من و ایمان و دوچرخه

من و ایمان و دوچرخه

عبوری از یک شیار خلوت و هوایی در سیطره افسانگان
من و ایمان و دوچرخه

من و ایمان و دوچرخه

عبوری از یک شیار خلوت و هوایی در سیطره افسانگان

وهله بغض

کی میدونه که نوای درونش رو چطوری میتونه به دیگری منتقل کنه هههه! مگه این شدنیه عصن!

بگذریم،

نواهای باخ منو  مست میکنه. به یاد حسین عزیزم، یاد روان لطیفش گرامی که آنچنان تو فیلمنامه سریال امام علی دمید که دکلمه هاشو به یه اثر هنری والا تبدیل کرد: مروان به معاویه: «یک پیاله شیر شتر حجاز مرا سیر نمیکند، مست میکند».

آنچنان نواهای ساخته باخ چنگ به روحم میزنن که نه دلم میاد از خواب بغضش بیدار بشم نه تحمل نترکیدنشو دارم.



نظرات 71 + ارسال نظر
صالحه سه‌شنبه 14 شهریور‌ماه سال 1396 ساعت 16:40

لبخند میزنیم:)
من و 17 و 36
:)

منم فوووت میکنم I_I

صالحه یکشنبه 12 شهریور‌ماه سال 1396 ساعت 13:06

قبول نداری اگه من نخوام نمیتونه جلوی فکر کردنمو بگیره؟!
من اینطور برداشت کردم ک تو هم تا حدی قبول داری ک مقصر این امر (ک قدرت تفکرمون رو ب دیگری میدیم)خودمونیم!
بنظر من اگه اینطور بود ک صاحبا ی قدرت میتونستن تفکر همه رو ب سلطه در بیارن هیچوق انقلاب هایی رخ نمیداد...شاید اکثریت موافق نظم حاکم بودن اما بالاخره افرادی هم پیدا میشدن ک هنوز تفکرشونو در دست داشته باشن!

الان ی سوال دیگه:حتی اگه به فرض من قدرت مستقل اندیشی داشته باشم بنظرت بین این دوراهی قرار میگیرم؟!چطوریی؟


زندگی کردن رو گذران زندگی نمیدونم
و دلم نمیخاد ب زندگی گاویی بسنده کنم!
اینکه هر روز ی مشت کاه جلوت بریزن و تو قانع باشی ب نیم کیلو شیری ک میدی!
(شاید این نقطه همون نقطه ای باشه ک دنبال کلید بلند میشی!)

و سوال:منظورت از حوض و وقت این بود ک مکان فکر کردن دادن اما فرصتشو نه؟
(ی چی تو مایه های حرف تربیتی اون بزرگوارک میفرماد:باید بچه فک کنه ازادی داره در صورتی ک ازاد نیس)

-نمیدونم تونستم منظورمو برسونم یا نه!
۳۶سالگیم در اوج ناامیدی قبول داره...اما۱۷سالگیم امیدواره و مقاومت میکنه!:دی-
(بی ربط:من اینو بعد نظر قبلیم نوشتم ببین چن صدسال طول کشید تا برفستم)

دیگه الان تو سنی هستی که تفاوت نسبی و مطلق رو فهمیده ی. جلوی فکر کسی رو گرفتن یه اثربخشی نسبی داره. ما قاصرانه و متعمدانه مقصریم اما چقدر قصور و چقدر عمد داریم (بین هر شخصی تفاوت هست) این مهمه. وقتی درصد قصور بالا باشه آدم احساس فریب خوردگی نمیکنه ^_^ برای نیل به چنین نتیجه ای، حاکم باید خوراک فکری ایجاد کنه که در همه جای دنیا این روزمره حکامه.
بله ریشه انقلاب ها همین تفاوت های فکری هستن و می بینی که دنیا داره دو چیز رو پیش میبره کاهش فواصل فکری (همگرا شدن مغزها) تبدیل حکومت های ناهمفکر به همفکر. (کاملا تو پرانتز: اگه ابرقدرت ها میدونستن که آنتروپی بالای فکری چه گوهر با ارزشیه هیچ وقت به دنبال سلطه و تحمیل عقاید برنمیخواستند).

صد البته دوست گلم ^_^ به محض ورود اولین اندیشه مستقل به مرکز کنترل رفتارهای خودآگاهانه ت، چالش دوراهی و در تبع اون، دوراهی ها مثه قارچ رشد میکنند.

من زورم این نبود که زندگی گاوی داشته باشی، حرفم این بود که آیا به اندازه یک گاو (که مسلما مقام پست تری از آدم داره و هیچ آدمی نمیخواد گاو باشه چون اونو درخور شان و منزلت خودش نمیدونه) مثبت هستی/هستیم؟ د نیستیم دوست عزیز من! نیستیم! تا وقتی که هویت نداری تا وقتی که قصدمندی تو مستقل ازهر افسانه ای/قله ای نیست چطور میتونی مثبت باشی؟
نه نه! ما تا فهمیدن ارزش هویت خیلی فاصله داریم. بیخیالش. تو نمیخوای زندگی یه گاو رو داشته باشی اما بدبختی اینه که خواسته تو مبنی بر رد زندگی گاوی، در جهت عکس/منفی در حال پیمودن مسیره (هم تو و هم من).

«روی پاشویه حوض» یه عبارت ساده س که ممکنه مکررا شنیده باشی گرچه همنوع های این گونه عبارات دائما در روز به گوشت میرسن (و ناخودآگاه فکرتو بر می انگیزانند) اما «روی پاشویه وقت» یه عبارت پیچیده س که فهمیدنش ساده نیست چرا که همنوع های این عبارت به ندرت در زندگی ما به گوش ما رسیده (پس ما به چنین عباراتی به ندرت فکر کرده یم).
حالا اگه عبارت دوم، ارزشمند و عبارت اول پوچ باشه، چی؟ فکر ما مدام به دنبال جرقه های کوچیک و فرّار رفته و هیچ عایدی هم نداشته بجز یه چیز: رفتار گوسفندمآبانه ولاغیر.
جلوی فکر رو گرفتن دیگه امروزه سخت نیست، به لطف «ارتقای رسانش» در زندگی بشریت که در وسیع ترین حالت ممکن شکل گرفت و شاه کلید تهاجم و تجاوز به استقلال افراد رو به دست حکام داد.

همینطور هم هست بچه فکر میکنه که آزاده D:


آره، امید، این منبع ناب الهی، سرچشمه تمکین آوری همه ناممکن هاست. من فقط امیدوارم ~_~ و این جمله خطرناک ترین اسلحه در برابر هر مهاجمیه.

نگار جمعه 10 شهریور‌ماه سال 1396 ساعت 20:13

میدونی؟!!
تومیگی آخوندینی آنکس که نداندونخواهدکه بداند.
تو الان میدونی؟؟؟بادونستنت کجای دنیا روگرفتی؟برای من سواله این ایمان روداری که چیزی که میدونی درسته؟
‌اگه آره که خب خوش به حالت
بیا روی سر منوصالی دست بکش بلکه رستگارشیم

چیو میدونم؟ البته قبل از هر چیزی، اگه وسط گفتگو (مثه قدیما) آخوندبازی در میاری و جواب سوالامو نمیدی، الکی گرم نکنم D:
کامان دختر =))
1. من کی گفتم میدونم و عصن گفته م چی میدونم؟
2. وابسته س به سوال اول، بهرحال، بی ارتباط نیست اگه تونستی جواب اینو بدی منم جوابی باید بتونم بهت بدم: تو میری تو پارک و چشمت به جمال طبیعت روشن میشه و احیانا بویی از گل ها به مشامت میرسه، برمیگردی خونه در حالی که مثلا بهت گفته بودن نرو پارک. حالا ازت میپرسن کجای دنیا رو گرفتی؟ خب کجا رو گرفتی هیتلر کوچولو؟
3. ایمان دارم که چیزی که میدونم (معلوماتم رو میگی؟ یا تعریف آخوند رو؟) درسته؟ آخوند علوم دینی رو یاد میگیره و علوم دینی به علل مختلف (بویژه اسلام، چون بسیاری از موارد این دین در دست حاکمین و سیاست مدارها بوده) به صورت احکام مطلقه درومده. شخصیت عالم دینی - خواه ناخواه - به شکل معلوماتش درمیاد و در این شکی نیست که سایر علم گراها هم همین طوری میشن. پس، مطلقه گرایی در شخصیت آخوند غیرقابل اجتنابه ولی این شخصیت ها در اشخاص گوناگون به صورت یک طیف بروز میکنه و کرده.
ادامه 3. اما اگه من زورت معلومات من باشه که ایمان دارم درستن یا نه. باس بگم به وجود یک خالق ایمان دارم به زندگی بعد از مرگ هم ایمان دارم. و بنابراین قطعا باید به خوبی خوبی ها و بدی بدی ها هم ایمان داشته باشم که دارم.

نه دیگه، شما دو تا آخوندید و منم که نامحرمم و دست مالی بی دست مالی خخخخ حتی از روی روسری D=

صالحه پنج‌شنبه 9 شهریور‌ماه سال 1396 ساعت 22:32

17سالگیم میگه:
هیچ کس نمیتونه جلوی کسی رو برای فکر کردن بگیره!
شاید اجازه اظهارشو ندن
در این صورت این ماییم ک خودمون رو اسیر قدرت دیگران میکنیم و اجازه میدیم که قدرت تفکر مارو تابع خودشون قرار بدن!
پس اگه تاحالا بین دوراهی خواستن و یانخواستن فهمیدن قرار نگرفته باشم تقصیر خودمه!

36سالگیم میگه:
افرادی که زندگی رو حقِ "من" نمیدونن چرا باید مستقل اندیشی رو حقم بدونن؟

توانستن هایی رو منکر میشی که من مطمئنم عصن از پتانسیلشون اطلاعی نداری! نمیتونه جلوی فکر کردنتو بگیره؟ یه سال پیش اینو بهت گفتم و اگه درست به خاطرم بیاد اتفاقا قبول کردی!
خب اینکه اختیار داریم یا نداریم یه حرف دیگه س (گرچه ورای این مبحثه).
حالا اینم که مقصر کیه - بازم گرچه، خویشتن هم مقصریم اما قصور هم داشتیم - باز یه گفتمان دیگه س سالکم.

مسن تر که میشی جسارتت کمرنگ میشه! زندگی خخخ زندگی کردن شبیه به زندگی گذراندنه با این تفاوت که بعضی از حقوق حذف میشن همین.
اگه فکر میکنی من اشتباه میگم، خب به یه گاو فکر کن. ببین به اندازه این گاو ثمره داری، خیر و نتیجه مثبت از تو به جایی تو این خوشه لانیاکا میرسه؟ هههه!
من و تو و نگاره و رفقامون، برای اینکه زندگی بکنیم، ابتدا به ساکن باید کلیدهایی رو بدست (درک کنیم) بیاریم که با زرق و برق های عینی و ذهنی توجه ما رو از اونها سلب ( و نه جلب) کردند.
ههه (قابل توجه آبژک)!

به تفاوت این دو تا فکر کن (به نظرم یکم بهتر میفهمی که اندیشیدن فرصت میخواد):
روی پاشویه حوض
روی پاشویه وقت

دزد جاهل گر یکی ابریق برد - دزد عارف دفتر تحقیق برد

صالحه سه‌شنبه 7 شهریور‌ماه سال 1396 ساعت 20:55

حالا جدا از این نظرت نسبت به اخوند و طلبه و غیره ک میدونی قبول ندارم!

هیچوقت از عمد تمایل نداشتم"نخوام بدونم"

آره میدونم قبول نداری =)))

برای اینه که هیچ وقت سر دو راهی «نخواستن دانستن و خواستن دانستن» قرار نگرفتی/نگرفتیم. اینجا من فک نکنم بتونم برات این نظرمو روشن کنم!

حد و اینا رو که خوندی؟ بین 1 یک تا 1000 چند تا عدد طبیعی هست و چند تا حقیقی فقط بین 1 و 2 هست؟
یه موقعی ملت ها بدون اینکه بدونن حق تفسیر مستقل داشتن و امروزه این حق ملت ها (که از آزادی سرچشمه میگیره) رو بدون اینکه بدونیم تابع منافع و وابسته به دیدگاه حکام کردن.
حالا من چطور میتونم بهت نشون بدم که چقدر نمیخوای بدونی درحالی که از حق مستقل اندیشی بهره ای نبردی؟! چرا که اولین لازمه فهمیدن اون دوراهی خوفناک داشتن این حقه!

صالحه دوشنبه 6 شهریور‌ماه سال 1396 ساعت 20:08

ما هنوز به مرحله عاخوند نرسیدیم!
نهایتا طلبه میباشیم

عایخوند که یه درجه نیست که، خاهر =)) عدم خواستن فهمیدن است، همین.
آنکس که نداند و نخواهد که بداند خخخ

صالحه شنبه 4 شهریور‌ماه سال 1396 ساعت 22:44

خو عاخوند بد نی کع
اونم اگه منو نگار باشیم

بعلهه بعلهههه

اگه؟ یعنی نیسید؟!!!! پس چی هسید؟؟؟

با اجازه بزرگترا؟ D:

صالحه پنج‌شنبه 2 شهریور‌ماه سال 1396 ساعت 22:18

بهرحال اگه به من باشه ترجیح میدم گوش باشه تا چش

من همیشه باهوشم رو نمیکنم ریا نشه
تف به ریا تف ب ریا

درگیر کشف کردنش:دی

تو که یه پا آخوندی، نگاره هم اون یه پای دیگه ‎=]‎ رو هم یه اخوند مشتی در میاید از عاب ‎:D

ببین در زمینه هوش هیچ وقت با من کل مکل منما که شاخ و شونه هات چیزی بجز ترقه در مقابل توپخونه نیس B-)‎
اساسا ادم بی فکر و اندیشه و استدلال ضریب هوشی ای در حد چیزی بالاتر از کودکان استثنایی داره خخخ
واسه همینه ضریب هوشی جامعه ایران زیر افغانی هاس!

صالحه چهارشنبه 1 شهریور‌ماه سال 1396 ساعت 01:01

قرواطفار چش نیست…!!!؟
شاید گوش باشه؟!

همنوع رو خوب اومدی
هرچند اشارات ظریفی داش

لفتاف...دو ساعت درگیرش بودم
باشه:)

اگه به اخوند باشه همه چیزیش هست اگه به خدا و کتابش باشه تقریبا هیچیش نیس

عه؟ یه مدته بعضی وختا باهوش میای دختره D:

درگیر باز کردنش یا روشن کردنش D:

صالحه دوشنبه 30 مرداد‌ماه سال 1396 ساعت 13:35

واسه چیم خوبه؟
سیستم بدنم هنگ کرد ارور میده!!

مگه حتما بات باس رفته باشم قرواطفار؟؟!!
عجبااااا
چون خوش گذشت گفتم…

خر سواری خوبه ولی باشه پیاده میشم!
اشتا زدایی رو نگفدی عا

واسه تجرّب خوبه! تو که خودت یه اروری عصن D:

قرواطفار مگه چشه؟؟؟ هان؟؟؟

خرسواری اگه همنوع سواری نباشه اره خوبه =))))
اونو میگم چشوم. یه بار که با لفتاف باشم بتونم تایپ کنم میگم ^_^

صالحه شنبه 28 مرداد‌ماه سال 1396 ساعت 22:34

کجا ک...مارو زدن زیر بغل بردن پرت کردن تو برهوت یه شب سرمامون دادن یه روز گرما!!
جات خالی

نگفتی خوبی؟!

هیچ وخ فک نمیکردم کور بخونم؟!

واسه ت خوبه این چیزا D: یکم گرمادیده و یکم سرمادیده میشی =)) بارون هم که بهت خورد، بارون دیده هم شدی D:
جای من خالی؟ چه حرفا! وااا! مگه چندبار با من رفتی بیرون پی قرواتفار که ایندفه جامو خالی میکنی/میبینی هاااان؟ این حرفا رو میزنی، مردم چی میگن!

فچ کردم پیداس که چقدر خوبم ببین @_@

اگه همچی فکری تا حالا به مخت رسیده بود که... لاالاه... دختر از خر ملانصرالدین پیاده شو D:

صالحه شنبه 28 مرداد‌ماه سال 1396 ساعت 20:26

سلااام برادر
چوطوریی؟؟

اشنا زدایی کلا چیه؟
و اشنا زداییت چوطور بود؟

من کاملا میدونم وقتی این نوشته رو می نویسم ب چی فک میکنم و از کجا ناراحتم ینی در۹۰درصد اوقات اینجوریه...

حتما می بینم:)

سلامپ ها خوبی کجانی D:

این دوتا رو بعدا بهت جواب میدم =|

تا حالا بهت گفتن: کور خوندی؟ خب کور خوندی خخخ

کار خعلی خوبی میکنی =)

صالحه پنج‌شنبه 26 مرداد‌ماه سال 1396 ساعت 11:24

عاغا من چن تا سوال برام پیش اومد کاملا حاشیه ای
1-(سوال اولم خیلی مزخرف بود)
2-آشنا زدایی چه بود و چه کرد؟

بعدنش یه سوال دیگه
ریشه های نوشته ها رو پیدا کنم چیکارش کنم؟!
یا اینطوری بپرسم منظورت از اینکه ریشه رو پیدا کن چیه؟

جواب سوال اول رو خصوصی بهت می ایمیلم D:
آشنازدایی من؟ یا عصن آشنازدایی چیه؟

قدیما واسه اینکه علفای هرز و درختچه های بی مصرف و اینجور گیاها رو از بین ببرن (چون مانع رشد سبزیجات و درختای اصلی بود) پای ریشه هاشون نفت می ریختن. من معتقدم پای این نوشته های بد و تاریک و سیاه و شیطانی تو و نگاره باس نفت ریخت تا خشک بشن دیگه در نیان.
یا باس ریشه کنشون کرد و روغن رازیانه زد جاش =)))

ریشه نوشته رو پیدا کن یعنی این وعضیت بد و نابهنجار و غیرانسانی و آلوده به ناامیدی و تباهی رو ببین از کجا آب میخوره ببین چی تو ذهنته چی تو دلته که اینا رو تولید میکنه. ببین چی به خورد فکر و قلبت میدی =(

خعلی خوبه که اینو ببینی: Spirited Away 2001 یه انیمه اس. یکی از بهترین کارهای میازاکی هستش ^_^

صالحه پنج‌شنبه 26 مرداد‌ماه سال 1396 ساعت 11:17


گفتی سیگار...
اونروز رفته بودیم با خاهرم نشسته بودیم زیر بارون یدفه برگشم ب خاهرم گفتم:من تصمیم گرفتم سیگاری شم؛
گف:عه؟الان یهو به این تصمیم رسیدی؟
گفتم عاره اون عاغاهه رو نگا...! کاملا مشخصه ک چقدر هوا براش خوبه...پک که میزنه حس میکنم یه موجی از گرما وارد بدنش میشه...مث اینکه کولر روشن باشه بری زیر پتو

من از همون اول دنبال بهانه برای معتاد شدن بودم!!


دغیغا یادم نمیاد اینجاهم سوتی داده باشم؟!
ولی خو اگه دادم ک همون بهتر فراموش کنی

نخیرم من نگفتم سیگار تو خودت گفتی سیگار! از قدیم هم میگفته بودی سیگار !_! سیگار و بارون و کولر و پتو و فضا...
عصن من از اولش که دیدمت فهمیدم یه پا معتادی =))

نوچ ندادی وگرنه دستت مینداختم D:

صالحه سه‌شنبه 24 مرداد‌ماه سال 1396 ساعت 18:22

می بینی بچه های مردمو به خود درگیری رسوندی؟؟؟
علان من خود افسرده پنداری پیدا کنم پاسخ گو هستی؟؟؟؟
برم معتاد شدم چیییییی؟؟؟مواد می فرستی برام؟؟؟

من انقد سوتی دادم ک فشار خون گرفتم دیگه اینهمه نمک هم خوب نیس!
ینی هر بنی بشری منو می بینه حتما باید یاد یه خاطره خفن بیوفته؟؟؟

نگار از سوتی های لفظی نگو ک میخام بمیرم!!
من انقدر داغونم تو این زمینه ک فک کن حرف میزنم افراد متفرق میشن در و دیوارو کَلَف میزنن!!

عه؟! چون گفتم چرا غمناکی (درحالی که از شدت غمناکی منو هم خل میکنی) دچار خودافسرده پنداری شدی و میخوای به این بهانه سیگار بکشی؟ خو برو بکش D: سیگار بکش تا مهتاد بشی D:

سوتی؟ اینجا؟ من که یادم فراموش شده!
واغعن؟ عایا؟

نگار سه‌شنبه 24 مرداد‌ماه سال 1396 ساعت 14:33 http://beach2019.blogfa.com

این حرفت..نشسته روسرم!
معتقدم، مرکب قلم از قلب نویسنده رنگ میگیره، قلب ما مگه جای این همه نابسامانیه؟

اشتباه اساسی من این بوده که وبلاگم روبه عنوان یک ماتم کده انتخاب کردم
جایی برای تخلیه شدن..
شایدشادی هامو جای دیگه ای ابرازمیکنم که شما بی خبرموندی ازش
وگرنه خودم رو اگرچه درونم پراز امواج متلاطمه!هرگز غمگین نمیدونم
ویا وضعیت قرمزم روهمیشگی نمیدونم

یه جوری میگه نشست رو سرم یاد خواب رفیق یوسف افتادم!

دلیل اینکه چنین نگرشی به وبلاگت داری/داشتی، قابل ریشه یابیه. فقط به خودت بستگی داره که چقدر اهل واقع بینی باشی.

یه برهه زمانیی هم من حالی شبیه به شماها داشتم... شاید بدتر! به طور اتفاقی با شعله آشنا شدم. در حالی که سال ها بود می نوشتم و دوستای زیادی داشتم که تاییدم میکردن، این آشنایی باعث شکل گرفتن یه اشنازدایی اساسی در من شد...
و این داستان یه فرآیند نبود یه فرگشت بود! تا قبل از شعله کمترین علاقه ای به شعر نو و بویژه سهراب نداشتم! و خب بعد هم درگیر تز و مقاله شدم و این دیگه فرگشت منو تقریبا تکمیل کرد. در این بین بعضی چیزهای روزمره من حذف شد مثلا عزلیات!

بهرحال، من زورم اینه که (همونطور که گفتم خوراک فکریت رو باس ببینی چیه) این نوشته ها بی ریشه نیستن و از یه جایی آب میخورن. میتونی سرچشمشونو پیدا کنی اگه بخوای اگه برات اهمیت داشته باشه.

نگار سه‌شنبه 24 مرداد‌ماه سال 1396 ساعت 13:44 http://beach2019.blogfa.com

کلمات قشنگ؟؟؟؟؟؟

بعله قشنگ :)

نگار یکشنبه 22 مرداد‌ماه سال 1396 ساعت 23:54 http://beach2019.blogfa.com

صالحه سوتی وخرابکاری حرفه ی منه نه تو
گاهی دلم میخواد خودکشی کنم
آدمی که پرحرف باشه مث من هی بایدازدست خل وچلی گفتارش کیلوکیلوحرص قورت بده

والا من که موافقم خل و چل و پنچرید ولی تعبیر من از این کلمات قشنگ، با تعابیر شما دو نفر فرق داره @_@

صالحه شنبه 21 مرداد‌ماه سال 1396 ساعت 22:14

نه پلشتی من از اون مرحله گذشته
من در وادی لحشوری بسر میبرم:دی

اینهمه ک یه نگا به نظراتت بندازی اینهمه رو می بینی
اندر احوالات سوتی هم که
سکوت میکنم:|

بعید میدونم اونقدرا پلحشور باشی D:

اینم هر چقدر نگریستم چیز دندون گیری ندیدم!
یه دو سه تا خوش و بش و احوال پرسی که قابل تو رو نداره ای سوگل ^_^
حالا سوتی یه چیزی، عصن نمکشه D:

صالحه شنبه 21 مرداد‌ماه سال 1396 ساعت 12:41

انقد خندیدم..
مامانم زد تو سرم گف :چته کشتی خودتو؟

خخخ
معلومه این جمعه حسابی خوش گذشته بهت که ننوشتم!
خونه نبودم وگرنه حتما ناملایمات را یاداوری مینمودم
-چ همچین ادم پلشتی هستم من-

هفده سالگیم تصمیم گرف جاشو به 36سالگیم بده

چرا پنچر حالا؟

نگار !
من اینهمه اینجا چرت و پرت میگم...اونهمه سوتی اب نکشیده دارم...خواهر حرکتِ چی بزنم؟
تو بگو اگه قبلا نزده بودم باشه

واسه چی خندیدی خووو!
اره خوش تر گذشت خیر ببینی پیر شی شالا :دی
پلشتی تو یه کیسه لیف میخاد نهایتش D:

اوه اره قابل پیش بینی بود این جاینگاری! /:
پنچر؟ هویج خرگوشیزم بهم نساخته لابد شیککمو سولاخونده پنچرم کرده :)))

ایییینهمه؟ کدوم همه؟

نگار جمعه 20 مرداد‌ماه سال 1396 ساعت 15:54

معنی ندادبرام..نمک بپاش بهش

اونوکه میدونم میدونی !ازلحاظ قروفر وشادی وغمگبینی وناز وادا وپیرزن وکودک درون تخمین زدنت رومیخواستم

در امور شفاف نگاری (شفاف سازی - تشریح) کمتر متبحری [پیدا میشه که]، مهارت ماهرانه شگفت انگیزناک تیزی [داشته باشه] همچون من. اینو یعنی ادعا کرده بودم لاف زده بودم دیگه D:

آها از اون لحاظ! خو باس یکم فک کنم تصورت کنم بیارمت تو خیالاتم تا بهت بگم @_@

نگار جمعه 20 مرداد‌ماه سال 1396 ساعت 15:49

صالحه خانوم پاشویه حرکت خفن بزنیم
تااین مسترمحترم مادوتا خل وضع رو چروکیده نپنداره!

آره انصافا منم باهاتون هماهنگ میشم پشتیبانی میکنم خوفناک که از این حالت چین دار خارج بشید =)

نگار جمعه 20 مرداد‌ماه سال 1396 ساعت 12:59

صالحه
منم به وبلاگم میرسم اینقدتلخم خودم بداحوال میشم
اونوخ واسه جماعت واقعی تر!تاحد زیادی دلقکم
مستر سن منوچقدتخمین زدی؟(خیلی وقته میخوام بپرسم میترسم بگی نگاره پیرزن درونت شصت هفتادورد کرده)
این یعنی چی؟
در امور شفاف نگاری کمتر متبحری مهارت ماهرانه شگفت انگیزناک تیزی همچون اهم اوهوم رو داره D:

تو هم وععععض غم انگیزی داری تو و سالی واسه برباد دادن امید و طراوت و ارمان هر سرمستی کفایت میکنید!
والا تخمین نزدم چون خودت گفته بودی ۱۵ هستی الان باس ۱۶ باشی دیگه ;-)
اما از سر رفاقت باس بگم تو هم مثه سالی هستی با این تفاوت که واسه نوشته هات به نظرم بیشتر فکر میکنی و کمتر مینویسی B-)

بجای «اهم اوهوم» بذار «میثم» اگه معنی دار نشد بگو تا یکم نمک بپاشم :-P

صالحه جمعه 20 مرداد‌ماه سال 1396 ساعت 00:20

سرخوشی وجدان!!-چه خارجکنی-

ببین من 90درصد مواقع الکی خوشم
اون 10درصدم از شانس شماس ک تو وب خالی میکنم!
اونروز عمه ام-در حالی که من چند لحظه قبلش از اشک و بغض نوشته بودم-بهم گف:صالحه چه حالی داری؟و خودش جواب داد:فک میکنم حال خوش و همیشه بی خیال و راضی داری!

کاملاااااا قانععع شدم
ینی اصن تا الان انقدر برام شفاف نشده بود که چطوری قر تو گلو گیر میکنه

تا حالا دوس دخترِ ایجور که میگی نداشتم!
همه ی دوس دخترام یه بدبختی بودن بیچاره تر از همه!

انقد نگو 36سالگی دچار خودپیر پنداری شدم خوووو
17سالگیم سلام میرسونه
تو چوتوووورییی؟؟؟

اهم اوهوم =))

ببین دغیغن اینجا همونجاس که میگم توهم میزنی. نع نع نع! تو 99 درصد اوقات خل وعضی و بحران زده و چروکیده و 36 ساله شکست عشقی خورده خاکستری و تنها 1 درصد اوقات که خل وعض تر میشی به ناگاه این «تری» تو رو میبره به سر خط بعدی D: که 17 سالگیته T_T

در امور شفاف نگاری کمتر متبحری مهارت ماهرانه شگفت انگیزناک تیزی همچون اهم اوهوم رو داره D:

تو و نگاره مشکوک میزنید! باس یه تست جنسیت فیزیکی و ذهنی از شماها گرفته بشه! اینقدر دنبال دخترای مردمید! واااا! پسر به این جینگولی جنتل.مندی وااااه!

وای سالی وختی جمعه میشه دیگه بدترین حالت ممکن رخ میده! من قایمکی از پشت ال.سی.دی سرمو میارم بالا با این دعا که خدایا این دختره باز ننوشته باشه: شاید این جمعه و اینا!!! این دیگه اوج وعضیت یادآوری انواع و اقسام ناملایمات هستیه به من!

چه بهتر که سلام میرسونه، از منم یه ماچ دزدکی زیر چادری بهش برسون ^_^

معلوم نیس چقدر خلم که میپرسی؟ خلم چلم پنچرم در گام هایی از یک فرایند دخترانه به سر میبرم ~_~

صالحه چهارشنبه 18 مرداد‌ماه سال 1396 ساعت 14:37

چقدر عالی که سرخوشی:))
اصن سر ذوق اومدم حالتو پرسیدم؛مخصوصا با این جواب؛))

منم که مشخصه الکی خوشم!!:دی
نمیدونم کجاییه:دی!شاید قمی باشه!

قر چتوری میتونه تو گلوت گیررر کنههههه؟؟
-قر تو گلوش فراوونه نمیدونه کجا بریزه؟؟:دی-

عاره منطقی بود!!گناه داره!اللبته میشه رف بیرون و نشست!حالا حتمن نباس که قدم زد:دی

به سر ذوق اوردن تو مایه بسی تسلی وجدان شد ^_^

نه دیگه! لاف نزن! تو کجات الکی خوشه؟ تو که هر وخ میام وبلاگت یاد مصائب زندگیمو بدهکاریامو و فلک زدگی و بداقبالی هام میفتم! تو الکی سر خوشی هان؟ یا الکی توهم میزنی D:

قر رو تلفظش کن ببین کجات گیر میکنه اگه حین تلفظ گیر نکرد دو حال داری، یا اهل قری و در حال قری و اینها D: یا نمیفهمی قر چیه D: اگه گیر کرد یه حال داری اونم اینه که تلفظ ق، گلوتو یاد بغض انداخته =| چون نمیتونی قر در کنی از خودت D:

اره باووو پس منطقی نبود؟ بله که منتقی بود ^_^ دوس دختر به موجودی جینگول با نشاط و یحتمل فارغ از تاملات فلسفی اطلاق میشه که لابد اغلب اوقات دلش هوای قر و اطفار داره =)))

خوووو حال 36 سالگیتو که کاری ندارم باهاش، حال 17 سالگیت چوتوره =)

صالحه سه‌شنبه 17 مرداد‌ماه سال 1396 ساعت 19:29

سلااااااامممممممم میییثممممممممم
خوبی؟
:))))
شولولولولولو شی لی لی لی لی
چههه خببر!؟چههه میکنیی؟؟!

هنوز چالش ناکی؟
نرفتی قر و اطفار؟!

سلامپ سالمپی چوپوری D:
سر خوش هسته ام =)
بی کله ^_^
شولوشی لی لی نیشابورکیه ؟_؟

چالش و من و تواضع افسانه سه برادر =)))
قر تو گلوم گیر کرده اطفار هم فراریه عصن یه وعععضی *_^
دیسکم فعلا قاته نمیتونم برم پیاده روی خوووو =( دختره رو باس رفت دستشو گرفت بردش گردش ایجوری که نمیشه که اخه که Y_Y
تو بوگو میشه ~_~

صالحه یکشنبه 15 مرداد‌ماه سال 1396 ساعت 17:11

اوه اوه پس ماجرا چالش ناکه؟!

خوب بشی زودتر:)

مرسی گلم =)

صالحه جمعه 13 مرداد‌ماه سال 1396 ساعت 00:32

بی حالی چرا؟

مفصله ساگلم -_-
مبانی تئوریکم با چالش مواجه شدن و میوه ش این وضعیت اوراق منه

صالحه پنج‌شنبه 12 مرداد‌ماه سال 1396 ساعت 15:35

چ خبر میثم؟
خوبی خوشی خوش میگذرههه؟

هیچی -_-
میگذره، بدبختانه زود هم میگذره Y_Y

صالحه سه‌شنبه 10 مرداد‌ماه سال 1396 ساعت 19:58

ینی این جملت اصن متواضعانه نبود؟
باشه:)

جمله متواضعانه؟ کدوم جمله؟

صالحه دوشنبه 9 مرداد‌ماه سال 1396 ساعت 12:51

خخ
طفلکو!

همین جوری پرسیدم!
گفتی سازش ذهنم این سمت رفت!
این شدت از متواضع بودن لازمه واقعا؟

تواضع؟ منو تواضع؟ سایه همدیگه رو با تیر میزنیم T_T

صالحه دوشنبه 9 مرداد‌ماه سال 1396 ساعت 00:39

سازش؟:دی
عاخی!
بسارزش!بسازش!

میثم چند وقته ویالون میزنی؟

فیزیک و شیمیم که هیچ عساسن معماری و مهندسیم قات زده ='(

چطور؟ عکاس نبودم، ویولنیست هم نیستم D:

صالحه یکشنبه 8 مرداد‌ماه سال 1396 ساعت 23:05

چ خوب که خوبی:)
منم خوبم
چ میکنی با معده و کمر وکلیه؟؟
بهتری؟:)

چه بهترتر که تو هم خوبی =)
سازش D:
اره بهترم ~_~ مرسی

صالحه یکشنبه 8 مرداد‌ماه سال 1396 ساعت 13:02

سلام میثم
خوبی؟

سلام سالهه
خوبم
تو چتوری

صالحه سه‌شنبه 3 مرداد‌ماه سال 1396 ساعت 15:56

الهی بمیرم برات مادر
زنده ای دیگه؟!
چ رنج ها ک نکشیدی تا ب این سن رسیدی!!


عاغا من غلط کردم!
نه دیگه علان کاملا منور شدم:دی
ماشاالله از هر انگشتت یه هنر شُره میکنه عا:دی

ماااادر U_U
هههه :))) دس رو دلم نذار ننه ‎:D

حرفای ناجوربدجور میزنیا، غلط چیه ‎:/‎
تعارف نکنیا، تا دلت بخاد چراغ هستا، بگو تا روشنت کنم ‎;-)‎
اره لامصب خعلی خفنم ولی خاستگار نیس که نیس ‎:P
اخه عکاسی که کار ساده ایه! عما ویولن نوازی به نظر من سخت ترین هنره، عصن قابل قیاس با هیچ هنری نیس!

صالحه دوشنبه 2 مرداد‌ماه سال 1396 ساعت 23:44

عاخی!:((
امیدوارم زودتر خوب بشی
فک کنم داشتی کلیتو سرجاش جا میزدی
دیسکت زده بیرون!
عایا کار ب اتاق ب عمل کشیده خدایی نکرده؟


خو میتونی با دوربین گوشی هم بگیری!
یا دروبین نه چندان حرفه ای
بچه ک زدن نداره برادرمن:))
هر چند روشن نشد برام ک عکاس حرفه ای هستی یا فقد عکاسی؟-علان دیگه جدی جدی میزنی تو دهنم-

جا نمیرفته لابد با لگد و اینا هل دادن جا بندازن از اونور مالیده به گلگیر عقب D:
نه بااااووو! من از 16 سال پیش کمردرد داشته م از 14 سال پیش هم گوارشی قات و پات شدم =( از تو راهنمایی هم دماغم شکست منحرف شد =)))

تو با چه گوشی و دوربین کامپکت و سوپرزوم و امثالهم میتونی تصور کنی که بشه اون گل ها که گفتم «واسه تو گرفتم» رو گرفت ؟_! اندازه گل ها کمتر از 5 میلیمتر بود! بعد فلو-فوکوس رو عصن نگاه کردی؟ عصننن exif رو دیدی؟
خیر عکاس حرفه نیسم غیر حرفه ای هم نیسم عکاس نیسم زبیخ. یه تحصیل کرده تجارت الکترونیکی بیکار هسته ام که از سر بیکاری دست زدم به عکاسی و ویولن ^_^ فقط ویولن ~_~
قدیم تر ها هم که بیشتر حوصله داشتم شعرای سهراب رو کنکاش میکردم که یه مدت زیادیه نرفتم سراغ شرحشون /:
بازم نقاط مبهم تو ذهنت داری عایا D:

نگار دوشنبه 2 مرداد‌ماه سال 1396 ساعت 14:26 http://beach2019.blogfa.com

آقا میثم روز دختربیده.نمی خوای واسه هشت تا دوست دخترت کادویی بخری؟؟

امروزه یا فرداس!؟ امان از تاریخ قمبری که هیچ وقت آن تایم نیس =|
دوس دختر هنوز پیدا نکردم که =( وگرنه میخریدم $_$

صالحه دوشنبه 2 مرداد‌ماه سال 1396 ساعت 12:34 http://yek-fenjan-sher.mihanblog.com

وااایی
تو چرا یهو متلاشی شدی؟؟؟
یا متلاشی بودی نمیگفتی!!!
برا کلیت ؟:(

عکاسی!؟دوربین حرفه ای داری؟
من ب عکاسا ارادت ویژه دارم:)

اره واقعن متلاشیم =(
نه باااووو دیسک و ایناس که درد میکنه :'(

پس این عکسا رو با چی میگیرم میذارم اینجا اونوخ /:

صالحه شنبه 31 تیر‌ماه سال 1396 ساعت 15:44

سلام میثم
چطوری؟
چ خبر؟

سلام سوگولی ^_^
من که ایرانم :)))) هرجامو دست بذاری یه ردی از درد رو میشه پیدا کرد ‎:P کمرم درد میکنه ‎:'(‎
خبر هم اینکه تا اطلاع ثانوی نمیتونم برم قرواطفار و عکاسی ‎:-(‎
تو چوتوری و چه خبرا ~_~

صالحه سه‌شنبه 27 تیر‌ماه سال 1396 ساعت 23:02

خوب شدی؟

خوب شدن آسون به نظر میاد ‎;)‎

تو خوبی ساگلی ‎:-]‎

صالحه یکشنبه 25 تیر‌ماه سال 1396 ساعت 17:29 http://yek-fenjan-sher.mihanblog.com

خوب نشدی هنوز؟!
خوب شو دیگع

اوفییییییی باباااا جاااااان
یکی نه دوتا نه هشششششتاااا؟؟
ناچ عاغا ناچ!
سنگ بزرگ نشانه نزدن عست
دنبال دبه بگرد !

لامپ بستن ‎:/‎ هنووووز قات و پاتم ‎:/‎

خو من هر روز باس برم پی قر و اطفار، دختره که نمیتونه پا به پام بیاد طفلی ‎:P باس تعدادشون زیاد باشه که بنده خداها کم نیارن ‎:P
تو هم زدی تو کار دبه؟ با نگاره زد و بند و ساخت و پاخت کردی دیگه ‎:|‎ ‎:-\‎

نگار شنبه 24 تیر‌ماه سال 1396 ساعت 23:27

من که چیکاره ام بندازمت تودبه
اصن هرکاری دلت میخوادبکن مسترجان

عصن دلت میاد گل پسر جنتلمنی چو میمی رو بندازی تو دبه =(

نگار شنبه 24 تیر‌ماه سال 1396 ساعت 22:36

بهترشدی آقاپسر؟!!


اه .همی .الان فهمیدم مریم میرزاخانی فوت کرده
همون نابغه ی ریاضی ای که بود!

نوچز، فعلن قااااتم ‎:(‎

اره اونم رفت -_-

صالحه شنبه 24 تیر‌ماه سال 1396 ساعت 13:57

در وصفش زیاد شنیدم!:(
پس لرزه ها رفت؟


پاشو ی اسپند دود کن چش نخووورییی جنتلمن:دی

نهههه تووررووووخوووداااا وارد جزئیاتشم بشووووو
خانواده اینجا نشسته عاااا

علان باید سرخ بشی بری قایم بشی
پسرای مردم اسم دختر میاد هزار تا رنگ عوض میکنن:دی

فعلن که چیزی نمونده بیوفتی تو دبه
هوای خودتو داشته باش
نگار تصمیمش جدیه:دی

پس لرزه ها تخفیف گرفتن ‎:D
نگران نباش، من خیلی در معرض چشمم، این چشمها هی مثه باکتری های خاک روی هم اثر و همدیگه رو دفع میکنن B-)‎

سرخ که نمیشم، قایمم نمیشم، اینو باش، دختر جنس لطیف خداس گل بهاریه، ازش سرخ بشم؟ نوووووچ ‎=]‎

دبه بی دبه، گفته باشم ‎:D عصن خودم میرم ۸ تا دوس دختر پیدا میکنم هر کدوم واسه یه روز هفته @_@ یکی هم زاپاس ‎:D
اره؟ نگارجک جدیه؟ لابد منم شوخکم؟ نه خااااانوم منم میمجکم B-)‎

صالحه جمعه 23 تیر‌ماه سال 1396 ساعت 22:34 http://yek-fenjan-sher.mihanblog.com

ناچ...هنوز خوب نشدی؟
برخیز برو دکتری جایی!!


اوفییییی داداشمون چ کم اشتهاس
نگار معیاراتو بگو یه تلفیقی پیدا کنم:دی
دیگم نم خاد ی دبه قد میثم پیدا کنی!

امیدوارم که دردشو تجربه نکنی، میگن از درد زایمان بدتره I_I اینا دیگه پس لرزه هاشه (خداکنه).

یعنی من به این جنتلمنی، درخورمه که قناعت پیشه کنم واسه اشتهام؟ عایا؟
نخیرم، حالا من به جزعیاتش وارد نشدم که برم سراغ رنگ آمیزی و گرافیکش =)))
اوهوکی! من تو دبه برو نیستم دخترا، من فقط تو دل برو هسته ام D:

نگار جمعه 23 تیر‌ماه سال 1396 ساعت 15:39

یادم رفت توضیح بدم !
دبه دیگه!
دبه ی ترشی وایناها://
منم اگه دستم میرسید مینداخمت تودبه..ازگزند آهوان باریک درامانت میداشتمت

صالحه خانوم زین پس در جستجوی غزال خانوم که واسه مسترمیثم بودی
به معیارهای منم واسه زنداداشم توجه بفرما
اصن یه جلسه توجیهی..حتمن برات بذارم صالی گلی!

شوماهم برو استراحت بوفرما ؛خوب بگردی.
:))))₩

هومممم اون دبه ‎:-S ولی گل پسر خوش تیپ جینگول تو دبه نمیره B-)‎ من عصن دنبال گزند و نیش اهوان باریکم قلقلکم میده ‎:D

سالی یه اهوی بااااریک و بلللللند و خوشگل و خوشمزه و جینگول... گرفتی که ‎^_~‎

لامصب خوب نمیشم، دردناکم ‎:'(‎

صالحه جمعه 23 تیر‌ماه سال 1396 ساعت 02:25 http://yek-fenjan-sher.mihanblog.com

هنوز خوب نشدی؟دکتر نرفتی؟
باهات همدردی میکنم از این دورا...!

نگار خبر نداری
یکی از دوستام داوطلب شد دوس دخترش شه:دی
ی همچین دوستان عاماده به کاری دارم من!!
فقد میثم اینکی دوستم دیگه بلوند و گندمی نی!!ولی باریکه

رفتم اورژانس باااووو! پوستمو کند ‎:'(‎

چه دوستای خوش سلیقه ای داری ‎:D بلوند و گندومی نیس پس بلک باس باشه ‎:|‎

نگار پنج‌شنبه 22 تیر‌ماه سال 1396 ساعت 19:35

آره آقاپسر!
خودمم ازبرادر ویااخی وایناها خوشم نی می یاد!
عاقاما مث شوما خوش سلیقه نیستم که آبجک خلق کنیم!
باید کلی فکر بنمایم ببینم چطور صدایت کنم دل نوازاست
اصن بی خیال
همون آقامیثم ومسترمیثم بهتراست..

_راستی من ازوقتی باهات آشناگشته ام.ازاین اسم میثم خیلی خیلی خیلی خوشم میاد!

ههه =)
عزیزمی، نگارمی، دوست گلمی ^_^
باوووشه هر چی دوست می پسنده، هر چی خودت دوس داری و حال میکنی صدا کن ~_~

لطف داری آبجکم =) و من بلد نیستم وقتی ناگهانی مورد لطف دوست عزیزی قرار میگیرم بجز تشکر چیکار کنم. ممنون ^_^

نگار پنج‌شنبه 22 تیر‌ماه سال 1396 ساعت 17:20

باآرزوی بهبودی یااخی

MERCI
یا اخی هم خودتی D:

صالحه پنج‌شنبه 22 تیر‌ماه سال 1396 ساعت 17:02

چ بد:(
امیدوارم بهتر و بهتر و بهتر بشی:)

آره خعلی بد بود! فاجعه بود! دست و پام از شدت درد به حال فلج بود!!!
فعلن شیر تو شیرم!!
تنکیو =)

نگار پنج‌شنبه 22 تیر‌ماه سال 1396 ساعت 03:08

سلام برشماباد
آه ای عزیزان بر دلمچه لذتی برجانم نشست وقتی پابرهنه میان گفتگوتان دویدم
اصلا من چه قدر شما دونفر را دوست تردارم وقتی بدین سان حرف می زنید!
راستی صالحه جانم..چه بهترکه آن دخترک زلف طلا نشان دادشایستگی برادرمیثم را ندارد!
خیالِ آبجک هم زین پس ؛بس راحت است که هیچ آهوی باریکی برادرربایی نمیکند وبرادر در دَبه جاخوش مینماید
تاآنچنان که می بایست بترشد(عذرخواهم که تعبیرشاعرانه ای نیافتم)

سلام آبجکولکی =)
چوتوری =)
عه! پس این گلها جا پای توئه D:
زلف طلائیه رو مگه تو هم میشناسیش ؟_؟
برادر؟ آدمو یاد جبهه و بسیج و اینا میندازی با این القاب نقاب دار D:
دبه؟ شما یره ها به چی میگید دبه؟

صالحه چهارشنبه 21 تیر‌ماه سال 1396 ساعت 01:16

چرا جمله عاخری رو گفتی؟
منظورم اینه:
"به مقدار جینگولیزم و شادابیت باشه میگم 34 سالته !_! "

منظورم از قابل قبول نزدیکیش بود

چن وخته حالتو نپرسیدم
خوبی؟

خو این ویژگی هم میتونه سن طرف رو نشون بده دیگه. شادابی و جینگولیزم ادم با افزایش سن کاهش پیدا میکنه.

اتفاقا خعلی دغیق حدسیدم B-)‎

خوبم (بجز یه سنگ گلیه که سه چهار روز پیش حرکت کرد و من مرز دردهای ممکن رو درنوردیدم) خوبناکم فقط یکمی قات و پاتم!
تو چوتوری ‎:-]‎

صالحه سه‌شنبه 20 تیر‌ماه سال 1396 ساعت 16:21 http://yek-fenjan-sher.mihanblog.com

حرفت رو قبول دارم!
خوب گفتی عاغو
باس تمرین کنم
برم خودمو اصلاح کنم شاید رستگار شم!

این جذابترین جوابی بود ک تا حالا شنیدم!
بجز عاخری بقیه میشه گف قابل قبوله:)
17سالمه

کاش یکی هم میپیدایید منو هل میداد اصلاحیه میزدم ‎:/‎

اره؟
بجز عاخری؟ از عاخریه خوشت نیومد ‎:P تخصیر فقط به قصران خودته @_@ (اووووپس مای فادر! چه جمله ای).
پس حدسم خطای چندانی نداش، اون ۳۴ هم خودت قلط اندازی کردی! منو منحرفوندی ‎:/‎

صالحه سه‌شنبه 20 تیر‌ماه سال 1396 ساعت 13:32

کاملا مشخصه ک چقدر مخالفی:دیی عاب سرد بنوش:)
اقا اجازه؟
من حرفتو قبول دارم"اینکه دوست داشتن و دوست داشته شدن قشنگه:) "
بشریطیکه من راحت بتونم خودم باشم و کسی ک دوستم داره کمک کنه بدیامو اصلاح کنم و خوب شم نه اینکه دهن منو اسفالت کنه! میفهمی منظورمو؟نمیتونم هر لحظه وانمود کنم ک چقددددرخوبم چون نیستم:(


و ی سری هستن ک همینجوری باهات حال نمیکنن...خو وقتی طرف کلا با من مشکل داره چیکار کنم عاغا بنظر شما؟خوشش نمیاد ازم متاسفانه و من یا باید خودمو کنار بذارم یا قید دوست داشتنی بودن از طرف اون شخص رو بزنم:))

-و در ضمن از اولش من فجیع ترین حالت ممکن رو در نظر گرفتم:) -


عههه؟؟نمیدونییی؟؟
حدسش سخت نیست که!حدس بزن

نمیدونم چرا پاسخ جامعتر از سوال (یا گفتگو) رو می پسندی!
قشنگه؟!
وقتی بهت میگن اسمتو بنویس، خب فقط اسمتو بنویس! چرا اینقدر حاشیه چرا اینقدر توضیح و تفسیر! چرا اینقدر شرط و اگر و اما!
صراحت و روشنی چه اشکالی داره که به این همه تشریحات حاشیه ای مزینش میکنی؟

یه چیزی خدا خلق کرده به نام Specificality که به هیچ عنوان تو ملت و امت ما بهش پرداخته نمیشه. این ایراد بیانات توئه. منم از این ایراد بی بهره نیستم. فکر میکنم دارم اصلاحش میکنم.

یه بار میگی درس نمیخونی یه بار میگی امتحان داری یه بار میگی ده سال دیگه کنکور داری یه بار میگی ترشیدی یه بار میگی اول خل و چل بازیته D: به نظرت با این کلیدها و راهنمایی هات اینشتین میتونه سن تو رو با خطای 888 درصد محاسبه کنه =))) به نوشته هات باشه میگم 16 به ادعاهات باشه میگم 21 به رفتارت باشه میگم 18 رو پر نکردی D: به مقدار جینگولیزم و شادابیت باشه میگم 34 سالته !_!

صالحه دوشنبه 19 تیر‌ماه سال 1396 ساعت 23:24 http://yek-fenjan-sher.mihanblog.com

من نمیتونم مردمو مجبور کنم دوستم داشته باشن
یا طوری رفتار کنم ک دوستم داشته باشن
من همینم میخان بخوان
نمیخانم من بیام جامه بدم ک چی؟؟:))


هیچ کدام
واقعا نمیدونی چن سالمه؟؟

فقط کسی این حرفو میزنه که کمترین بویی از مهر و محبت نبرده باشه، تو چرا اینطوری حرف میزنی؟!
این چه منطق جواب دادنه؟ اینکه میگم دوست داشتن و دوست داشته شدن مهمه، چه ربطی داره به اینکه تو به من جواب میدی که «نمیتونی مردمو مجبور کنی...»!
فقط کسایی که نمیفهمن جمع و جامعه و اجتماع و در یک کلام بشریت بعنوان بزرگترین جامعه عاقل هستی چیه، جوابی میدن مثه تو: من همینم میخوان بخوان نمیخوان نخوان. من عصن انتظارشو نداشتم تو این حرفا رو بزنی!

سالی این حرفاتو دوست نداشتم و عصن باید بگم با این حرفات کاملا مخالفم. کاملا مخالف.

آخه من از کجا بدونم سالکی چند سالشه ^_^

صالحه دوشنبه 19 تیر‌ماه سال 1396 ساعت 00:48

من نه در حدی هستم نه توانشو دارم ک دیدتو تغییر بدم:)
و نمیگم که دیدم درسته:))
من با اینکه خیلی وقتا عمیقا تنها بودم
هرگز حس نکردم که هیشکی دوسم نداره!
-و راستشو بخوای اگرم دوسم نداشته باشن دیگه خودمو درگیرش نمیکنم!مهم نیس-
همیشه حداقل خودم خودمو دوس داشتم!


نه بابا
من هنو اول چل چلیمه ترشیدن کجا بود؟

اوفییی باباجااان!!

چرا مهم نباشه!؟ دوست داشتن و دوست داشته شدن بهترین دستاوردهای این دنیاس ^_^

تکلیف منو روشن کن، حشت سالته یا ترشیدی یا زدی وسط خط استوای شنگولیسم @_@

بابا!!!

صالحه یکشنبه 18 تیر‌ماه سال 1396 ساعت 13:17

کل هیشکیا رو دیدی؟؟عافنر عافنر
دیدگاهت اصن درس نیس... بنظر من البته!:)


عاره دیگه همون دوستم!
بش گفتم دوس پسر نمیخای گف کی میاد با من دوس شه؟!
هی بش گفتم ببین بخت بهت رو کرده!!داری از ترشیدگی درمیای!!گف من راضی نیستم تو تنها بترشی!

البته ناگفته نماند که نرم شده بودااا خوب داشتم شستوشوی مغزیش میدادم
در عاخر هم با این جمله تموم کردکه "پیرهن صورتی دل منو بردی"

کلشو که نمیشه دیده باشم عما خو در حد توانم دیدم دیگه. فک کنم از دماغم خوششون نمیاد خخخ
دیدگاهمو درست کن به نظر خودت البته، ببینم چی میشه از دیدگاه درست مشاهده کنم =)

ههه =)) اونم میگه هیشکی =))
نه بابا! یهنی تو هم ترشیدی؟ پس میگفتی 8 سالته که D:

اووووپس چه جمله دلبرانه ای گفته لامصب D: لابد منم باس بگم افسونگری ای طلائی موی خارجی D:

صالحه یکشنبه 18 تیر‌ماه سال 1396 ساعت 01:16

عاری عاری

باچد زین پس نمیکنم:دی

مگ تو"هیشکیی"که بدونی "خوشش میاد "یا نه؟!
والا!!

میگم من خیلی اصرار کردم دوس دخترت شع
اما قبول نکرد
من تمام تلاشمو کرد!
حیف چتمون رو حذف کردم!حیف...وگرنه ی اسکرین میفرستادم روح و روانت شاد شه:دی

خو هیشکی نیسم ولی هیشکی رو که دیدم که ‎:[‎

اها اون دختره مو طلاعیه خارجکیه رو میگی B-)‎ ضرر کرده ‎:D پسر به این تو دل برویی خخخ به لوسی ‎:P حیفم =)))
خو بوگو ببینم چی گفتی @_@

صالحه شنبه 17 تیر‌ماه سال 1396 ساعت 13:39

عجب اینجاشه که همه اونایی ک گفتی داتچن!هلندیا غلیطترن:دی

فک کردم دیگه

عاره پیدا کن بخندید خوش میگذره
البته بیشتر ب خودمون خندیدیم
هرچی من بهش گفتم ب حرف من نکردخلاصه من تمام تلاشمو کردم نشد دیگه:دی

اها پس عجبش به داچه برمیگردیده

فکر باطل نکن ای دخمل نیچابورکی ‎:P

هیشکی باهام دوس نمیشه، هیشکی ازم خوشش نمیاد! نمیدونم چرا!

این جمله اخریتو نمیفهمم !_!

صالحه جمعه 16 تیر‌ماه سال 1396 ساعت 00:31 http://yek-fenjan-sher.mihanblog.com

عجب!

خوفک کردم ناراحت شدی
خوبه ک نشدی

با دوستم انقد خندیدم ک خدا میدونه!

عجبش کجاشه ؟_؟

واسه چی همچین فکری کردی سالکی ؟_!
^_^

به من خندیدید؟ آره؟ خو منم باس یه دوس پیدا کنم به تو و دوستت بخندم با دوستم ~_~

نگار سه‌شنبه 13 تیر‌ماه سال 1396 ساعت 22:30 http://beach2019.blogfa.com

تجربه شودارم فک کنم!-!

چه خوب تر ^_^

نگار دوشنبه 12 تیر‌ماه سال 1396 ساعت 23:14 http://beach2019.blogfa.com

بالاخره چه میکنی؟!!
چونان شیرزنی بغضتومیخوری یا می باریش؟

قابل بیان نیس آبجکم، تو میتونی مزه قند رو احساس کنی ولی نمیتونی به دیگری اون احساسی که از چشیدن قند دریافت کردی رو منتقل کنی (فقط میتونی بگی شیرینه) ^_^ اینم اگه برات پیش اومد درکش میکنی، من چیزی برای توصیفش ندارم ~_~

صالحه شنبه 10 تیر‌ماه سال 1396 ساعت 21:00

میثم ناراحت شدی؟
میدونی ک قصدم این نبوده؟
اگ ناراحت شدی متاسفم و عذر میخام

ناراحت؟ از چی؟ ناراحت بشم!!؟ نه ناراحت نیسم سالکم ^_^

صالحه شنبه 10 تیر‌ماه سال 1396 ساعت 20:57

نمیدونستم اصن داتچ نشنیده بودم!

از دوست جان خوشگلم میپرسم:دی

اره اینا رو میگن داچ یا داتچ، البته به خاطر اینکه هلندی ها غلظت بیشتری دارن خخخ داچ تداعی گر هر چیز هلندیه
هاااا بگو یه پسره چش درومده قمپوزیه دوس دختر خوشگل میخات B-)‎

صالحه پنج‌شنبه 8 تیر‌ماه سال 1396 ساعت 22:00

خو خودا رو شکر!!
مترجم جان فرمودDutch ینی هلندی!!
و من دوچار دوگوناگی شدم ک هلندیه بالاخره یا المانی؟!

این دوس جاعن ما شبیه اروپاییاس ی نموره...
گندمی و مولخت و بلوند همچی...!

المانیا و اتریشیا و هلندیا و... نژادشون داتچه ‎:|‎
دوس جان خوشگل شما دوس پسر نمیخات؟ ‎:D

صالحه پنج‌شنبه 8 تیر‌ماه سال 1396 ساعت 20:52

خودت میگی نه میخام بغضم بشکنه نه می تونم نگهش دارم!!
خوددرگیریه دیگه!
منم غذام ک تموم میشه دلم میخاد بخورم اما از طرفی جا ندارم
خوددرگیریه
حالا واس تو شاعرانه و احساس طور
واس من خوردنی و شکمویی طور

ی احساسی یهم میگه احساستو با خاک یکسان کردم با این مثالم!!

بالاخره کجاییس؟
دو رگیه ینی؟

یه احساسی اشتباهی بهت میگه ‎:/‎
آلمانیه بااااووو! چرا دو رگه؟ یه رگه س ‎:-]‎

صالحه پنج‌شنبه 8 تیر‌ماه سال 1396 ساعت 16:08

خوددرگیری بغضناک
بترکه یا نترکه!

"عالمانیه آ "ینی چی؟

تو به این درک پیوندساز باخ و من میگی خوددرگیری؟ ‎:-/‎

She is a Dutch girl, she's German

صالحه پنج‌شنبه 8 تیر‌ماه سال 1396 ساعت 12:04

ی جور خود درگیری پیدا میکنی!

چهره ی این خانومه منو یاد یکی از دوستام انداخ!!

خوددرگیری؟ چه جور خود درگرفتگی؟
این دخترک عالمانیه آ

نگار سه‌شنبه 6 تیر‌ماه سال 1396 ساعت 22:24

لاغرشده بودم!
همین دورزجبران شد هموجور

=)
چه زود تونستی خسارات روزه رو جبران کنی D: باس بری تو تیم ضربت P:

نگار سه‌شنبه 6 تیر‌ماه سال 1396 ساعت 13:39

اندر ویرایشم!

رژیم گرفتی ‎:D

نگار دوشنبه 5 تیر‌ماه سال 1396 ساعت 21:39

beach2019.blogfa.com
تشریف بفرمایید

اسمش که همونه، فقط ادرسش بجای ۶ شده ۹ و کوچ کردی به سرور دیگه.
حالا خودت چی؟ خودتو گذاشتی تو کار ویرایش یا نوچ؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد