من و ایمان و دوچرخه

من و ایمان و دوچرخه

عبوری از یک شیار خلوت و هوایی در سیطره افسانگان
من و ایمان و دوچرخه

من و ایمان و دوچرخه

عبوری از یک شیار خلوت و هوایی در سیطره افسانگان

مزرعه عشق __ 10


و فکر کن که اگر شراب نبود
کدام ماهی آب تنگ حوض را تنفس می کرد ؟
کدام شقایق برگ خود را به کتاب می بخشید ؟
و چگونه راه زیر پای سایه گم می شد ؟

به زهرا چه کسی یاد می داد، که نیکی باید کرد ؟

و کدام پیچک به گل سرخ می تابید ؟

و کدام رودخانه، مرا به دریا می ریخت ؟


وای از خاموشی این دقایق به هم چسبیده
وای بر وال های عظیم، که در اولین هندسه دریا می میرند
آی، ! از خستگی کفشهایم
و وای به هرزه گردی این نگاه هر جایی


و احساس به هم تابیده ماهی های مهاجر
که مرا به چسبندگی زاویه های انبوه دایره می برد
مرا به منتهای خط سبز بنفشه ها
مرا به روشنی حیاط تو در توی خالی
مرا به نوک شاخه های نرم ادراک
و مرا به سر انگشتان خیس احساس می برد
و عبورم می دهد از قله های مه آلود ابهام
از بام خانه خداوندان سر راه
و از تجربه نامده ی گم ترین پرتگاه حیات


دلم از پرده بشد حافظ خوش گوی کجاست                        تا به قول و غزلش ساز و نوایی بکنیم
نظرات 2 + ارسال نظر
خاموش دوشنبه 23 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 01:19

سرانگشتان خیس یک پرنده چسبیدن پرهایش است
بی هیچ حس پروازی

به به قدوم سرکار گل باران ;)

حالا چرا چنین خیسی ای ؟

yashar دوشنبه 25 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 18:01 http://www.nicepack.ir

سلام دوست عزیز وبلاگ بسیار خوبی داری . لطفا به سایت منم یه سری بزن

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد