من و ایمان و دوچرخه

من و ایمان و دوچرخه

عبوری از یک شیار خلوت و هوایی در سیطره افسانگان
من و ایمان و دوچرخه

من و ایمان و دوچرخه

عبوری از یک شیار خلوت و هوایی در سیطره افسانگان

فراموشی ِ فراموشی آور!

سینمایی درخت گلابی؛ داریوش مهرجویی.

یادآوری قول عاشقانه محمود به میمچه (گلشیفته فراهانی).


خبر ندارم که این آخرین باریست که او را می بینم

کف دست هایم می سوزد!

و به نظرم می رسد که اسم او را روی تمام بدنم خال کوبی کرده اند

میم: چطوری؟ نمیری یه وقت! ههه! راستی بیا دفترچه ت!

راستی راستی داری میری فرنگ؟

میم: دوا موا چی می خوری؟

می دانم عازم سفر است؛ پس تابستانی در کار نخواهد بود

نباید گریه کنم؛ هرگز!

هر جا تو بری، دنبالت میام

تا اون سر دنیا

باید منتظرم باشی، فقط پنج سال!

هر روز برات نامه می نویسم

هر روز

هر شب

بهت قول میدم ~_~

گریه توی دهانم است، توی دماغم، پشت پلک هایم

تب دارم و به نظرم میرسد که همه چیز، باغ دماوند و «میم» را خواب دیده ام!


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد