من و ایمان و دوچرخه

من و ایمان و دوچرخه

عبوری از یک شیار خلوت و هوایی در سیطره افسانگان
من و ایمان و دوچرخه

من و ایمان و دوچرخه

عبوری از یک شیار خلوت و هوایی در سیطره افسانگان

هر چیزی یک معنی دارد و

زیاده خواهی یعنی خواستن تو

نظرات 10 + ارسال نظر
نگار سه‌شنبه 6 اسفند‌ماه سال 1398 ساعت 22:33

بله گفتیو برام خیلی جالب بود.
نه اصلا چنین فکری نمیکنم .
مقابل هم نیستن.اگر جدااز هم بدونمشون اشتباه کردم.
نیوشیدی؟^_^

از مهرت لبخندی کن، بنشان بر لب ما
باشد که سرودی خیزد در خورد «نیوشیدن» تو

نگار سه‌شنبه 6 اسفند‌ماه سال 1398 ساعت 01:25

سه چار خط اول کامنت قبلی رو خواستم پاک‌کنم ،یادم رفت.فاکتوربگیر؛)

خوب شد پاک نکردی

نگار سه‌شنبه 6 اسفند‌ماه سال 1398 ساعت 01:21

منظورم این بود شاید مخالفت شونو انکار میکنم تا هردو روداشته باشم‌.مثلا میگم یه چیزیه که از خودشون در اوردن،قمارکردن هیچ

به نظرم تو درست میگی منم فک میکنم نمیشه دو چیز کاملا متضاددر قلب آدم جای بگیرن.
حالا که فکر میکنم می بینم قلب آرومی دارم. اگر خالقم رو دوست دارم.دوست داشتن ِ مخلوقات و آفریده هاش و محبت کردن به اونها وحتی دوست داشتن و عشق ورزیدن به خودم برام حس عبادت رو به ارمغان میاره.
الان میخوام باز به عبارت اولین نظرم برگردم.ترک برداشتن قلب. و به قول تو نقصان یافتن.
از بزرگی عشق،قلب ترک برنمیداره
از تو یادگرفتم قلب بزرگه.خیلی بزرگ
حالا فکر میکنم اگر فراموش کنم صاحبان دوستت دارم هایی که روزانه میگم،بنده های همون خدان.مالِ خود خودِ اون خدان.و اون آدمها رو سهم خودم بدونم .اونجاست که قلبم ترک برمیداره و با نادونی خودم،محبت خدا رو از قلبم خارج میکنم.(کمااینکه،چند وقت پیش، به سرم زد از خدا دلسوز ترم برای یکی از عزیزانم و در حالی که داشتم وصیت های اون عزیزم رو یادداشت میکردم ،جمله ی خیلی بدی نسبت به خدا نوشتم که امیدوارم از من رنجیده خاطر نباشه برای اون جمله وفکر )
اووم.میثم نااازنین و خیلی عزیز من.من تو وبلاگ تو وزیر پستت بلند بلند فکر کردم.اگه بد نوشتم ببخشید:)

به قول من نقصان یافتن؟ نگفتم ترک برداشتن دوپهلوئه؟ یا نقصان یافتنه یا بلوغ یافتنه
دوستت دارم هایی که روزانه میگی صاحبش خودتی ^_^
یعنی به نظرت دوست داشتن خلق خدا در مقابل دوست داشتن خداس؟

بد نگوییم به مهتاب ~_~

منم صدای بلند فکر تو رو با گوش جان نیوشیدم

نگار دوشنبه 5 اسفند‌ماه سال 1398 ساعت 22:41

مشکل لاجیک؟!

آره لاجیک = منطق

نگار یکشنبه 4 اسفند‌ماه سال 1398 ساعت 14:01

نه مطمئن نیستم دومورد به خصوص ذهنم مخالف هم باشن.شایدم من نمی خوام که باشن و این باعث شده مخالفت شون رو انکارکنم

مخالفت شونو انکار کنی یا تایید ؟!!
من فک میکنم دو چیز متضاد (کاملا متضاد) نمیشه همزمان در قلب ادم باشن

نگار یکشنبه 4 اسفند‌ماه سال 1398 ساعت 14:00

توی ادبیات عرفانی که حتما خیلی بیشتر و بهتر از میشناسیش،این اعتقاد وجود داره که ادمی خاک و شراب عشقه.
پس قلب ما،خودش از جنس عشقه.
تا قبل از شنیدن اون جمله ات که گفتم باهاش موافقم،طبق چیزی که درمورد گِل آدمی گفتم،فکر میکردم که عشق بزرگ تره.
امروزصبح به محض بیدارشدن یاد اون شعره افتادم که میگه:آسمان بارامانت نتوانست کشید.قرعه ی کار به نام من دیوانه زدند.

خب اینجا یه مشکل لاجیکی وجود داره اینکه آیا ادبیات ما از نظر فلسفی قابل ارجاع هس یا نیس! اما خب اگه بخوایم بهش رجوع کنیم تقریبا همینطوریه که گفتی

آره خب ما اینو داریم و اینو به قرآن هم ارجاع میدیم البته.
آیا عشق جای قلب رو داره؟

نگار یکشنبه 4 اسفند‌ماه سال 1398 ساعت 13:51

اینو نفهمیدم : نظر من، جاهایی هست که عشق نیست پس باید گفت کران داره. و این که میگی عشق وسعت ناشناخته ی قلبمونو نشون میده .باید بگم آررره موافقم!

چیشو نفهمیدی؟ اینکه عشق هم کران داره یا اینکه جاهایی هست که عشق نیس؟

نگار شنبه 3 اسفند‌ماه سال 1398 ساعت 23:15

اما در مورد ترک برداشتن منظورم از کم آوردن بود.شونه خالی کردن.منصرف شدن(تو تنها نیستی،منم خوب بلدم منظورمو با مثالهام بد تر برسونم)
فرض کن دو چیز ِمخالف رو دوس داشته باشی.
که اون دوتاچیز باهم سرجنگ دارن و توبدون اینکه بخوای شدی میدون ِ جنگ.و کاملا درگیر ستیز اونها.
و هرکدوم ازت میخوان دیگری رو ترک کنی.
شاید ناچار بشی برای کسی که دوست ترش داری بگذری ازون یکی.

تو که خوب توضیح میدی =)
آخه ترک برداشتن معنای دو پهلو داره. یکی به معنای نقصان یافتن یکی به معنای بلوغ یافتن. مثه وقتی که بگیم پوست تخم مرغ ترک برداشت. چرا ترک برداشت؟ بر اثر ضربه شکست یا داره به جوجه تبدیل میشه؟

دو چیز مخالف؟ مطمئنی مخالف هم دیگه هستن؟

البته همیشه همینطوره. درست میگی. عملا، انتخاب یعنی رها کردن میلیون ها گزینه و چسبیدن به یک گزینه.

نگار شنبه 3 اسفند‌ماه سال 1398 ساعت 23:05

اما من حدس میزنم که عشق،وسیع ترین چیز در خلقت عالمه.وبه مدد اونه که قلب و روح آدما رشد میکنه و وسیع میشه.

شاید حتی گفته بشه که ما نمیتونیم کرانی رو برای عشق رسم کنیم. به نظر من، جاهایی هست که عشق نیست پس باید گفت کران داره.
مضمون صوبتت رو قبول دارم که عشق رشد میده و من فکر میکنم توصیف دیگه ای هم میشه داشت به این ترتیب که بگیم عشق بخشی از وسعت ناشناخته قلب مونو برای ما آشکار میکنه. همونطور که چیزای دیگه اینکارو میکنن. مثه وقتی که تو کاپشنی که دوسش داری رو تو زمستون در حالی به دیگری می بخشی که خودت بهش نیاز داری.
من فکر میکنم، عشق ملموس ترین و در عین حال یکی از موثرترین و پر نیروترین چیز غیر عینی هستش که بشر درکش میکنه و این باعث شده که همه جا ازش صوبت بشه
و اگه عشق رو نیروی کشش درنظر بگیریم اونوقت فراتر از این صوبتا میشه

نگار پنج‌شنبه 1 اسفند‌ماه سال 1398 ساعت 19:50

زیاده خواهی بده یا خوب؟من فکر میکنم مثل عشقی یه که بزرگ تر از قلب آدمه.
بعضی قلب ها ،به اندازه ی عشق،وسیع میشن و بعضی قلب هاترک برمیدارن و عشق،راه خروج پیدا میکنه.
این روزها دارم فکر میکنم که عاقبت ِ قلبم چی میشه‌.بزرگ میشه یا برای اینکه ترک برنداره باید از مابقی دوست داشتنی ها،خالیش کنم.؟

زیاده خواهیی که من ازش صوبت کردم که خوبه اما خب خودت میدونی دیگه زیاده خواهی جزو صفات مذمومه
آبجکم وسیع ترین چیز در عالم خلقت قلب آدمه، عشق خیلی کوچیکه در مقایسه با وسعت قلب

اگه دوست داشتی درباره خط دوم صوبتت بیشتر گفتگو کنیم بهتره بازش کنی واسم

جمله آخریتم جای گفتگو داره. اول اینکه منظورت از ترک برداره چیه؟ و دوم اینکه چرا اینطوری می بینی که ممکنه ترک برداره؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد