ اما همه را باز کرد آن پاراگرافی که اگه بشود و تنها اگه بشود آنگاه باری به مقصد و ابتلایی دیگر در رگ ها خواهم داشت ~__~

پ.ن: که نشد!

نمیدونم چرا نشد چرا نخواست! فقط میدونم نخواست =)

خب دیگه =)

از ده بالادست تا طاقچه خونمون

من امشب هممممم امشب که نه، کله سحره دیگه - به قول حسین پناهی عزیز، ساعت چهار صبح است، پدرم صبحانه می خورد و من شام، چه فاصله ایست میان دو نسل - میخوام در مورد نازل شدن قرآن بگم.

اول اینو بگم که من معتقدم که خدا محدود به زبان عربی نبود و محدود به استفاده از بعضی کلمات هم نبود منظورم اینه که اگه جایی یه کلمه رو میاره، دقیقا معنی همون کلمه مد نظر بوده و نمیتونیم کلمه مترادف و یا هم معنی رو جایگزین اون کلمه بدونیم! حالا تکرار میکنم که در مورد کلمه «نازل» میخوام بحرفم ^__^

قرآن، دقیقا چیزیه که من «حقیقتشو» بلد نیستم ^__^ بدون اجازه گرفتن از کسی، اعتراف کردم اینو.

من نمیدونم و نمیتونم بگم که قرآن، دستورات خداست، داستان های عبرت انگیزه، حقایقه و یا چیزای دیگه. من فک میکنم یه چیزی وجود داره تنها اسمش، قرآنه. همین.


خب ما بواسطه آموزش هایی که بهمون دادن، پذیریفته ایم که قرآن کلام خداست، هان؟ ولی یه بار سوال نکردیم که اگه کلام خداست (کلام به معنی حرف و گفته) پس چرا قرآن خودش درباره خودش میگه نازل شده و نمیگه که تکلم شده؟؟؟؟؟؟ ما قبول کردیم که کلمات رو نمیتونیم جایگزین همدیگه بکنیم! پس نگیم که نازل شدن همون تکلمه و فلان و اینا و اونا ... و یادمون هست که اگه میگیم موسی کلیم الله است، بخاطر اینه که بین خدا و موسی گفتگو شده بدون واسطه.

نزول به معنی پایین آوردن یا پایین آمدنه. اما نه از جهات فیزیکی!! مثلا از پشت بام به حیاط!! بلکه منظور جهات منطقیه! مثلا طبقه پایین اجتماع و طبقه بالای اجتماع، آیا از نظر ارتفاع به این دو طبقه این اسامی داده شده؟؟ «یه ماشین کلاس بالا» یه «آدم کلاس پایین» و امثالهم...

اما برای ارسال قرآن به پایین ترین عالم در بین عوالم، که عالم انس هست لازمه که عملی روش انجام بشه به نام «نزول». قرآن باید نزول کنه از عالم ارواح به عالم انس. نه اینکه فرستاده بشه! وگرنه همه عالمیان میتونستند حرف زدن خدا رو بشنون!

پس این تکلم خدا نیست بلکه این قرآن فیزیکی که ما میتونیم ببینیم، «یه چیزی بوده در عالم ارواح» که بعد از نزول و رسیدن به عالم انس، به این شکل فیزیکی تجلی پیدا کرده.

خب این خیلی سخت نبود و مساله چندانی هم نداشت اما نکته ای اینجا وجود داره ^__^ اونم اینه که یه نفری باید باشه که واسط بین عالم ارواح و عالم انس باشه! یعنی چی؟؟؟ یعنی در دو عالم، در آن ِ واحد، وجود داشته باشه! (مثه یک پل مثه یک کانال) من نمیدونم چطور محمد به این مقام میرسه که میتونه واسط انتقال و نزول قرآن از عالم روح به انس بشه!! اگر چه ایمان دارم به اینکه، رمز دستیابی به این مقام، در عبودیت و یا بندگی نهفته است.

خب، حالا نکته جالب اینه که، به محمد در عالم ارواح، «چیزی به نام قرآن» داده میشه (که مسلما تکلم خداوند نیست، از نظر من) و جسم محمد مانند یک مفسر مانند یک مترجم، دریافت های روحش رو، در قالب کلمه ظاهر و بیان میکنه. سوال: اگه واسط علی بود، آیا دقیقا همین کلمات موجود، باز هم از زبان علی تکرار میشدند؟؟ اگه ابراهیم بود چی؟؟ اگه زرتشت بود اگه مسیح بود و اگه بزرگواران دیگه ای بودن، الان ما چه قرآنی داشتیم؟!

استدلال اینکه قرآن تکلم خداوند نیست: آیا خداوند  میگه «ایاک نعبد»؟؟؟؟ اره؟؟ خداوند به کی میگه تنها تو را میپرستم؟؟؟ این میتونه گفته خداوند باشه؟؟ مسلمه که نمیتونه! اما منظور من این نیست که این کلمات از جانب خداوند نیستن!! بلکه منظور من اینه که خداوند چنین کلماتی رو ادا نکرده. بلکه «چیزی رو در عالم ارواح» به روح محمد انتقال داده، که وقتی اون «چیز» در دنیای انس و از طریق جسم محمد تجلی پیدا میکنه و شکل فیزیکی پیدا میکنه، همین کلمات میشن که البته (و البته از نظر من)، کلام محمد هستند (همونطور که بالاتر گفتم، من حقیقت قرآن رو در عالم ارواح نمیدونم چی بوده! شاید همین کلمات بودند!!! شاید هم چیزی دیگه!).

فک میکنم که اگه خدا ترجیح میداد (چرا نداد رو من نمیدونم! مهم ترین دلیلی که من میتونم بگم اینه: بخاطر این بوده که روشن و شفاف باشه و صراحت داشته باشه) میتونست قرآن رو در قالب موسیقی نازل کنه در قالب تصویر نازل کنه و ...و یا شاید این قالب تجلی قرآن، انتخابی از جانب محمد بوده!

بهرحال، نظر من اینه که اگه کلام مسئولیت تجلی قرآن رو به دوش میکشه بخاطر تواناییشه. و این مقام رفیع محمد هست که میتونه لایق چنین واسطه گریی بین خالق و مخلوق باشه. و این متن قرآن، تکلم خدا نیست بلکه وحی خداست که بواسطه جسم محمد، به تکلم نزول پیدا کرده.