من و ایمان و دوچرخه

من و ایمان و دوچرخه

عبوری از یک شیار خلوت و هوایی در سیطره افسانگان
من و ایمان و دوچرخه

من و ایمان و دوچرخه

عبوری از یک شیار خلوت و هوایی در سیطره افسانگان

مزرعه عشق __ ۸


اسیر باید بود
وگرنه بیراه خواهد شد
و لمس آواز باد لابه لای چمنزار دشت
کوله بار پر از انار مسافر را
باز خواهد کرد
و در سایه باید رفت
وگرنه
راه، در تابش کناره ها، گم خواهد شد .
چه فاصله غریبی که میان گل شقایق و کنار جاده هاست
چه فاصله های روشنی که میان دو گام مسافر می افتد
و چه فاصله هایی کوتاه که در انتظار قد می کشند
و نقاب از چهره خود بر می دارند

اسیر باید بود

وگرنه فاصله میان دو چشم

و میان دو حرف
تا به ابد بیرنگ خواهد ماند



گر چه می گفت که زارت بکشم می دیدم                        که نهانش نظری با من دلسوخته بود


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد