من و ایمان و دوچرخه

من و ایمان و دوچرخه

عبوری از یک شیار خلوت و هوایی در سیطره افسانگان
من و ایمان و دوچرخه

من و ایمان و دوچرخه

عبوری از یک شیار خلوت و هوایی در سیطره افسانگان

دری که باید بست

این دهان بستی دهانی باز شد


یه دهانی رو باید بست یه دهانی رو باید باز کرد، فک می کنم که اگه فطرتمون رو به تخت بنشونیم، خوووب نشونمون میده که سهراب کدوم در رو بست و کدوم در رو می گفت اگه باز کنیم آفتاب به وجودمون می تابه .

شنیدم که می گفت، لزوما در جای خلوت و تنهایی پیامبر نزول وحی رخ نمیداده، ولی اینکه باقی مردم چیزی از وحی نمی شنیدن از اونجا بود که پیامبر صدایی که گوش درونیش دریافت می کرد رو درک می کرد .

گوش ما فقط این گوش ظاهر نیست، در این گوش ظاهر که هر صدایی رو به آدم می فهمونه، درونش گوش های دیگه اس، که دریافت کننده صدا از لطیف هستند، ما باید اون گوش ها رو پیدا کنیم .

هیچ خری شنواییش از ما کمتر نیست ! اگه به همین گوش اکتفا کنیم .

این حقیقته که بگیم ابلیس کارش دعوت کردنه، دعوت به باطل، ابلیس هیچ کسی رو مجبور به کار باطل و فکر باطل نمی کنه، و خدا هم هیچ کسی رو مجبور به اطاعت از خودش نکرده . حقیقت اینه که ما در بین دعوت های حق و دعوت های باطل، به وسیله ابزارهایی که خداوند در درجه اول به طور ذاتی و بعد هم به طور اکتسابی در اختیار ما قرار داده، دعوت حق رو تشخیص بدیم، و اون رو بپذیریم .

مگه بارها تذکر داده نشده که، پیامبر فقط یه تذکر دهنده است ؟ مگه بارها در قرآن گفته نشده که این قرآن چیزی جز تذکر نیست ؟؟؟


تا وقتی که دعوت های باطل بر ما مسلطن، حتی صدای مرگ فطرتمون رو هم نمی شنویم .


کدوم در رو سهراب بست ؟

در بستم

و در ایوان تماشای تو بنشستم

در اینکه حتی از آب و غذایی که مایحتاج بدن ماست باید دوری کنیم، چه رمزی می تونه نهفته باشه ؟

در ِ هر چقدر وسوسه ِ هر گونه قدرتی هست رو باید بست

کلی بگم در ِ هر دعوت باطلی رو باید بست

با در نظر گرفتن این نکته که دعوت گر باطل درهای جدیدی خلق می کنه، در بسته باشه از دیوار میاد، "گر بر سر نفس خود امیری، مردی" اینه که میگن ادبیات ما ادبیات ما ادبیات ما


همین فیلم چهارده شمشیر بود، کینگ لانگ (بالاخره اسمشو فهمیدم) وقتی می خواست با توتوا که نماد نطفه نفس آدم بود، مبارزه کنه، کجا رفت ؟ به جایی رفت که پر از بت بود، آره بت، توی یه بتکده ای که روی بت ها هم تار عنکبوت بود که نماد غفلته . از بس که ما به خودمون سر نزدیم خیلی از جاهای درونیمون تار عنکبوت بسته ! مثه جومونگ، آره خب، تعجب نداره، جومونگ وقتی که شیء سوم (آینه) رو می خواست پیدا کنه کجا رفت ؟ تو پست "افسانه نه، عرفان جومونگ" نوشتم . آینه نماد چیه ؟ نماد بازگشت به خویشتن خویش .

اون بت ها هم نماد دعوت هایی بودن که آدم پذیرفته و بندگیشون رو می کنه مثه قدرت طلبی، جاه طلبی، شهوت پرستی، ثروت اندوزی و . . .

برای اینکه بتونه نطفه نفس رو مهار کنه به قلب آدمیتش رجوع کرد، جاییکه که فطرت بر دعوت های دریافت شده، مهر حق و باطل می زنه، اونجا باید عشق رو پیدا کرد .

نظرات 10 + ارسال نظر
رهگذر چهارشنبه 12 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 21:56 http://setareye-abii.blogsky.com/

چلام آقا میثم گل
خوبی؟
حالا چرا اینقدر دلت پره دوست عزیز.
به ما هم سری بزن.
به قول خودت خوچمان آمد.

چلام مرسی
شما خوبی
دل خالی که ارزش نداره، ولی تو متنی و مطلبی که نوشتم دل پری به نظر نمیرسه

اریرا سه‌شنبه 11 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 22:18

سلااااااام
خدایا نکرده کشتی ها به گل نشسته نمی نویسی دیر به دیر سر میزنی جواب ایملم که نمی دی :((

سلاممممم
ایمیل رو نرفتم ببینم فایلتو دارم یا نه، واسه همین هنوز جواب ندادم

یلدا جمعه 23 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 14:44 http://yalda73.blogsky.com

سلام.
ظاهرا شما هم اهل ادبیات و شعرید.
موفق باشید.

سلام
اهل اصفهانم
ممنون و شما هم

اریرا سه‌شنبه 6 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 22:12

اهان میثم خان من بورم نشد
چی شده برام ایمیل بزن منتظرتم مثل اوایل اشنایی که باهم صحبت می کردیم
منتظرتم

اریرا دوشنبه 29 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 22:02

ااا توهم که نمی نویسی
تو چرا؟؟؟

همینجوری

شاهین شنبه 27 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 17:35

اما به نظر من باید درب بر هر چه غیر از اوست بست
چه حق و چه باطل

فقط ان هستی دارد

به به سلام شاهین خان
چه عجب از اینورا
نظر شما درسته

اریرا شنبه 13 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 22:38

هیچی

اریرا چهارشنبه 10 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 12:00

میثمیی اون یکی بلاگمم دیدی؟

اره چطور ؟

کارین دوشنبه 25 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 08:05

در مورد پستت هم همه اش را خوندم خیلی خوبه هر دفعه اینجور مسائل برای آدم تکرار بشه. من وبلاگ خوانی را به خاطر همین چیزهاش دوست دارم. مطالبی که بنا به غفلت خیلی وقته فراموشش کردی یا نه چیزهایی که شاید سوالات و مشکلات بزرگی را برات ساخته و با خوندن یه مطلب هر چند کوتاه خیلی چیزها برات حل میشه.
نماز روزه هاتون هم قبول باشه...

نماز روزه قبول
مرسی که خوندی، اینجا مشتری نداره
ما نسبت به درون خودمون، ادعا داریم :(

کارین دوشنبه 25 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 08:03

سلام
عکس عنوان وبلاگت نظرم را جلب کرد.
میشه توضیح بدی اینجا کجاست. نمی تونم درست بفهممش..
مرسی

راستی جدیدا بلاگ اسکای تو قسمت نظراتش امکان استفاده از اسمایلی را گذاشته. جهت اطلاع عرض کردم اگه دوست داشتین. (من که وقتی فهمیدم کلی کیفور شدم)

سلام
اسمایلی رو اره می دونستم
عکس از یه زمین کشاورزیه توی اصفهان، محصولشو برداشت کردن و بعد هم تهشو آتیش زدن که زمینش قوت پیدا کنه
پله هایی به بام اشراق تو این عکس پیداست، نیست ؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد