من و ایمان و دوچرخه

من و ایمان و دوچرخه

عبوری از یک شیار خلوت و هوایی در سیطره افسانگان
من و ایمان و دوچرخه

من و ایمان و دوچرخه

عبوری از یک شیار خلوت و هوایی در سیطره افسانگان

مزرعه عشق، شماره های ۱ تا ۷

مزرعه عشق همین جاست
پیش خواهش این همه دست
که به سوی تو جاری شده است
دُور تنهایی آب
پس ِ تکرار طلوع
توی خانه خشتی همسایه که وقتی رحمت می آمد
چه سرد ! دست بر سرشان می آورد
و بویی تنگ توی هوا می پیچاند
و سوال یک دو جین قد و نیم قد، هر شب
خواب از سر هر کس بیرون می کرد
و هم آن همسایه،
چه تنورش خالی می پخت !

می دانم مزرعه عشق همین جاست
در تاریکی سنگ و مور و ماه
به تنهایی ماندگار خدا آونگان است
در سرزمین موعود که آدم را
آب می برند و خاک می بخشند
زیر سوال "علم یا ثروت"
و در سمینار آقازادگی
روی چنار پر شاخه قد بلند
چه خجالت زده آمد
او روی گویایی آب، توی قلم،
مهجور است
با باد می خوابد و با باد نمی خوابد هرگز
و در امتداد لرزش تار ماهور نواز هم،
نمی لرزد
امتداد سایه اش هم چه سبک افتاده است
در اشراق هنر
و پشت طولانی مَدها . . .

 بیرنگ !
و امید به پویائی خاک دارد


مزرعه عشق همین جاست
جای دوری نیست اما
بذر "دور" باید کاشت
فصل را باید رفت
وصل را باید جست
پرده ها را کنار باید زد
پنچره ای رو به افق باید ساخت


پشت یک دعوت
و زیر بارش یک تهدید
مرد غایب رفت به مهمانی دینا
زیر نگاه گل واشده برف
رفت،
تا گل ِ پیچک ِ خاک
رفت تا سرانجام ِ فرو افتادن ِ برگ
تا فوران گل حسرت از خاک
تا پریشانی زن
و در کوچه سنجاقک ها
قاصدک می آورد
خبر بیزاری ماه از روز
باد از کوه
کوه از باد
از به سخن آمدن آب
و شب از خستگی درخت می گفت


مرد غایب رفت تا گم شدن در خیمه شب
گم شدن در سحرگاه گیاه
لابه لای سایه شب در روز
و در این همه آینه که هر روز می آید
دیگر نه وسعت دریا را می بیند
نه هجوم خالی مزرعه را
او پنجره اش رو به طراوت خاک
پنهان است
رو به سراشیبی فواره حضور
رو به سردابه آرامش روح
به خالی شدن از جنبش
و پا روی سطح روشن باغ
رضایت از بوته گندم می چیند

 

و هم پایی تا بام درختش نیست
نه شاخه ای بر سر ژولیده اش می روید
نه بر خواب طولانی مستیش آبی
و خواب حضورش، روی فواره غفلت
آرمیده
او نه بر شانه ها دستی دارد
و نه هیچ سایه ای افتاده از او
که خود سایه ای است بس بلند
در غروبی بی طلوع
شبی روشن
و در روزی بدون تابش خورشید،
چه سایه ای می افتد ؟ !

خاک باغچه ای بی کود
سطح یک انار پوسیده خشک
و مثل یک قارچ چیده نشده ِ پارسال ها
براستی که اسیر مانده است
و چه اسارت تنگ محزونی 

 


دوشم نوید داد عنایت که حافظا                                بازآ، که من به عفو گناهت ضمان شدم
نظرات 14 + ارسال نظر
نگار یکشنبه 16 تیر‌ماه سال 1398 ساعت 23:31

چوطوری خوب رو؟نمیای به خوابم

خوبم :)
هنوز وقت نکردم D:

نگار یکشنبه 9 تیر‌ماه سال 1398 ساعت 07:12

برای بقیه ش سه تااحتمال وجودداره یا مطالبی نیستن که قابل بیان باشن،یا من سخت می گیرم یا توخوب نگفتی:)

از اونجایی که صوبت از مجرد و تجرد و تجرید :))) سخته پس باید با قسمت آخر حرفت موافق باشم که خوب نگفتم

نگار یکشنبه 9 تیر‌ماه سال 1398 ساعت 04:59

فکرشو بکن که تمام دنیا با همه چیزها و ادماش صرفا برای تو خلق شده باشن. تمام نیروهایی که همه اجزا جهان هستی با تمام محتویات و موجودات و ادماش دارن ایجاد میکنن صرفا برای تو دارن ایجاد میشن. خودتو از دنیا جدا کن و حتی از جسم خودت هم جدا کن. چی می مونه؟ دقت کن به دست هات ببین آیا اراده ای دارن؟ این اراده که اونها رو تکون میده از کجاس؟ از جسمته؟ از روحته؟ روحت مال کیه؟ سعی کن برسی به یه نقطه که اسم نگار، جسم نگار، روح نگار و همه متلقات نگار به اون نقطه تعلق دارن و اون نقطه به هیچ چیزی تعلق نداره. اون نقطه مجرده. به همین ترتیب این رو برای هر چیزی تو دنیا انجام بده تا نقطه ش رو پیدا کنی. مثلا حتی خط و نوشتن هم از یه نقطه شروع میشه :) نقطه نباشه هیچ خطی و هیچ نوشتاری در دنیا نمیتونه وجود داشته باشه.
میخوای عاشق باشی؟ نقطه طرف مقابلتو پیدا کن این نقطه باید تو رو بکشه نه اخلاقش نه رفتارش نه گفتارش نه هیچ کدوم از متعلقاتش. البته و صد البته که این نقطه هستش که میدان کشش ایجاد میکنه و متعلقات هر کسی رو بهش وصل میکنه.
این جملات رو فهمیدم!


اون اولی پیچیده تره و این دومی قابل تصورتره

[ بدون نام ] جمعه 7 تیر‌ماه سال 1398 ساعت 15:34

بعدم تومگه دور ازجونت همه بیماری هاروگرفتی
که باقاطعیت میگی سرطان تنها بیماری ای هست که تورودعوت میکنه به وحدت وتجرد:/؟
حالاخداروشکر سرطانم که نداری دعوت شی به وحدت وتجرد؟اصن یعنی چی وحدت وتجرد؟

آره همینو بگو :)) یه دو سه تا سرماخوردگی گرفتم کلا
سرطان از جایی شروع میشه که بعضی از خرده ریزه های خود سیستم بدن از فرمان پذیری خودشونو خارج میکنن و ساز مخالف میزنن. به تعبیری میشه گفت که وحدت رو می شکنن.
وحدت رو که میدونی، نمیدونی؟
و اما تجرد؛ اون چیزی که من منظورمه زیر مجموعه چیزی هستش که تو فلسفه و عرفان استفاده میشه. میتونی دنیایی رو تصور کنی که فقط یه عنصر توش باشه؟ بدین ترتیب به ازای هر عنصر یه دنیا وجود داره. دنیایی رو میتونی تصور کنی که فقط یه کلمه توش باشه؟ بدین ترتیب به ازای هر کلمه یه دنیا وجود داره. دنیای ما ترکیب عناصر و کلمات و سایر چیزاس. یه کلمه، دلیل وجود داشتن چیزی هستش مثلا کلمه پنجره دلیل وجود داشتن پنجره س. گرفتی تا اینجا رو؟ خب اگه بیایم کلمه پنجره رو از دنیا حذف کنیم پس خود پنجره هم حذف میشه. به هیچ عنوان هیچ نیرویی بجز خالق نمیتونه پنجره رو به دنیا اضافه کنه و تا کلمه ش اضافه نشه به دنیای ما، خود شیء پنجره هم نمیتونه اختراع بشه. خب حالا میتونی دنیای خودمونو بدون وجود داشتن یه کلمه مثلا همین کلمه پنجره تصور کنی؟
یه جور دیگه بهت بگم: فکرشو بکن که تمام دنیا با همه چیزها و ادماش صرفا برای تو خلق شده باشن. تمام نیروهایی که همه اجزا جهان هستی با تمام محتویات و موجودات و ادماش دارن ایجاد میکنن صرفا برای تو دارن ایجاد میشن. خودتو از دنیا جدا کن و حتی از جسم خودت هم جدا کن. چی می مونه؟ دقت کن به دست هات ببین آیا اراده ای دارن؟ این اراده که اونها رو تکون میده از کجاس؟ از جسمته؟ از روحته؟ روحت مال کیه؟ سعی کن برسی به یه نقطه که اسم نگار، جسم نگار، روح نگار و همه متلقات نگار به اون نقطه تعلق دارن و اون نقطه به هیچ چیزی تعلق نداره. اون نقطه مجرده. به همین ترتیب این رو برای هر چیزی تو دنیا انجام بده تا نقطه ش رو پیدا کنی. مثلا حتی خط و نوشتن هم از یه نقطه شروع میشه :) نقطه نباشه هیچ خطی و هیچ نوشتاری در دنیا نمیتونه وجود داشته باشه.
میخوای عاشق باشی؟ نقطه طرف مقابلتو پیدا کن این نقطه باید تو رو بکشه نه اخلاقش نه رفتارش نه گفتارش نه هیچ کدوم از متعلقاتش. البته و صد البته که این نقطه هستش که میدان کشش ایجاد میکنه و متعلقات هر کسی رو بهش وصل میکنه.
پس میشه گفت که این نقطه مجرد هستش که وحدت بین اجزا رو ایجاد میکنه. سرطان از شکستن وحدت بوجود میاد و شکستن وحدت از یه اشکالی در نقطه مجرد ریشه میگیره.

اگه نگرفتی بگو یه جور دیگه توضیح بدم

نگار جمعه 7 تیر‌ماه سال 1398 ساعت 14:49

تفسیر ِ خواب آخری ازدیدگاه یونگ خیلی خوب بود بلاگ اسکای کلمه هاموقورت میده براهمین نمی نویسم اینجا..یادم باشه حتما بگم بهت

یونگ کیه؟
قورت میده؟ چه کلماتی می نویسی مگه؟!

نگار جمعه 7 تیر‌ماه سال 1398 ساعت 14:46

الان دیدم این صفحه از وبت مال ده سال پیشه..من هفت سالم بوده اون زمان

او مای گاد
اینجا رو حذف کرده بودم. یکی از عزیزترین دوستام همه صفحات اینجا رو ذخیره کرده بود روی کامپیوترش، اومد خودش دوباره وب رو ساخت و مطالب رو برگردوند بخاطر همین تاریخ خورده زیر مطالب.

[ بدون نام ] جمعه 7 تیر‌ماه سال 1398 ساعت 11:58

میگه که نسبت ast به altکبدت نرماله..بیلی روبین دایرکتت نرماله فقط بیلی روبین کلت بالاست کمی..که عوامل متعددی می تونه داشته باشه حتی وزش سنگینم این فاکتورو بالامی بره

نسبتش آره ولی مقدارش بالاس. خیلی هم بالا نیستا! مساله اینه که کبدم چرب نیست اما انزیم کبدم بالاس که نشون میده یه علت دیگه ای وجود داره این علته باید معلوم بشه چیه.
اره بیلی روبینم بالاس که اینم خودش میتونه بخاطر بالا رفتن انزیم کبد باشه یا برعکس بالا رفتن انزیم کبد میتونه موجب بالارفتن بیلی روبین بشه که در اینصورت علت بالا رفتن بیلی روبین باید معلوم بشه

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 6 تیر‌ماه سال 1398 ساعت 21:39

بلاگ اسکای خر
اینسناتو لطفا لطفاچک کن..
ولی جوابمو تووبم خصوصی بده

باشه ~_~

نگار پنج‌شنبه 6 تیر‌ماه سال 1398 ساعت 21:38

سلام دایی جون
یکی از دوستانم فارغ التحصیل پرتو پزشکی یه..
تلفنی صحبت کردیم
اندازه یک فوق تخصص درمورد کبداطلاعات به خوردم داد

سلام جون دایی :)
واسه من باهاش صوبت کردی ^_^ مرسی آبجک دلسوزم ^_^

نگار پنج‌شنبه 6 تیر‌ماه سال 1398 ساعت 14:55

سومی این بود که سرطان داشتم..
اونقد پیش رفته بود که ابروهام داشتن می ریختن..
اینو برات نوشتم..وتوگفتی خودت هم سخت بیماری..

عصن من می میرم برای سرطان. ای سرطان شریف عزلت سطح من ارزانی تو باد ^_^
سرطان تنها بیماریه که آدمو دعوت به وحدت و تجرد میکنه.
ته خوابهایی که گفتی همه روشنن :) از سختی و رنج حکایت میکنن و به روشنی ختم میشن و این عالیه @_@ گذر از رنج خودش به تنهایی موفقیته ^_^

بهم اعتماد کن، ما خیلی کارها داریم که بکنیم و به این راحتی ها نه عقب می شینیم نه از پا در میایم و نه صحنه رو ترک میکنیم.

نگار پنج‌شنبه 6 تیر‌ماه سال 1398 ساعت 14:31

نمی خواستم کسی کامنتمو ببینه..

وااای میثم ِ عزیزم بهتربشی سریع ترالهی..
خوابام آروم بشن کاش هرچه زودتر..
خیللللی مراقبت کن از خودت
جمله ی نگران نباش خیلی بی فایده ست.
بی خبرم نذاراز حالت قشنگم..
مامانم میگه خوابای بد رو تعریف نکن ولی خب من میگم بدونی
اولی روکه بهت گفتم
دومی این بود که من کربلا بودم تولابی هتلمون متوجه شدم توهم هستی..
این شد که آخرین زیارت توهم باما بودی.
دیدم اشک می ریزی روبه حرم حضرت عباس!
نمی دونم چرا همچین خوابی باید ببینم..!
سومیش این بود که من بیمارستان بودم نمی دونم چم شده بود
باز تواونجا هم بودی!
بارون شدیدی هم می اومد وتوباماشینت منو رسوندی خونه.
ماشینت رِنو بود

تو از خودم به من نگران تری نگارم :) مرسی ~_~
چه عبارت دلنشینی «میثم عزیزم»
خواب اولیه که قبلا گفته بودی آموزنده بود من دارم خودمو با خوابت تغییر میدم. پس خواب اولی خوب بوده :)
خواب دومی، اینطوری که تو گفتی که خوب بود آبجکه =) از بس دلم نمیخواد ارزش های آدم های خوب بویژه اماما و یارانشون زیر جلد عزاداری دفن شده و دیده نشن. و فک میکنم تو هم همینطور هستی پس به نظرم خواب خوبیه.
سومی همه جاش خوب بود چون معلومه که از یه ناراحتی یا مشکلی عبور میکنیم. تو بیمارستان گیر کردن شاید خوب نباشه. فقط رنو چرا؟ البته رنو خیلی شبیه ماشینمه D:

نگار پنج‌شنبه 6 تیر‌ماه سال 1398 ساعت 04:44

یک چیزی بگم ؟؟
من چندشبه خیلی خوابتو می بینم
خوابای مختلف
چهارتاشویادمه..
وتوی سه تاازخوابای من تو خیلی مریض وحال نداربودی حتی   تو همون خواب اولی که تعریفشوکردم
داشتم به همین موضوع فک میکردم خیلی نگرانت شدم یکهویی!
من یه اخلاق عجیبی  دارم وقتی احتمال بدم یکی حالش خوب نیست(چه جسمی چه روحی)واون آدم برام خیلی مهم باشه تن وبدنم میلرزه حالشو بپرسم..
اگه نمی پرسم خوبی؟از ترسمه
فقط اینکه مراقب خودت باش
وخدا شدیدا حفظت کنه برام رفیق ِ قشنگگگم.
یادم باشه صدقه بدم. لطفا توهم صدقه بده!:)
حتما میدونی
که خیلی دوستت دارم دیگه؟

اومدی سراغ پله های نخستین از پله هایی به بام اشراق ^_^ که دیگه شده من و ایمان و دوچرخه ~_~

چه خوابی دیدی؟

راستش آره مریزم ولی معلوم نیس هنوز که مریزیم چیه. تنها چیزی که الان مشخصه اینه که آنزیمای کبدم نرمال نیس. باس یه سری دارو مصرف کنم بعد آزمایش بدم اگه تاثیر نداشته باشه داروها باید نمونه برداری کبد انجام بدم تا بشه تشخیص داد چه مرگمه :))

جومونگ به یی.سویا گفت نگران من نباش فرشته ها از من مراقبت میکنن. دوست عزیز من تو هم نگران نباش، شب من گرچه ممکنه تاریک تر از این هم بشه ولی تاریکی محکوم به پایانه. بهت قول میدم خواب های خوب به سراغت بیان =)

مرسی آبجک گلم =) ممنونم :)
آره قشنگ دوست داشتنتو حس میکنم حس خیلی خوبی هم بهم میده +_+

سبز نبوی پنج‌شنبه 26 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 12:05 http://www.sabzenabavi.com

بسم رب الشهداء و الصدیقین
سایت موج سبز توسط ارتش سلیبری ایران (حامیان نهضت سبز)هک شد
www.sabzenabavi.com

سبز نبوی پنج‌شنبه 26 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 12:05 http://www.sabzenabavi.com

بسم رب الشهداء و الصدیقین
سایت موج سبز توسط ارتش سلیبری ایران (حامیان نهضت سبز)هک شد
www.sabzenabavi.com

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد