D: یه روز دو تا سربازه داشتن میرفتن یهو یکیشون وایساد... P: ولی یه درجه دار نیشابوری داشتیم اسمش یادم نمیاد عصن. هیچ کاری به سربازها نداشت @_@ بچه خوبی بود ^_^
عی بابا من اینهمه هندونه رو چ جوری ببرم
بیا اب هندونه بزن:))
واقعاااا؟؟؟؟
شمال یا جنوب عایا؟؟؟
سربازی خیلی هیجان انگیزه نه؟؟؟
و بسیار خاطره انگیز...
تا آب هندونه ها رو بگیری من رسیدم D:
آره =) I was a navy سربازی دوساله اما یه عمر ادم ازش خاطره میگه و تموم نمیشه !_* من از سربازی دو چیز دارم یکی همین خاطراتش و یکی هم یه بیماری خوفناک =(
جمعه بیرون بودیم
دوست پدر منو با یاس هاش اشنا کردم
نمیدونی چ عطری داش...
مست میشدی رسما
الان رو خیلی دوس دارم
گلا بااز شدن بعد از کنار باغچه ها رد میشی عطر گل محمدی و رزسرخ و یاس و....
واااای من شهید شدمم
اینا رو واسه تو گرفتم ~_~
اووووپس @_@ بوی گل @_@ اوممممم @_@ وقتی دارم قدم میزنم و میرسم یه جا که بوی گل میاد دلم نمیخواد اونجا رو ترک کنم @_@ یه جا که صدای آب میاد از تو جوب =) خوش بحال اونا که خدمت سربازی میرن نیرودریایی لب دریا ~_~
پسوردعوض کردم که هی غربزنم کسی هم درصدداین نباشه که راضی بشم اوضاع گل وبلبله:!
اونقدرغربزنم که تلخیه بشم
اونقدرگریه کنم که اشکم خشک شه
هنوزتخلیه نشدم
تخلیه شدم وبلاگ رابه روی عموم بازمیگردان
ففط بابای خودم:-Dماشاالله به تحرکش
دیروزازکاروزندگی زده بوذمیرف هی سرصف رای وامیستاد که بفهمه حرف مردم چیه؟!!
یه دفترچه هم برداشته بود حرفاشونویادداشت میکرد:دی
بهش گفتم بابایی اطلاعاتی میزنی ها!
گف نه خیرنگارخانوم این کاراروواسه شمادارم میکنم:-0
که بخونی این یادداشتارو سرت گرم شه!
میخوام فوضولی توارضاکنم !
بابای من جاهای جذاب که میرهمه چی روواسه من مینویسه!
اینقدازاین حرکتش خوش خوشانم میشه!
دم بابات گرم واقعا با این همه حال و حوصله ش =] شایدم از بس تو فوضولی کردی بابات رو به این حال و روز انداختی D: که مدام به فکر توئه D:
خوبم:)شماخوبی؟
تابه من برسه پژمرده میشه!حیف!
نگفتی پای صندوق های رای رفتی که درگوش دشمنان سیلی بزنی؟:-D
هخخخ
چه خوب =) منم خوبم آبجکی =) اوهوک! اینا رو خودم گرفتم مگه میشه پنچر و پژمرده بشن ~_~ منو چه به کتک کاری و اینا D: فیزیکم به این تحرکات نمیخوره =)) نگفتی چرا پسورد عوض میکنی ؟_!
:|
چ خاطرات نغزی داری باواااااا
من الله توفیق D:
ههه :P
اوکی
از خاطرات سربازیت بوگو
D:
یه روز دو تا سربازه داشتن میرفتن یهو یکیشون وایساد... P:
ولی یه درجه دار نیشابوری داشتیم اسمش یادم نمیاد عصن. هیچ کاری به سربازها نداشت @_@ بچه خوبی بود ^_^
نهههه تو نبااااایددددد بمیییییریییییی
تو مرررررد روزای سختیییی
نههههه
نخواااااااااابببب تو زنده میمونی
نه جدی چیشدی؟
خخخ
مریزم باااووو، 15 ساله که مریزم =(
بیخیالش.
وااااایییییییی واقعااااا؟؟؟
نیرو دریاااییییی؟؟؟؟؟؟؟
چه خارجییییی:دی
اوفیییییییی
بیماری؟؟؟
چی؟؟؟؟؟
برا چی؟؟
چیشدی؟
آره خیلی خارجی D:
هر روز ناهار که میخوردیم میپریدیم لب دریا تا دم غروب =)
اره، ای ام سیک، آی ام دایینگ =|
عی بابا من اینهمه هندونه رو چ جوری ببرم
بیا اب هندونه بزن:))
واقعاااا؟؟؟؟
شمال یا جنوب عایا؟؟؟
سربازی خیلی هیجان انگیزه نه؟؟؟
و بسیار خاطره انگیز...
تا آب هندونه ها رو بگیری من رسیدم D:
آره =)
I was a navy
سربازی دوساله اما یه عمر ادم ازش خاطره میگه و تموم نمیشه !_*
من از سربازی دو چیز دارم یکی همین خاطراتش و یکی هم یه بیماری خوفناک =(
واهاهاهاهاهاهاهایییییی
منو اینهمه خوشبختی عجیبه؟؟!!
دست و پنجولت درد نکنه مادر^_^
:d
سربازی ب خودی خود جذابه
بعد فک کن وسط دریا هم باشی
چه شووووددددد!!!
دیگه یه دسته گل که بیشتر نیست گرچه تو خودت گلی ~_~
بع.له من دو سال لب دریا بیده بوده ام =)
چقدررر قشنگن ایناااااا
وااااااییییییی~_~
خیییییلی خوشگلن بسی بسیار...
جمعه بیرون بودیم
دوست پدر منو با یاس هاش اشنا کردم
نمیدونی چ عطری داش...
مست میشدی رسما
الان رو خیلی دوس دارم
گلا بااز شدن بعد از کنار باغچه ها رد میشی عطر گل محمدی و رزسرخ و یاس و....
واااای من شهید شدمم
اینا رو واسه تو گرفتم ~_~
اووووپس @_@ بوی گل @_@ اوممممم @_@
وقتی دارم قدم میزنم و میرسم یه جا که بوی گل میاد دلم نمیخواد اونجا رو ترک کنم @_@ یه جا که صدای آب میاد از تو جوب =)
خوش بحال اونا که خدمت سربازی میرن نیرودریایی لب دریا ~_~
بابای من حرف زدنش نمیاد
مکاتبه ای بیشتربهش میچسبه:)
مکاتبه ای روش نافذیه =)
وبلاگم راگشودم
به.به =)
پسوردعوض کردم که هی غربزنم کسی هم درصدداین نباشه که راضی بشم اوضاع گل وبلبله:!
اونقدرغربزنم که تلخیه بشم
اونقدرگریه کنم که اشکم خشک شه
هنوزتخلیه نشدم
تخلیه شدم وبلاگ رابه روی عموم بازمیگردان
آها! از اون لهاز !_!
گریه کنی به حال اوضاع ؟_؟
ففط بابای خودم:-Dماشاالله به تحرکش
دیروزازکاروزندگی زده بوذمیرف هی سرصف رای وامیستاد که بفهمه حرف مردم چیه؟!!
یه دفترچه هم برداشته بود حرفاشونویادداشت میکرد:دی
بهش گفتم بابایی اطلاعاتی میزنی ها!
گف نه خیرنگارخانوم این کاراروواسه شمادارم میکنم:-0
که بخونی این یادداشتارو سرت گرم شه!
میخوام فوضولی توارضاکنم !
بابای من جاهای جذاب که میرهمه چی روواسه من مینویسه!
اینقدازاین حرکتش خوش خوشانم میشه!
دم بابات گرم واقعا با این همه حال و حوصله ش =]
شایدم از بس تو فوضولی کردی بابات رو به این حال و روز انداختی D: که مدام به فکر توئه D:
خوبم:)شماخوبی؟
تابه من برسه پژمرده میشه!حیف!
نگفتی پای صندوق های رای رفتی که درگوش دشمنان سیلی بزنی؟:-D
هخخخ
چه خوب =) منم خوبم آبجکی =)
اوهوک! اینا رو خودم گرفتم مگه میشه پنچر و پژمرده بشن ~_~
منو چه به کتک کاری و اینا D: فیزیکم به این تحرکات نمیخوره =))
نگفتی چرا پسورد عوض میکنی ؟_!
واس کی؟؟؟؟:-o
رایمیدی امروز؟!!
چطوری =)
واسه هر کی تحویل بگیره ^_^