من و ایمان و دوچرخه

من و ایمان و دوچرخه

عبوری از یک شیار خلوت و هوایی در سیطره افسانگان
من و ایمان و دوچرخه

من و ایمان و دوچرخه

عبوری از یک شیار خلوت و هوایی در سیطره افسانگان

هر چیزی یک معنی دارد و

زیاده خواهی یعنی خواستن تو

رفتن یا بردن

تقریبا تمام نبوغ من صرف یادگرفتن شد؛

من از روزی که چشم باز کردم همیشه ساقه معنی را وزش دوست تکان داده است.

دیدن یا نشان دادن، مساله این است.


پاسخ آمد: هرگز ندیده ای. آنکه ببیند چشم دگران خواهد شد آنکه بشنود گوش دگران خواهد شد. آنکه رفته باشد دلیل دگران خواهد شد.

بر من بتاب و

از ابراهیم برایم بگو

شراکت

داشتم زبان کار میکردم به یه ضرب المثل رسیدم که میگه:

Trouble shared is a trouble halved

مضمونش اینه: مشکلتو با کسی در میون بذاری، نیمی از بارش کاسته میشه.

داشتم قطعه زیگوئنروایزن رو از ساراساته گوش میکردم و این ضرب المثله یادم اومد و باعث شد به این فکر کنم که اگه یه چیز لذت بخش رو با کسی به اشتراک بذاریم چی میشه ^_^

یه ضرب المثل از خودم در آوردم

Joy shared is a joy multiplied

به نظر من به اشتراک گذاشتن خوشی، خوشی رو چندبرابر میکنه

راحت صدقه بدید

کرامت برای تکثیر کرامته

تو خرج کردن کرامت سخاوت داشته باشید

اگه باخ آهنگ هاشو با ما به اشتراک نمیذاشت ما دنیای غم انگیزتری می داشتیم

شادی ها رو با به اشتراک گذاشتنشون تکثیرشون کنیم

دلیل شادی ها رو به دیگران هم بدیم

از مس تا نقره؛ تا زر شب درازی است.

کسی پیدا نمیشه که با مشکل تصمیم گیری دست و پنجه نرم نکرده نباشه. هر کسی در یه سطحی اینو تجربه کرده که نمیدونسته چه کاری باید بکنه.

واقعا چه باید کرد؟

عجیب اینه که من هر نسخه خوبی که برای خودم می پیچم تمام هستی علیه این نسخه بسیج میشن تا من نتونم سر سوزن حرکتی بکنم! حتی گاهی هستی اونقدر قدرتمندانه وارد عرصه میشه که منو چند گام به عقب هل میده!

یه روزی یه مطلبی نوشتم به نام اسپاسم و تراکم درباره چرا جریان داریم چرا هستی جریان داره؛ انگار من چرای جریان پیدا کردنم رو از کف دادم!

بذار یه مثال بزنم شاید بتونم بدترش کنم :)) از بس قشنگ توضیح میدم لابد مثال بزنم بدتر هم میشه D:

اگه یکی بهت بگه دوس ت دارم و طوری بگه و در سالیان دراز طوری رفتار کنه که جای هیچ شکی در مهرش باقی نمونه اما به هیچ وجه من الوجوهی راه بهت نده که تو مهر و علاقه ت رو ابراز کنی، چی میگی اونوقت؟

به نظرم تونستم بدترش کنم ^_^

اینکه فهمیدن خوبه خب درش شکی نیس. فقط من از کلمات انصاف و عدالت یه سوال دارم: چرا کسی باید تمام درجات کامروایی رو بفهمه و کسی تمام درجات ناکامی رو؟ کسی تمام یا بخشی از درجات راحتی و کسی تمام یا بخشی از درجات سختی رو؟

یه چیزی جواب بده که حرف خودمو که تو پست قبلی گفتم قبول کنم. یا لااقل برعکسشو بهم نشون بده. اما نگو: جام می و خون دل هر یک به کسی دادند... یا در کار گلاب و گل حکم ازلی این بود و...

چرا میگی اگه کسی با تو دوستی کرد بپذیر و باهاش دوستی کن ولی اگه کسی با تو دوستی کنه میندازیش تو چرخه مصائب و گرفتاری و مشکلات؟ چطور منطقی داری تو؟ احسنت به انتخاب نام مغرور برای خودت.

...

پاسخ آمد: طالب حقیقت، قدر پاره های حقیقت را می داند خواه بر لب مرداب و در بن خار باشد خواه در آغوش یار و در تقاطع لب ها باشد. پاره های حقیقت با هم برابرند. آنکه طالب حقیقت است از دریافت هر پاره ای از حقیقت مست می شود، اگر مست نمیشوی از آنجاست که حقیقت را قدر نمیدانی. شکوه میکنی، چرا میاوری و دلیل میخواهی شاید طالب چیزی بجز یا در کنار حقیقت هستی.