من و ایمان و دوچرخه

من و ایمان و دوچرخه

عبوری از یک شیار خلوت و هوایی در سیطره افسانگان
من و ایمان و دوچرخه

من و ایمان و دوچرخه

عبوری از یک شیار خلوت و هوایی در سیطره افسانگان

هیرو با 14 شمشیر

تا نگردی آشنا زاین پرده رمزی نشنوی

گوش نامحرم نباشد جای پیغام سروش


یه مدت قبل شبکه یک، فیلم مردی به نام هیرو رو پخش کرد، یه چیزایی در موردش نوشتم، دیشب یعنی چند ساعت پیش، شبکه یک فیلم چهارده شمشیر رو پخش کرد.

یکی دو مورد که خیلی جالب بود رو میگم، ایشالا

این یارو که اسمش رو هم اخر نفهمیدم چی بود، اسمش سخت بود خب. به قول خودش برای شرافتش دست به چه کاری زد، بعد از به دست اوردن مهر سلطنتی خیلی راحت اونو به توتوا داد برای نجات اون دختره، دلیل این کارشو جلوتر می گم.

اون زنه که زورش از همه بیشتر بود، توتوا، نماد ریشه و نطفه نفس آدم بود دیدید که از همه زورش بیشتر بود، بله نطفه نفس آدم بود که علی (ع) مهارش کرده بود، علی یه آدم ساده بدون هیچ قدرت ماورایی بود، علی یه آدم مثه همه آدما بود. چقدر با علی فاصله دارم، یه قدم . و این یه قدم در همه ابعاد وجودی باید برداشه بشه، فاصله یک قدمه در همه ابعاد.

دست آخر با شمشیر سرخ شده با توتوا مبارزه می کرد، شمشیر سرخ شده بیان کننده عشقه، عشقی که از مستی بزرگ، از دریافت حقیقت، آدم رو دچار خودش می کنه، و نهایتا توتوا همون نطفه نفس مهار شد، و مسافر به آزادی رسید .

کشف عشق، بعد از دریافت حقیقت میسره . حقیقت در همه چیز هست . باور کنیم و ایمان داشته باشیم که از نگاه سهراب، کرکس و طوطی، هر دو و بطور کلی همه و همه، به یک اندازه از حقیقت برخوردارن .

که حافظ میگه، در ازل پرتو حسنت ز تجلی دم زد

عشق پیدا شد و آتش بر همه عالم زد

خب.

رها شد از همه دعوتهای باطل، مثه هیرو، هیرو در کشمکش دعوت های باطل و دعوت حق، حق رو پذیرفته بود، اما هیچ وقت دعوت گر باطل، خفه نشده بود ولی در مقابلش مبارز ژاپنی، دچار گمراهی شده بود و سنسور دریافت کننده دعوت های حق و باطل رو خاموش کرده بود، چشم خودش رو کور کرده بود، که دچار دعوت باطل نشه، اما بیخبر از اینکه کلید گنج در تقویت سنسور احساسه، بیخود نیست که هر روز وقتی راه راست رو از خدا می خوایم باید اشاره کنیم که راه گمراهان(ضالین) رو نمی خوایم .

خب اونجا که حاضر شد مهر سلطنتی رو در ازای آزادی دختره به توتوا بده، اوج گذشت بود، گذشتن حتی از معنویاتی که سالهای سال برای تحصیلشون تلاش کرده بود و به دوش می کشید، ایثار فقط جنبه مادی نداره، یادمون باشه که علی هم برای بر هم نزدن خواب پیامبر ایثار کرد معنویاتشو ایثار کرد و واقعه ردالشمس همین ایثار معنویات بود . و هر کس که اینو بتونه انجام بده، از مرز بزرگی گذشته .

نظرات 8 + ارسال نظر
اریرا جمعه 22 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 12:27

ااااااااااااا
تو باشعله میونه تون شکر و آب بود خاموشی ی ی
یادم نیست :(
برام میل کن اگه دوست داشتی
شاید بتونم اشتی تون بدم
زمن اینکه خاموشی داره کمکم بلاگ نویسی و تعطیل می کنه
ناراحته

شعله رو یادم نیس تقصیر کی بود ولی آشتی کنونش تقصیر اون نبود
خاموش خودش شروع کرد به بحث و خودش هم از حرفام برداشت های نادرست کرد و دست اخر هم قهر، بهتره اول برگرده به این موضوع که اگه حرفی می خواستم بهش بزنم مستقیم بهش می گفتم .
خاموشی به نظر میثم اشتباهی داشت که بهش هم گفته بودم اما قبول نکرد، و این بود که کسانی مثه صادق هدایت و فروغ فرخ زاد و . . . براش قله بودن
بهش گفتم ولی چرا قبول نکرد رو از خودش جویا شو
هیچ قله ای از معرفت رو در صادق هدایت نمیشه پیدا کرد
فروغ به جز اون اواخر نوشته هاش، مخاطبو به قله های وارونه سوق میده
با هر اوصاف بدی هم که از خاموشی بکنم هیچی از خوبی هاش کم نمیشه
کاش یه سنگ از آسمون برای کله اش نازل می شد .

مادام دوشنبه 18 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 15:09

واو! این کاظم خان چرا این مدلی می نویسه یه کم کمکش کن !

نمی دونم چرا کاظی اونوری رفته ! یادمه که یه روزایی . . . خیلی از اون موقع گذشته
کلا تو ماجراهای عشقولانه، اونم این شکلیش، از کسی کاری ساخته نیس

مادام دوشنبه 18 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 15:07

آدرستو بذار بالایی من سر می زنم .
سلام .سلامتی تو چه خبر ؟ ;)

سلام، خبر اینکه رمضون داره میاد، سلامتی تو راهه

اریرا شنبه 16 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 21:48

ا ا ا اا توچرا نمی نویسی؟؟
نه تو می نویسی نه خاموشی
منم که می نویسم و هیچکس سرنمی زن :(((

سلام
از خاموشی بی خبرم، تو که باید بدونی بین خاموشیو میثمی شکرآبه خیلی وقته
تو هم که نوشتی و منم که سر زدم و کامنت هم که گذاشتم !
جواب ایمیل رو هم ندادیا

[ بدون نام ] چهارشنبه 13 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 00:41 http://mahigir.blogsky.com

سلام مدتی نبودم

الان هم خاطرات این مدت که عشق پوچ مشکلاتی برام ایجاد کرد رو می خوام بنویسم
سر بزن خوشحال می شم

سلام کاظم خان
اره یادم میاد
خوندمت

من سه‌شنبه 12 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 23:08

منم بابا کسی پیدا نشده. کی وبلاگ می خونه دیگه تو این زمونه

تویی بابا ! ؛) سلدم خوبی چه خبر
همین دیگه
صداتو میشناسم

سلام یکشنبه 10 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 10:19

آره خوب می نویسی تبریک .ادامه بده حتما

اِ چه عجب یکی پیدا شد . . .
مرسی، ایشالا

من شنبه 9 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 11:51

سلام .بیخودن بعضی از آدما دیگه هر جایی بتونن می خوان دختر بازی کنن ! اه اه چندش... دیگه ببخشین دیگه طرف گفته بود به صورت رمز و رازی جوابشو بدم این شد که اون جا همچین چیزی نوشتم .
یه چیزی بگم ؟ مغزم جدیدا نمی کشه اصلا .دو سه دور خوندم این پست جدیدتو .آخرم تصمیم گرفتم برم فیلمه رو ببینم چون این جوری حالیم نمیشه اما کلا تو این چند پست آخر یه چند تا جمله به دلم چسبید :
ما فکر می کنیم، که دعا کرده تا شیر اهو رو نگیره، بلکه شیر تحت فرمان امام رضاست،
علی یه آدم ساده بدون هیچ قدرت ماورایی بود، علی یه آدم مثه همه آدما بود.
کشف عشق، بعد از دریافت حقیقت میسره . حقیقت در همه چیز هست . باور کنیم و ایمان داشته باشیم که از نگاه سهراب، کرکس و طوطی، هر دو و بطور کلی همه و همه، به یک اندازه از حقیقت برخوردارن

سلام
بیکارن
خب فیلمو اگه ندیده باشی، چی میشه از این خرت و پرتا فهمید ؟
اِ از اینا خوشت اومد ؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد