من و ایمان و دوچرخه

من و ایمان و دوچرخه

عبوری از یک شیار خلوت و هوایی در سیطره افسانگان
من و ایمان و دوچرخه

من و ایمان و دوچرخه

عبوری از یک شیار خلوت و هوایی در سیطره افسانگان

کاکتوسه

بدون شرح D:




نظرات 11 + ارسال نظر
صالحه چهارشنبه 22 شهریور‌ماه سال 1396 ساعت 16:18

داداشم خیلی سعی کرد سوت زدن یادم بده
ولی همش "فوت " میکنم :|

خو پس یه جوری نشه که اگه شد ؛ از نبودنِ مداومت بفهمیم...

اگه راست باشه:

"من صدا میزنم آآآآی
باز کن پنجره را صبح دمید..."

منم بچه بودم که پسر دائیم سوت زدن رو یادم داد و خودم پیشرفت های شگرفی کردم در این زمینه شگرف سان B-:
فهمیدن که خوبه، اگه با نبودن یه مگس این اتفاق برات بیفته که همین دم خودمو به تار و مار می سپرم یا جستان و خیزان می پرم زیر پشه کش خخخ

اگر کاشف معدن صبح آمد صدا کن مرا ~_~

صالحه سه‌شنبه 21 شهریور‌ماه سال 1396 ساعت 21:01

پس خیلی خوب باش:))
من خوب بودم جوابتو خوندم ی جوری شدم:/
خو حالا ک رفتن اجتناب ناپذیره نری ک بری حاجی حاجی عاااا....
یه سری... دستی... پایی چیزی بزن اینجا

نگار چی کار کردی با پسر مردم؟
دید داری میری میخاد در ره (چقدر د داش)

بسی جالب که یه مدته سوت زدنم خیلی خوش ریتم تر و خوش فرکانس تر شده R_R

در اینکه شایسته است که - گرچه ممکنه بشه و ممکنه نشه بستگی به یه چیز داره که اگه شد خودت میفهمی - یه وختی برسه که بخونی یک نفر باز صدا زد سهراب، کفش هایم کو، شکی نیست اما در تحقق یافتن این امر، به اندازه هدف آفرینش، گمانه و شک است.

حالا که حرف از سهراب شد:
پلکان جلو ساختمان،
درِ فانوس به دست،
و در اسراف نسیم،
گوش کن، جاده صدا میزند از دور قدم های تو را.
چشم تو زینت تاریکی نیست
پلک ها را بتکان، کفش به پا کن و بیا...

صالحه سه‌شنبه 21 شهریور‌ماه سال 1396 ساعت 16:05

کجااا میخایی بری؟!!؟
نگا دو روز نبودماا ...
چیشده؟چیکار شده؟!کی کجا میخاد بره؟کی شهید شده؟!
خوبی عاغو؟!حال و احوال؟

باس رفت دیگه. رفتن رو نمیشه لغو کرد!
خوبم اره، فک کنم خوب باشم.
خوبی تو هم؟

نگار دوشنبه 20 شهریور‌ماه سال 1396 ساعت 23:44

یه دخترلاغروقدبلند وصورت لپی وعینکی وچادری
بگردوپیداکن

آره نشونی های خوبی دادی. می سپرم وقتی اومدی دم پلیس راه آمارتو بگیرن لحظه لحظه برام گزارش کنن T_T

نگار دوشنبه 20 شهریور‌ماه سال 1396 ساعت 22:12

خودرابه رفتن نسپار

آی ام غمناک!!"!



راستی!بابام اصفهان کارداره باروبندیل بستیم فرداسمت اصفهان روانیم
اونوخ ازغیب بهت خبررسیده نوه ی آخوند میخوادبیادشهرت

داری فرارمیکنی.آره؟
ای نالوطی


به خداامرنمیکنم اونجابه معروف کسی رو

آره؟ دارید میاید اصفهان؟
فعلا که هستم اما کم کم باید جمع کنم برم.

اومدی یه آدرسی نشونی چیزی بذار پیدات کنم یکم مشهدی بحرفی ^_^

نگار دوشنبه 20 شهریور‌ماه سال 1396 ساعت 14:49

کجامی خوای بری گل پسرم؟

مارابه غم نشینی وامگذار

خود را به رفتن که سپردیم باید برویم، آبجکم ~_~

صالحه شنبه 18 شهریور‌ماه سال 1396 ساعت 00:19


استاد خوبه کههه بهتم میاد

واای کلا قرمزی
سلیم خوفی؟؟

اوه نه من فقد جف پامو میخواستم نسیب اون بزرگوار کنم که در حد فانتزی موند متاسفانه!!اصن هنوز تو کفشم:|

باز از اون اشارات ظریف کردیعا
خو تا کمر برف بیاد باید حرام کنن دیه:دی
بده به فکرمونن؟؟؟حالا هی بگو عاخوند اله بله...
مثلن اگه تا کمرِ اقای xباشه من باس شنا کنم کع...پس در نتیجه بر من حرام عست
-حالم خوش نی! مشخصه نه؟!-

از کوجا فمیدی بهم میاد "_"
:))
هنوز تو کفشی؟ با جوراب؟

اره اشاره ای ظریف به بحثی زخیم =)) چون نمیتونن پایین تر کمر ملت رو ببینن و چون اساسا بدبینن میگن دختر پسرا لای برف دارن یه کارایی میکنن لابد که پیاده میرن!
حالت خوشه دستم کم به نظر خوش خوشان میای

صالحه جمعه 17 شهریور‌ماه سال 1396 ساعت 21:27

نه..نه...ببین تو استادی من استاد نیستم کع!!
بیخود به ریش من استاد نبند

در حال حاضر ، الانِ الان خیلی خوبم
نیشمم بازه

چههههه خببببرررررر؟؟؟؟
-کاش برف بیاد تا کمر؛فک کن...-

من که آلوده م به القاب دگر، استادی باشد اکنون گناه دگر =))
همین که به ریشت اویزونم برات باس کفایت کنه خخخ
چه خیلی بد که خوبی (به قول دیو کله قرمزی) D:
خبر هم اینکه صالحه جفت پای لیلا رو حواله نسیه کرده برام
برف تا کمر اگه بیاد پیاده روی حرام اعلام میشه خخخ

صالحه جمعه 17 شهریور‌ماه سال 1396 ساعت 00:32

چطوری استاد؟
خوبی؟

سلام استاد خوبی استاد D:
تنکیو استه م
تو چوتوری استالکم

نگار چهارشنبه 15 شهریور‌ماه سال 1396 ساعت 15:08

هی وای من
خسروشکیبایی

او یس @_@

صاد سه‌شنبه 14 شهریور‌ماه سال 1396 ساعت 16:36

«بنده شدیدا طرفدار ازادی بیان هستم بشرطیکه کنترل شده باشه!»


هر وخ قرار بر شام بیرونه
:تو خونه بمونیم یا بریم بیرون؟
ما یه صدا: شام بیرون
پدر چش غوره میرن
من ناله میکنم: ازادی بیاان نداریممم!!!!
میفرماد:هرکی میگه بیریم شام بیرون ، بپره دستشو بزنه به سقف:|

باز خوبه بخاطر یه دست به سقف رضایت میده و معجزه نمی طلبه =)) گرچه ممکنه وقتی دستتو بزنی به سقف بگه این سقف که سقف کعبه =)))
آره آزادی به شرط کنترل شدید D:

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد