من و ایمان و دوچرخه

من و ایمان و دوچرخه

عبوری از یک شیار خلوت و هوایی در سیطره افسانگان
من و ایمان و دوچرخه

من و ایمان و دوچرخه

عبوری از یک شیار خلوت و هوایی در سیطره افسانگان

نوح

دیدی تو کم آوردی ههه

...

بع.له خودمو کشتم ولی نمردم.

رسما خودکشی کردم عما هنوز زنده م.

طرف کم آورد =)) نتونست یا نخواس جون منو بگیره D:

البته من حدس زدم که عزرائیل وخت نداشته یا روزه بوده حال نداشته بیاد جون یه سخت جون رو بگیره =)))

بع.له رسما وصیت نامه نوشتم و اخرین دعاهامو هم کردم و گفتم آماده م ^_^

گرم باور کنی یا نه، خودم را کشتم هههه

اما خدا آمادگیشو نداشت D: فرشته جان بی جان و بی حال و بی رمق رفته بود پی روزه خوری D:

خع.لی خب، حالا با یه نمیر طرفید یوهاهاهاها #_#

عصر یخبندان و عصر صنعتی و عصر مدرنیته و .... و حالا عصر بعد از خودکشی P_P

نظرات 11 + ارسال نظر
صالحه دوشنبه 29 خرداد‌ماه سال 1396 ساعت 02:22

از اون لحاظ
نه موفق باشی

بهله =_+

صالحه یکشنبه 28 خرداد‌ماه سال 1396 ساعت 22:50

جذاب؟
ادمای غرغرو بنظرم شدیدا رو اعصابن!!

خو آره درست میگی تو. غر دخترانه از سر دخترانگی برای من جذابه =) D: منحرفم؟

صالحه یکشنبه 28 خرداد‌ماه سال 1396 ساعت 02:05



شاید غر بزنم ولی خیییییلیییییی غر نمیزنم

ههه ‎:-]‎ دخمل اگه نغوره که جذاب نیس ‎:D

صالحه شنبه 27 خرداد‌ماه سال 1396 ساعت 21:26 http://yek-fenjan-sher.mihanblog.com

اتفاقا من جز در موارد خاص غر نمیزنم

اونوخ این موارد خاص جنبه عمومی ندارن؟ D: چرا دیگه دارن و عصن عمومیت پیدا میکنن به سایر موارد D: مگه نه؟

نگار شنبه 27 خرداد‌ماه سال 1396 ساعت 00:33

فقط یه وخ بازدوباره خل شدی خدایی نکرده!
ازروشای پرخطر واس خودکشی استفاده نکن
قبل اینکه بخوای همچی کاری کنی به مامانت هم فک کردی؟
پوووف

خل زیستی خلانه از جمله خل بازیای زمان خل وعضیمه و از دستم خارجه که مهارش کنم ‎:P
خطر نداشته باشه که نمیشه خودکشی میشه خودترسونک ‎:-\‎
نه واغعنی بهش نفکریده بودم Θ_Θ

صالحه جمعه 26 خرداد‌ماه سال 1396 ساعت 23:04

چرا خوب کردی گفتی!!
اونخ من سر چه مسئله ای سرت غر میزدم؟؟؟

لبخند بزن همچنان

خو تو بعنوان یه دخملک چندان محتاج مسعله نیسی تا بتونی غور بزنی ‎:D دخترا هویجورکی هم مایل و توانا به غرشند ‎:D
‎:)‎
‎:-]‎
‎=]‎

صالحه جمعه 26 خرداد‌ماه سال 1396 ساعت 21:56

ینی عادم میمونه چی بگه؟!
یا بیخبر میری
یبارم که نمیخای بی خبر بری میگه من دارم میمیرم:|

لبخند میزنه

خو دیگه خودکشان بود مساله دیگه @_@
نباس میگفته بودم !_؟
باز خوبه لبخند میزنه S-:

صالحه پنج‌شنبه 25 خرداد‌ماه سال 1396 ساعت 19:07

شاعر میگه چ فوش ها نوشته شد
وپاک شد....

عاره خودا رو شکر زنده ای D:
فقد مارو نصف عمر کردی!!

شاعر خیلی چیزا میگه، شاعرو بیخیال ‎;)‎

باااووو خودت گفتی خاسی بری گم و گور بشی قبلش خبر بده ‎:]‎

صالحه پنج‌شنبه 25 خرداد‌ماه سال 1396 ساعت 00:47

کوفته قلقلی
خیلی زشت و کچلی
بینهایت خوشحالم زنده ای دیوونه

(حیف دستم تو فوش دادن بستس)

کچل هنوز نشدم زشتم خیلی نیسم علاوه بر این قلقلی و تپلی نیسم باریکم ‎:D
زنده موندم سالی، زنده ‎:-]‎ تنکیو
الان با همین دست بستگیت له شدم زیر اخمت ‎:S

نگار چهارشنبه 24 خرداد‌ماه سال 1396 ساعت 23:41

امروز درحالی که نمیدونستم قراره توخواب ببینمت یانه!یه کتاب میخوندم که شخصیتش خیلی شبیه بودبه شوما!
کتاب استخوان خوک ودست های جذامی روبخون.کلش یه ساعتم وخ نمیگیره ولی کلی مخوبه کارمیبنده

شایدم تو خوابتم اومده باشم ولی چون منو ندیده ای خب تو خاب هم نشناختیم U_U
حالا من استخونه بودم یا جذام داشتم؟ ‎:-()‎
گیرم بیاد میخونم، چشوم ‎=]‎

نگار چهارشنبه 24 خرداد‌ماه سال 1396 ساعت 22:29

مرسی که زنده ای:))وخداروشکر!
این من بودم که به عزرائیل گفتم نیادپیشت
اووووم چه مدلی ازخودکشی؟؟؟منم امتحان کنم!خوبیش جواب ندادنشه

موتوچکرم ‎:-]‎
عه؟ پس سرکاری من زیر سر سرکار بوده ‎;O)‎
از نوع تسویه حساب با دنیای خاکی و جسم فانی و...
امتحان کنی؟ میمیری! من بی ابجک میشم!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد