من و ایمان و دوچرخه

من و ایمان و دوچرخه

عبوری از یک شیار خلوت و هوایی در سیطره افسانگان
من و ایمان و دوچرخه

من و ایمان و دوچرخه

عبوری از یک شیار خلوت و هوایی در سیطره افسانگان

همه ش مال خودت

پر کن پیاله را

که این آب آتشین

دیریست ره به حال خرابم نمی برد

اونور سکه

من ایمانم امشب به وجود خدا و روح کامل شد ⁦:-D⁩

نتیجه گرفتم هیچ قدرتی در جهان نمیتونه وجود داشته باشه که بتونه اینقدر یه ادم رو در سیطره خودش قرار بده. سختی و مشقت براش رقم بزنه و برکت رو از همه چیزش بگیره. مگه اینکه قبول کنیم که خدا هست. در اینصورت میشه چنین قدرتی رو در دست خدا تصور کرد.

از طرفی، اینکه یکی میتونه این حد از فلاکت رو تحمل کنه واقعا به پشتوانه جسم و روان نیست و باید چیزی ورای این جهان داشته باشه که با هر بیچارگیی بتونه دست و پنجه نرم کنه. بنابراین باید گفت اون چیز ماورایی رو هم باید پذیرفت که هست. بله روح هم هست.

فقط نمیدونم خدا لجبازی هم میکنه یا نه ⁦:-|⁩

سبابه سوسک

اگه همین جوری ادامه پیدا کنه به یک مورد بیهودگی خلقت میتونم یقین پیدا کنم. روزهایی رو یاد دارم که پازل بیهودگی خلقت بعضی چیزا رو می چیدم مثه سوسک فاضلاب. روزگار آینه رو داره می چرخونه و عن قریب که اشاره ها در جامعه سوسک منو هدف بگیرن تا یکی از موارد تجربی بیهودگی خلقت رو به هم نشون بدن.

سقف زندگی برای بعضی ها اونقدر کوتاه میشه که خزیدن هم ناممکن میشه. برای ادامه حیات چاره ای بجز رژیم فکری گرفتن نیست!