من و ایمان و دوچرخه

من و ایمان و دوچرخه

عبوری از یک شیار خلوت و هوایی در سیطره افسانگان
من و ایمان و دوچرخه

من و ایمان و دوچرخه

عبوری از یک شیار خلوت و هوایی در سیطره افسانگان

به یاد افسانه

پ ن :


بخشی از دعای عهد :

" اللهم انی اجدد له فی صبیحه یومی هذا . . . "  خدایا به راستی من تجدید می کنم برای او (ولی عصر) در بامداد امروز و هر روز که زنده باشم، عهد و پیمان و بیعتش را که در گردن من است به گونه ای که هرگز از آن برنگردم و دست برندارم .





صبح ها وقتی خورشید درمی آید متولد بشیم .


صورتک و موسیقی شعر سهراب با اون چه که در پس صورتک و در وزن موسیقی شعرش پنهان کرده، تفاوت زیادی داره .
فرض کنیم هر روز صبح از نو متولد میشیم - -> پس هر روز یه آدم نو و یه روز نو داریم !
خب حالا شاید بگین که آدم نو که تازه متولد شده چطور می تونه با امام زمانی عهد ببنده که باید در گذشته با اون آشنایی پیدا کرده باشه و دانشی ازش داشته باشه :) و این دانش قبلی، با تولد در تضاد هست !
خب باید اینو بگم که وقتی تضاد هست که "متولد شده" چیزی رو باید از گذشته به خاطر بیاره، که بعد از تولد می تونه بهش دست پیدا کنه .
آگاهی نسبت به ولی عصر دانشی فطری محسوب میشه، و نه جسمانی .
فطرت ما دریچه ایست بی کران باز شده در علم ازلی .
پس چون آگاهی نسبت به ولی عصر فطری هست تولد و نو شدن رو نقض نمی کنه :)
تولدی از نو، بصیرت بخش و فزاینده هوشه .
نظرات 4 + ارسال نظر
نگار جمعه 7 آبان‌ماه سال 1395 ساعت 00:01

من این پست رویه گوشه ای یادداشتش میکنم.
چه نگاه زیبایی !!!
من چقد‌ این فکرخوشگل رودوسش دارم

=))
یه سوتی پیدا کردیا ^_*

خاموش پنج‌شنبه 25 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 23:12

چشم

بی بلا حج خانوم (به لهجه اصفانی)

خاموش دوشنبه 22 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 05:06

من زوری ندارم، باید بری منظور حسین رو بپرسی!
تمام شعر تو همین "عطر آویشن" خلاصه می شه که شما بی خیالش شدی!
شاید بهتر باشه کلاً بی خیال بشی ;) خودت خوبی؟ D:
راستی سلام :)

سلام خوبی
کدوم حسین ؟ عبدالحسین ;) ؟
عطر آویشن رو نفهمیدم واسه همین گفتم بیخیالش
اینایی که گفتم واسه این بود که بحرفی تا من بهتر بفهمم
ای شکر خدا، رد میشی ضلع شمال شرقی اصفهان رو نگاه می کنی ;) خب بیا تو احوال پرسی کن !

خاموش سه‌شنبه 16 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 12:53

انسان و بی تضاد؟
ما گلچین تقدیر و تصادفیم
استوای بود و نبود
به آفتاب فردا بیاندیش که برای تو طلوع می کند
با سلام
و عطر آویشن...

انسان و بی تضاد ؟ یعنی چی ؟
تقدیر و تصادف، از اونجا که بی ریشه اس رد شده اس
"نبود" ! منظوردت عدمه ؟
اندیشیدن به افتابی که برای من طلوع می کنه چه دانشی و چه روشنیی به راه میده !
سلام و عطر اویشن ... هم بی خیالش

اینا همون حمله واژه به فک شاعر نیس ؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد