من و ایمان و دوچرخه

من و ایمان و دوچرخه

عبوری از یک شیار خلوت و هوایی در سیطره افسانگان
من و ایمان و دوچرخه

من و ایمان و دوچرخه

عبوری از یک شیار خلوت و هوایی در سیطره افسانگان

دفترچه سوالات کارشناسی ارشد آی تی 92

خب دیگه ! دیدم دارن زور میگن دفترچه کنکور رو دارن می فروشن منم خریدمشو در اختیار دوستان قرار میدم.

مجموعه سوالات آی تی 92 سراسری دانلود کنین

خستگی وقت

بدترین حالتش این وقایعیه که خودم واسه خودم رقم می زنم :( گره وقتای تازه و از نو رسیدمو به اینا نه می تونم باز کنم نه می تونم تحمل کنم :( اگه بدونی چقدر دلم فرار می خواس - آخی

یعنی هر چهار چرخ ای بی اسش قفل شده و خواب می بینم که دارم می رونم !

این فرهاد شده رقیب نه اینجورا، خفن. آخرای وقت امتحان با خودم گفتم من پاشم زودتر برگمو بدم که فرهاد هم مجبور بشه برگه شو بده و نتونه بیشتر از این بنویسه پاشدم که برگمو بدم فهمیدم اشتباه کردم ولی این دیگه آبی بود که برگشتنی نبود و نشد و خب حقه م گرفت، بعد وقتی فرهاد گفت اولش برگه رو که گرفتم تا چند دقیقه دستم می لرزید :(( فهمیدم امتحان رو نمره نیوردم.

من باختم. به فرهاد درونم.


سبزه بازیچه

At Green Mile
Paul say to John :

On the day of My judgment
When I stand before God
And he asks Me
Why
Did I kill one of his true
Miracles
What am I going to say
؟!?
Say: That it was my job
؟!?

چی میشه گفت وقتی که حرف دل رو نمیشه پنهان کرد
مثه پاول بگیم معذور بودم کارم اینطوری بود
سوای عزیزانی که این وصله ها به سابقه شون نمی چسبه : آقایون جراح که تا زیر میزی تون رو رسما دریافت نکنین سوگندنامه و حال همنوع تون با یال فرفری اسب نادرشاه همسانه، البته که از زیر همون میزی که پول برسه شرافت انسانی بفروش میرسه
مثه اینهایی که یه گنجی پیدا می کنن حالا فرض کن یه الماس نیم کیلویی بعد نمی دونن چقدر میرزه، مفت می فروشن به یکی که ارزشش رو می دونه
پزشکی که شرافتشو نشناسه خب بارها به زیر میزی های حقیر می فروشتش مثه یه فا.حشه

وقت عاشقی پول تو جیبی رسوا میشه

ما آزاده متولد شدیم ؟ اصلا خدا آدم رو آزاده آفرید ؟

آخه یه حرفی هست که میگه هم آره هم نه، ضد و نقیض میشه یعنی هم آزاده متولد میشیم و هم آزاده متولد نمیشیم !

آزاده متولد میشیم از خودمون، میثم از میثم آزاده است، وقتی متولد شدم اسمم رو هم نشنیده بودم اصلا خودمو نمیشناختم ! ولی حالا تا اسمم رو یه جا صدا می کنن یا یه جا اسمم رو می بینم، آب از نافم راه میفته . . .

آزاده بودم

اما اون آزادگی مثه پول تو جیبی بابا دادی بود :) مثه مسلمونیم :) مثه علی دوستیم

پشت دریاها شهری است امان از این قایقه که تهش سوراخه

قایقی خواهم ساخت شایدم آدمی خواهم ساخت - بی نام، بی نامی گوهری بود

نشنیده ای که مرده ها رجز فتح بخوانند ؟ مثه شمع، شمعی که ته می کشه دیگه روشناییش به دست آدمیزاد اسیر نیست !


وجه وصل

شعله ور از آتش غم خرمن خاکستر من باد

من نظرم اینه که فقط به جای آتش غم، کاش یه چیز دیگه ای نوشته بود مثه صراحت آتش، مثه آتش وصل، چرا که تو این دنیا غم و دوری و هجرانی ندیدم، که اتفاقا هر جا می رفتم خدا بود که ریخته بود رو زمین خدا بود که چسبیده بود به دیوار آویزون بود به درخت پاشیده بود به آسمون به دریا به سنگ به خاک ولی هیچ جا جاش نمیشد همه این لباسا براش تنگ بودن. و مشتاق خونه دار شدن بود و عزیزترین کساشو واسه اجاره خونه فرستاد و همیشه این من بودم که دم در خونه ش وایسادم و راش ندادم.

آفتابی لب درگاه من است - همچنین دربانی ...

یاد

اولین بار که با شعله حرف زدم شروع کرد و گفت سی سالمه ... فاصله ام رو تا سی سالگی به اندازه قله دماوندی که فقط اسمشو شنیدم تخمین می زدم، نگو تو جیب شلواری بود که پارسال خریدم.

کلید شکست

I don't want to loose heart