من و ایمان و دوچرخه

من و ایمان و دوچرخه

عبوری از یک شیار خلوت و هوایی در سیطره افسانگان
من و ایمان و دوچرخه

من و ایمان و دوچرخه

عبوری از یک شیار خلوت و هوایی در سیطره افسانگان

مزرعه عشق __ 13


. . .


چقدر باید رفت ؟

و تا آن روز چند شب راه است ؟

می گذرم
راه و خستگی غربت در تپش خدا پیداست .
شرابی هم نیست
و ضربان زخم پا، تنها نشانه حرکت است
همچنان عبور می کنم
از لاک پشت هایی که هیچ باکی از زمان ندارند
و از گل های گیاه، که احساس خود را در وسعت تابش عشق پهن کرده اند
در کنارم نیز، سنجاقک ها می آیند
نسیمی هم می وزد، آلوده به گناه احساس
و گاهی سایه ام روی حرکت می افتد
ضربان به صفر می رسد
و بعد دست شقایق هندسی حیات، سایه ام را بر می دارد
. . .

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد