من و ایمان و دوچرخه

من و ایمان و دوچرخه

عبوری از یک شیار خلوت و هوایی در سیطره افسانگان
من و ایمان و دوچرخه

من و ایمان و دوچرخه

عبوری از یک شیار خلوت و هوایی در سیطره افسانگان

اوووو فوووورتوووونا-وِ...لوووت لووونا-س.تاااااااتو واااریییاااابییلیییییس...

اوفورتونا، ولوت لونا، ستاتو واریابیلیس...


خیلی تب دارم. نمیدونم این اوج تب هامه یا نه. شاید حالا که با «لو نیو»ی باخ همنوا شده رفعت پیدا کرده باشه. یادم نمیاد چقدر بد گفته م قبلن ها. اما اینک اگه بد نمیگم به اطاعت از کلامیه که به تو به سهراب یاد دادی: بد نگوییم به مهتاب اگر تب داریم.

قبول. قبول دارم که دیده ام گاهی در تب ماه می آید پایین می رسد دست به سقف ملکوت...

خیالم راحته که تو میدونی وقتی میگم ممنون که به من باخ، سهراب و قرآن رو دادی، مطمئن ترین تشکری که برای من ممکنه رو بیان کرده ام.



من همیشه باور داشته ام که به پای مرغان هوا گندم جوانه نخواهد زد،

اما هوایی شدن با گردنم فقط ارتباطی مماس داشت.

در ستیزه با امتداد وجود و ستایش امتداد پایش؛

اینک دست توانایی من و سیم ممتد ساز طولانی آدمیت...


--
فرانسوا ولتر: سخت است که احمق ها را، از زنجیری که آن را تکریم میکنند، آزاد کنیم.

نظرات 90 + ارسال نظر
نگار چهارشنبه 8 فروردین‌ماه سال 1397 ساعت 02:23

من نیز آرزومیکنم سالم وسرحال وخوشبخت باشی

آبجک گلم، منم امیدوارم که سالی بهتر از سالهای گذشته داشته باشی =)

صالحه پنج‌شنبه 2 فروردین‌ماه سال 1397 ساعت 15:27

اینکه نیستی دلیل نمیشه یادت نباشیم که؛)
سال نوت مبارک^.^
امیدوارم سرشار از ارامش وبرکت و خوشی باشه برات:)

سال نو و روز و روزگار نو برای سالی مملو از خوبی ها باشه ^_^
مرسی

صالحه شنبه 5 اسفند‌ماه سال 1396 ساعت 22:02

عاری:)
چون تنهایی فقد خودتی.
اما شیرینی دوستی کجا و سکوت تنهایی کجا؟!

:)

الحمدلله:)

اوهووومم -_-

شیرینی دوستی که خعلی خفنه بویژه دوستی با دوست دختر =)) به.به =)

حسوده کجاس D:

صالحه شنبه 5 اسفند‌ماه سال 1396 ساعت 10:54

:)

واقعنه مکالمه ی غمناکی بینمون شکل گرف:(

هی اخوند دیدم یادت افتادم:دی

رفاقت سخته! انزوا و ایزوله شدن بارها آسونتر از تو‌ جمع بودن و دوست پیدا کردن و رفاقت کردنه

منم عاخون میبینم یاد مامور دوزخ میفتم :O مامورایی که کر و کور و نفهمن.

حال سالی چجوریاس =]

صالحه جمعه 4 اسفند‌ماه سال 1396 ساعت 22:46

من عومدم
رفتهی؟!

هنوووز اینجام. تو این هفته‌میرم.

صالحه چهارشنبه 2 اسفند‌ماه سال 1396 ساعت 15:54

اگه رفتی من نبودم
خدافظ:)

=)
چه غمناک!

صالحه چهارشنبه 2 اسفند‌ماه سال 1396 ساعت 00:06

خسته نباوشی=)

خخخ عا دیگه:دی

شراره های اتش همون گیساشه ک افشون میکنه!

موتوچکرم سالبانو :)

یکم لطیف تر °_°

اوهوووم! خود دختره هم آتیش دوزخ باس باشه که موهاش زبونه هاشه پفففف π_π

صالحه سه‌شنبه 1 اسفند‌ماه سال 1396 ساعت 22:46

عجب.
اونوخ چیشد ک ب توشیشان رسیدی؟
اهو میخای حتمی؟


خخخ
من غیرتیم عاااا گفده باشم:دی
بپوشان اون شراره های اتش ره ضعیفه:دی

اوووونقدر دویدم تا بهش رسیدم D:

آهو میطلبم ولی...

هلاک غیرتت استه ام =)) گیسامو می بری لابد =))

سوال شد برام! الان شراره های آتش کدوم قسمت یه دختر میشه!؟ دست نزنم که جزغاله شم !_!

صالحه سه‌شنبه 1 اسفند‌ماه سال 1396 ساعت 10:02

توشیشان چیعه؟!

عاره دیگه....همینجور بریم
دفعه دیگه هم عروست میکنیم:دی

توشیشان یه انیمه ژاپنی قدیمیه که داستان یه پسر رو نقل میکنه. این پسر مادرش رو در ابتدای داستان از دست میده (اسیر دزدها میشه). بعد با یه پیرمردی آشنا میشه که آروزهاشو برآورده میکنه. پول و ثروت، شهرت و مقام، قدرت و نیرومندی و... اما هیچ کدوم پایدار نیستن. تا اینکه درخواست میکنه چیزی بهش بده که...
اینجا قسمت اولشه
dlny.biatamasha.me/NostalgikTV/Anim/Toshishan%20(1).mp4
قسمت دومش رو هم اگه خواستی میتونی جستجو کنی.

عروس خوش تیپی هم باس بشم =)))) لابد تو هم شوورم میشی #_#

صالحه دوشنبه 30 بهمن‌ماه سال 1396 ساعت 23:35

یکی از دوستا
وسط مسخره بازی برگشت گف "من ک چشام اهوییه...."
یدفعه من جیییغ ب فاطمه:هیییی اهوی میثمو پیدا کردم!!!!

=)))
چشم گربه ای داشتیم چشم آهویی هم پیدا شد @_@
آهوی میثم :)))
^_^

نگار دوشنبه 30 بهمن‌ماه سال 1396 ساعت 21:03

آره منوصالحه کمرهمت بستیم برات آهوبیابیم


کی برمیگردی؟
مگه کجامیری که نیستی؟

دم تو و سالی گرم ^_^
همین حالا هم کلی بند به منم کشیده م! نمیدونم اینا اثر نمیکنه یا منتظر آخرین برگ کاهم که the last straw that broke camel's back

دو تا بازگشت لااقل دارم. اونی که تو من زورته رو نمیدونم دقیقا کی میشه ولی حدودا چند ماه دیگه. اون یکیشو عصن نمیدونم! و عصن نمیدونم به کجا بر میگردم!

میرم پی یه گوزن شاخ بلند که از بس گردنش رو بالا گرفت شاخ هاش یه جایی به یه چیزی گیر کرده. باید پیداش کنم. گیر افتاده. گیر خودش و بی شمار بند نامتناهی.

صالحه دوشنبه 30 بهمن‌ماه سال 1396 ساعت 18:31

میفرماد:بیمار بودی مثل من؟بیمار دیدی؟

بیشتر مواظب سلامتیت باش فرزندم!

عه؟
باز میخای بری؟
مواظب خودت باشی.
بقول نگار به "ثریای دوزخ" هم کاری نداشته باش یه اهو پیدا میکنیم برات ؛)

بیمارتم D:

بله مامی (اووووو گاااااد)

عاره باس برم =)
ثریای دوزخ راه فراری نداره، تا من به کالبدش حلول کرده م
آی گفتی =)) یه آهو فقط D: نه حالا خودم رم نمیدمش (مشکی چشم همه آهوها...)

نمیدونی اما بهت بگم که کارم به مرز توشیشان کشیده.

صالحه یکشنبه 29 بهمن‌ماه سال 1396 ساعت 23:49

عاره
ولی همین یبار خییییییلی مریض بودی دیه.
خوداروشکر ک بهتر شدی.


نع بابا.
اینجوریم:)))))خوداروشکر.

خودت مریزی ⁦;-)⁩
بدتر از هر چیزی اینه که دوبار متوالی مریز گشتم اونم به صورت واگیر گرفتن ⁦:-\⁩⁦
تنکیو ⁦:-)⁩

آره؟ چه خوب ⁦^_^⁩

یه چند روز دیگه باس برم مدتی نخواهم بودن ⁦B-)⁩

صالحه یکشنبه 29 بهمن‌ماه سال 1396 ساعت 15:02

خوداروشکر ک خوبی:)

یاد یکی از دوستام افتادم:دی
اینجوریه ک هروخ منو میبینه
یا سرما خوردس، یادسشویی داره،یا گرسنس،یا تشنس،یا نماز نخونده…
اصن ما هر وخ همو میبینیم یع وعضی داره!

مرسی ⁦:-)⁩

باز خوبه یه بار بیشتر مریز نبودم ⁦:-\⁩

یه چن وخته ازت میپرسم چوتوری چیزی نمیگی ببینم احوالات سرکار چجوریاس! چرا؟ خعلی وعضت خرابه یعنی؟! ⁦:'(⁩

صالحه شنبه 28 بهمن‌ماه سال 1396 ساعت 21:22

تعریف بود ولی فک کنم برات حکم فوش داش:دی
باچه!

خوب نشدی هنوز؟!

هاهاها =)))

داروهام که تموم شده. خودمم دیگه خوبم :) مرسی ^_^
سالکی چطور مطوره؟

صالحه شنبه 28 بهمن‌ماه سال 1396 ساعت 14:27

صحیح!
کاملا جا افتاد...
گرفتم چی میگی:)

در این جاست ک میفرماد:
استاد ادبیات کی بودی تو؟

استاد خودتی ⁦:-\⁩ استاد ادبیات هم باباته ⁦:-P⁩

صالحه جمعه 27 بهمن‌ماه سال 1396 ساعت 17:40

تقریبا پدرم همین نظری ک تو گفتی رو داش؛اما من این برداشت رو دارم ک داره از این نفروختن اظهار نگرانی میکنی و ی جورایی میگه باید فروخت!("ترسم نفروشند")
عایا حقیقت همون متاعیه ک باید فروخت؟!
ادم ک چیز با ارزشی رو نمیفروشه!

فادر درست میگه =)
ترسم نفروشند، کنایه از نشدنه. مثلا میگی: «بعید میدونم» زهره چادرش رو برداره (مثال دقیقا تو حوضه استحفاظی خودت بود *_^). از این جمله منظور اینه که من میدونم که زهره اینکارو نمیکنه.
ای که از دفتر عقل آیت عشق آموزی، ترسم این نکته به تحقیق ندانی دانست.
اینجا هم یه نمونه دیگه س. ترسم ندانی، یعنی باور من اینه که تو اینکارو نمیتونی انجام بدی.
بار منفی ساز داره روی فعل.

بلی حقیقت رو هم میفروشن. اما من جرات بیانش رو در این صفحه عمومی ندارم که چطوری!
ادم ارزش ها رو با هم می سنجه. وقتی سنجش کنه که ارزش چیزی که داره کمتر از چیزیه که نداره چه اتفاقی میفته به نظرت؟

صالحه پنج‌شنبه 26 بهمن‌ماه سال 1396 ساعت 22:01

هووم.

فروغی :
چون خلق درآیند به بازار حقیقت
ترسم نفروشند متاعی که خریدند

چ متاعی رو باید تو بازار حقیقت فروخت؟!

این شعر نکته ش این نیست که چه چیزی رو تو بازار حقیقت باید فروخت. حرفش اینه که اگه کسی به حقیقت دست پیدا کنه، اون رو با هیچ چیزی معاوضه نمیکنه.
تو شعرش، بازار حقیقت رو هم میگه از روراستی با خویش و پذیرش واقعیت بدست میاد (پندار دریدند).
شعر با حالیه ⁦^_^⁩
مرسی

صالحه پنج‌شنبه 26 بهمن‌ماه سال 1396 ساعت 18:53

عاره.
هر چی فکر کردم
ن صدای خاصی تو ذهنم بود!
ن نبود!
ب این نتیجه رسیدم کلا حافظه ی درس درمونی ندارم:دی

عصن این که ادم صدای کسی رو یادش میاد چی رو باید نشون بده؟!
اینم از کارکردهای مغز هستش که داده هایی که استفاده نمیشن رو شروع میکنه کم کم حذف کنه.

صالحه پنج‌شنبه 26 بهمن‌ماه سال 1396 ساعت 13:19

برای این:

http://nikolaa.blogfa.com/post/1656

ن تونستم اثباتش کنم؛
ن مثال نقض بیارم براخودم.

خوندم. اثبات و مثال نقض واسه اینکه کسی صدای مرده ای رو میتونه به یاد بیاره؟
یا چیز دیگه ای؟!
خنگ شدم ⁦:-!⁩

صالحه چهارشنبه 25 بهمن‌ماه سال 1396 ساعت 22:04

تو صدای کسایی ک نیستن و به رحمت خدا رفتن یادت میاد؟

اینایی که من میشناختم من زورته دیگه؟ بعضیاشونو آره
چطوووورررر؟!

نگار چهارشنبه 25 بهمن‌ماه سال 1396 ساعت 21:20

یک عددفوضولی
جزمن که آبجک گلت هستم.خواهرداری؟

=))
خاهر ندارم #_# آهوی چشم گربه ای هم ندارم D:

نگار سه‌شنبه 24 بهمن‌ماه سال 1396 ساعت 21:50

مهم اینه گل قرمزرو واسه من انداختی توحوض نقش جهان تابرسه دستم
بعلللللللله!
اصن من آبجکم.فرق میکنم

بلییی گل واسه آبجک گل *_*
بهههله ‎:]‎
فرق که آره ‎^_~‎ یه آبجک مگه بیشتر دارم ‎:-X

ممنونم دوستای گلم ~_~ تشکر ^_^

صالحه سه‌شنبه 24 بهمن‌ماه سال 1396 ساعت 15:05

نگاار! :|

پس مستی هم داره میپره!:)
چ خوب ک انقدر پر انرژیی:)))

آره دارم هشیار میشم ‎:P گرچه مست تو استه م ‎:-X
وقتی تو و نگار اینقدر به من انرژی میدید، مگه میشه پنچر باشم ‎:-)‎

صالحه دوشنبه 23 بهمن‌ماه سال 1396 ساعت 21:50

دوره مستی چطوری میگذره؟

مستانگی به اهن اوهون افتاده ^_^
چطوری سالی جونم
حالت خوبه سالی گلی
تو چطوری نگاره

نگار دوشنبه 23 بهمن‌ماه سال 1396 ساعت 21:46

چه نوشابه ای وامیکنین براهم

پای هم پیرشین

حسودی نکن نگاری D:
من که پای جفت تون پیر میشم =)

صالحه یکشنبه 22 بهمن‌ماه سال 1396 ساعت 21:37

خعلی خوب بود:))))

خود مولانا میفرماد:
گفتم ای عشق من از چیز دگر میترسم
گفت ان چیز دگر نیست دگر هیچ مگو!

خعلی خوب نثار خعلی خوب ها =) بادا ~_~

خودش انگار قشنگ تر میگه D:

^_^

صالحه یکشنبه 22 بهمن‌ماه سال 1396 ساعت 20:52

من اینهمه هندونه رو تو فصل سرما چیکار کنم؟!
;)

حضرت مولانا میفرماد:
دوش دیوانه شدم عشق مرا دید و بگفت
امدم ...نعره مزن ...جامه مدر... هیچ مگو!

دیگه هر کس به فراخور فضای زیر بغلش باس زحمت بکشه ^_*

به نظر میرسه که حضرت خوب میگه @_@
اما خود مولانا چی؟ خودش چی میگه D:

صالحه شنبه 21 بهمن‌ماه سال 1396 ساعت 22:40

شما از موهبت های خدایید:)
لبخند بزن:)

بی ربط طور:
تا حالا خواستی دستاتو حلقه کنی دور زمین
و این حجم بغض رو
در اغوش بگیری و ببوسی؟!

فقط مقداری ناچیز از نوری که از شما دوستای خوبم بهم تابیده شده رو تونستم بازتاب کنم.
از شعف دل به هم‌صحبتی با شما لبخند میزنم ⁦:-)⁩

صادقانه بگم که تا حالا نسبت به زمین این پندار دوستانه رو نداشتم. حدس میزنم این برای تو به شکل های گوناگون تکرار شده باشه ⁦^_^⁩
خیال من اینه که اگه دستامو دور زمین حلقه کنم به طوری که زمین با دستای تو منو در آغوش بگیره، اونوقت فرصت بوسیدن یکی از معدود نقاط شیرین زمین رو از دست نخواهم داد ⁦:-*⁩

سمانه خانوم شنبه 21 بهمن‌ماه سال 1396 ساعت 20:42 http://http:/talabeh14.blogfa.com

سلام
میترسیدین ادرس وبلاگ بدید بیایم پذیرایی بشیم؟
دیدم کامنت گذاشتین ،جوابشو میزارم چند روز بعد . سرم شلوغه

سلام چطوری
چه خوب شد که خانوم رو آخر اسمت نوشتی =))
ردیاب هم که هستی ؛) ردمو گرفتی دیگه آدرس چه نیازیه D:

صالحه جمعه 20 بهمن‌ماه سال 1396 ساعت 22:58

چ جالب !
میدونی من فک میکردم ک از همصحبتی باهات خیلی تاثیر گرفتم و یذره ره ب سوی ادم شدن گرفتم:دی

مطمینم ی روزی دلم خیلی تنگ میشه برا این روزا برای تو, برا نگار, برا صوبتامون.
چنین خوب چرایید؟

چه خوووب و چه خوچحال کننده که اثری رو در خودت میبینی که ازش به بهترین عنوان یاد میکنی. و من چه مفتخرم که منو هم از باعثاتش میشمری ⁦:-)⁩

خعلی گلی ⁦^_^⁩
این یه روزی رو نمیتونم بگم باور دارم چون میدونمش. آره، اینو میدونم.
واغعنی، چجوریاس که تو اینقده خوبی ~_~

نگار جمعه 20 بهمن‌ماه سال 1396 ساعت 20:31

میثمی وصالی جون تبریک بابت مذاکرات مسالمت آمیزتون


صالحه نیکوخلقه من نه
هرسری واردبحث شدیم آخرش من قهرکردم بعدخودم باگل وشیرینی براآشتی برگشتم

تبریک صمیمانه و صادقانه آبجک نگاره رو با دریچه آئورت در حالت باز پذیرا هستم ^_^

سالی که خیلی گله =)
شاید اگه من جای تو می بودم و تو جای من کجکی می حرفیدی قهر می کردم و گل و شیرینی هم نمی آوردم T_T پس معلومه که آبجک هم نیکو خلقه و خعلی گله =)

صالحه جمعه 20 بهمن‌ماه سال 1396 ساعت 18:42

میگم
تا حالا انقدر مسالمت امیز حرف زده بودیم؟:دی

واقعیت اینه که ایییینقدرش سابقه نداشته D:
خب من تحت تاثیر تو و نگار قرار گرفته م و خوشبختانه یه مقدار تغییر کرده م، ممنون از شما ^_^ که باس گفت اینم روی مسالمت امیزی کنونی تاثیر داشته =)
آره واقعا نیکو خلقی شما بار تقصیر منو کم کرده ~_~

نگار پنج‌شنبه 19 بهمن‌ماه سال 1396 ساعت 21:55

آره واقعنی:)
عکس خوشتیپ ترهم داری بذار

هاهاها ⁦B-)⁩
این عکسه هم شانسی بوده ⁦:-\⁩

صالحه پنج‌شنبه 19 بهمن‌ماه سال 1396 ساعت 21:33

عی بابا عجب وعضی!
خوب بشی ان شاالله:)


قضیه ی جالبیه!

الان یاد این شعر از حافظ افتادم:
اگر از جانب معشوقه نباشد کششی
کوشش عاشق بیچاره ب جایی نرسد!

آره وعضی شده.آ
=))
تنکیو بانو سالی ^_^

اوهوم :)

بلی این شعر هم که گفتی بسی به جاست ^_^

هیچ عاشق خود نباشد وصل جو
که نه معشوقش بود جویای او

نگار پنج‌شنبه 19 بهمن‌ماه سال 1396 ساعت 20:59

میثم این عکست خیلی خوبع:))))
داشتی بع چی میخندیدی اینقدخوشحالی؟:)

واقعنی نگار؟ ^_^
میخوای تا واست بفرستم D:
یادم نمیاد اما قبلش یه فیگور پیچناک گرفته بودم شاید بخاطر اون بوده ;)

صالحه پنج‌شنبه 19 بهمن‌ماه سال 1396 ساعت 00:42

یا خدا....
چقدر میخای مریض بمونی؟
خوب شو دیگه!

خعلی فک کردم رو صوبتت
موافقم
ی چیز دو طرفس .

ب ی ایه ی جالب برخوردم:
وَمِنْهُمْ مَنْ یَسْتَمِعُونَ إِلَیْکَ أَفَأَنْتَ تُسْمِعُ الصُّمَّ وَلَوْ کَانُوا لَا یَعْقِلُونَ(۴۲یونس)

اما اینکه کدوم نیرو؟
هر لحظه در کشاکشیم
اگر اینطور بود ک در لحظه سمتی رو انتخاب کنی و ادامه بدی بازگشتی وجود نداشت.

حدود دو ماه پیش عموم آنفولانزای خوفناکی گرفت که بردمش بیمارستان و متاسفانه به من سرایت داد. 3 هفته طول کشید تا خوب شدم! خودش هنوز مریزه! یه هفته بعدش اومدم خونه و چند روز بعدش دوباره واگیر گرفتم از مامی =)) و الان نزدیک دو ماهه که مریزم.

هوممم ^_^ همینم هست که آیهه میگه. چطور ممکنه حرفی که می شنوم رو درک کنم در حالی که شعورش رو ندارم! باید خودمو پرورش بدم. سطح خودمو ببرم بالا تا حرفای سطح بالا رو درک کنم.

همه چیزها روی هم تاثیر میذارن. امروزه که دیگه این یه مساله علمیه که پرواز یه پروانه در منطقه ای، بی تاثیر روی بارش باران در منطقه ای دیگه نباشه!!!

به قول واچوسکی ها (Cloud Atlas 2012)، همه چیز به هم وصل است.
Everything is connected
...

صالحه دوشنبه 16 بهمن‌ماه سال 1396 ساعت 15:20

=)
حالت چطوره؟

بنظر من ن علمی تخیلیه ن عاشقانه
واقعیته!

شاید تا چیزی از درون مارا نراند
فرصت برای انچه از برون مارا میکشد فراهم نشود ای وی!

توچی فک میکنی؟

حالم هنوز سرما خورده +_+

واقعیته اره درسته. واقعیت تصویری از کششه ⁦:-)⁩

اون چیزی که قراره ما رو از برون بکشونه، چجوری میتونه اینکارو بکنه؟ و اون چیزی که در درون ما رو می رونه به کدوم طرف میرونه ⁦;-)⁩ خب این دوتا همیشه برهم کنش داشتن.
این دو نوع نیرو همیشه بوده ن و همیشه ما رو به حرکت درآوردن.
وقتی تشنه هستی به نظرت آب تو رو به سمت خودش می کشونه یا تشنگی تو رو به سمت آب می رونه؟

مساله آدم بودن به همینه که از بین نیروهای درون، خودمونو به کدوم نیرو تسلیم کنیم تا اون نیرو، معرف ما به نیروهای برون باشه. چرا که قراره بین این معرف و یکی از انواع نیروهای برون ارتباط کششی ایجاد بشه. باید گفت که از بین نیروهای برون اون نیرو یا نیروهایی بر ما تاثیر میذارن و ما رو می کشونن که معرف ما به اونها سیگنال میده.
الان باس برم بیرون وگرنه بهتر توضیح میدادم

صالحه یکشنبه 15 بهمن‌ماه سال 1396 ساعت 22:22

«میدانم چرا تصویر رنگ و روغن زنبق های آبی شیشه ندارد
و چرا پنجره فقط تا نیمه باز میشود
و چرا شیشه اش نشکن است
نگرانیشان از باب فرار ما نیست
نمیتوانیم زیاد دور شویم
نگران اوج گرفتن خیالمان هستند
نگران راه هایی که فقط در درون آدم باز میشود
و به انسان روحیه و برتری میدهد»

اوووو! چه حرفایی! انقلابی شدی سالی ^_^
اون از بستن در مغازه و این از زمزمه از روشنی هایی به سلیقه های اونوری!_!

به نظرت کدومش درسته:
1. چه از درون ما را می راند؟
2. چه از برون ما را می کشاند؟

بخشی از این متن رو که برام نوشتی خونده م. میگن فیکشنه یا تخیلی و علمی و اینا اما به نظر من بیشتر عاشقانه س. یا از کشش میگه یا فقدانش! مگه جور دیگه ای هم میشه از عشق گفت؟ چه فرقی میکنه هممم!
ممنون سالی =)

صالحه جمعه 13 بهمن‌ماه سال 1396 ساعت 16:11

چیه نگار؟
مشکوکم بت!

ینی میخای برگشت بزنی چکمو بندازیم زندون ک کمپوت بیاری؟چ وعضیه عاخه؟!

آخ جون چه با حال میشه ⁦:-D⁩
سالی تو لباس راه راه مثه دالتون ها ⁦⁦;-)⁩

نگار جمعه 13 بهمن‌ماه سال 1396 ساعت 10:58

صالحه

وا! سالی! چیه؟
=)))
تویی نگار ⁦:-P⁩

صالحه جمعه 13 بهمن‌ماه سال 1396 ساعت 00:29

حساب ما ک خالیه!
نهایتش میوفتم.زندون دیگ

"کی ب پای نظرم لنگ بسته "چی میگه!!؟

مغازمو کلا بستم=)

تو برو زندون خودم برات کمپوت میارم پشت میله ها ⁦⁦:-D⁩
ترجمه ایست از: نظرمو خورد. ⁦:-P⁩

باریکلا! چه کارا! ازت انتظارش نمیرفت! احسنت.
خوشم اومد ⁦:-)⁩

صالحه چهارشنبه 11 بهمن‌ماه سال 1396 ساعت 22:01

نظر منو خورد

کی به پای نظرت لنگ بسته =))
حالا مغازت تا کی تعطیله ؟

صالحه چهارشنبه 11 بهمن‌ماه سال 1396 ساعت 19:49

چک سفید امضاس دیگه ;)

صالحه چهارشنبه 11 بهمن‌ماه سال 1396 ساعت 13:28

حضرت خیام میفرماد:
من بنده ی ان دمم که ساقی گوید
یک جام دگر بگیر و من نتوانم

از چه لخظه خفنی میفرماد @_@
اون دم فقط دیگه مونده خود ساقی رو بخوره ⁦:-D⁩
حالا فچ کن ساقی یه آهوی چشم گربه ای باشه ⁦;-)⁩

نگار سه‌شنبه 10 بهمن‌ماه سال 1396 ساعت 15:50

چه عکس بامزه ای گذاشتی
همچی خوشحالی..

قابل آبجک رو نداره ⁦;-)⁩

صالحه دوشنبه 9 بهمن‌ماه سال 1396 ساعت 20:28

پوف...
تازه منظورتو از نمناک شدن زمین فهمیدم!

اینوووو! چه شوفتبلکو ⁦;-)⁩

صالحه دوشنبه 9 بهمن‌ماه سال 1396 ساعت 17:50

:)


تا برفا عاب نشده بهوش بیا :))

نع برف جیغ داره
هی تو صورت ملت گوله برفی بزنی جیغ داره دیگه

اینجا که برف نیومده ⁦:-\⁩

هااااا پس برف رو میگفتی ⁦:-P⁩
اره این باحاله ⁦=_=⁩⁩

صالحه یکشنبه 8 بهمن‌ماه سال 1396 ساعت 20:13

موزیسیایی چیه؟
منظورت از روشی ک قدیمتر ها برای درک انتخاب کردم چیه؟!

میدونبی درک دوست داشتن و دوست داشته شدن سخت نیست!
اینکه دختر بازی رو دوست داشتن تعبیر میکنی غیرقابل هضمه!


اونجا هم برف اومدهههه؟؟!!!
سرما خوردگیت خوب شد؟
باورم نمیشه برف اومده
جییغ نداره؟!
ازینا ازینا !
ازینا ازینا !

موزیسیایی =)) یعنی موزیک ادیشن D:
خب من باس بگم که پاسخ این سوالت توضیح مفصلی میخواد سالی جونم ^_^

اینو فکر میکردم که سخته!
دختربازی از نظر من اینطوریه! یعنی دخترا برای دوست داشتنن برای اینن که نیاز به دوست داشتن رو ارضا کنن. این ایده منه و نمیدونم تو چه ایده ای داری. از ایده دیگران هم اطلاع ندارم راستش.

ایییینقدر برف اومد که زمین زبونشو به لبش مالید و نمناکش کرد هاهاها
هنوز که خوب نشده ولی دارم به هوش میام =)

عاق چابوش رو میگی جیغ داره؟ پس ماچ چی داره؟

صالحه یکشنبه 8 بهمن‌ماه سال 1396 ساعت 00:56

درست میگی:)
اصن دهانم را دوختی!من در مقابل سهراب لالم.

چ عاهنگ پرمفهومی=/

میدونی ک چقدر سخته باور این دوست داشتن و دوست داشته شدن.

توجه میکنم نگار

در مقابل سهراب خو منم لالم =|

اونوخ این همه مفهوم که عاغا چابوش از گلوش میریزه رو من چه کنم وقتی که در مقابل سهراب کم میارم خخخ
بعنوان حسن ختام گفتگوی ویژه موزیسیایی، یکمی از یاشا هایتفز (Jacsha Hiefetz) بگم. شاید اگه کارهاشو گوشی کنی همونقدر ازش دریافت کنی که از «اما ای حرمت سپیدی کاغذ، نبض حروف ما، در غیبت مرکب مشاق می‌زند» دریافت میکنی. و این دلیلش پتانسیل درک تو نیست! بلکه راه درکی هست که قدیم ترها انتخاب کرده ای و این انتخاب تو رو تو این جاده به این جا رسونده.
استادِ یاشا عصن قبول نداشت که یاشا شاگرد اونه! اون میگفت یاشا شاگرد خداس!
وقتی (مثه الان که دارم کنسرتو ویولن بتهوونش رو گوشی میکنم) یاشا گوش میکنم امیدم به امکان تقویت میشه. و بعدش سوالات چرند و احمقانه ای هم برام ایجاد میشن خخخ مثلا چرا به شادمهر میگن ویولنیست! چرا به عاق بیژن هم همینو میگن! گل شبدر چه هاااااا کم از لاله قرمز ندارد خخخ

از اینکه از نوازندگی یاشا لذت میبرم، احساس شایستگی میکنم.

بله درسته. باورش سخته. بذار بهت بگم چرا سخته. کدوم یکی از نوزادهایی که باهاشون برخورد داشتی رو تصور میکردی که در آینده نتونن حرف بزنن؟؟؟ بذار حدس بزنم، هیچ کدومشون رو. بدون اینکه بخوای به باورهات سر بزنی، اینو باور داشتی که همشون تو حرف زدن توانا خواهند بود. چرا که اغلب آدمای تو زندگیت همشون این توانایی رو داشتن اما از همه چیز مهمتر، «این رو در خودت هم پیدا کرده بودی». باور اینکه کسی دوستت داشته باشه سخت تر از اینه که کسی رو دوست داشت باشی، دوست گل من ^_^

اوووم بلی قابل توجه است ~_~

نگار شنبه 7 بهمن‌ماه سال 1396 ساعت 21:05

صالی خانوم به بوسیدن ازسردوست داشتنی که استاد فرمودن توجه کن

بله. فکر کن. به چیزای خفن فک کن ⁦B-)⁩
استاد خودتی ⁦:-\⁩

نگار شنبه 7 بهمن‌ماه سال 1396 ساعت 20:41

وای خدا
هرباراین درو محکم نبند نرو!!

چقد شب عروسی رقصیدیم بااین
بسیاراثرفاخری ست

فک کنم میخواستی بگی «فراخی» اما اشتباهی تایپ کردی «فاخری» ⁦:-D⁩

صالحه جمعه 6 بهمن‌ماه سال 1396 ساعت 23:16

حرفت درسته
اما چن سال میشه ب فرض ی کتاب رو خوند و ازش فیض برد اگه همچین کتابی با این عمق باشه عاره واقعا هزارباره باید خوندش!
از طرفی بنظرم میشه هم قدیمی ها.رو داش هم تجربه ی جدیدتر!
(این صرفا ی نظریس شایدم نشه)

واااای خیلی خفن بود"درای بسته رو"
فک کنم عاهنگ پر مفهومهر بار این درو...محکم نبند نرو... رو میگی!مال چاووشی نیستا!!
تازه این ک خوبه امروز ب ناگاه به عاهنگی برخوردم ک میفرمود:
عاره پاره ی تن منه!خفن تر از خود منه!
اصن عین مامان منه!ینی بهترتر از همه:/

دوره مستی!

فک کن...بعد منو نگار رو بلاک میکردی

نگار دختر بازی و کوفته!!
نع بابا دوست داشتن!:/

من ب نگار گفتم ک اهویی میخای!
تازه چش گربه ای خیلیم خوبه!
دیدی نگار

مثال: حرمت رشد از سر شاخه های هلو روی پیراهنش ریخت.
من که نمیفهمم چی میگه اما تو اگه میفهمی به منم بگو. البته این فقط یه خط از خط های این کتابه ⁦:-D⁩

یکی از بچه ها همش همینا رو تو ماشینش گوش میده، یکیش بود میخوند: دکتر بهم گفته سیگار ممنوعه خخخ با تو خوابیدن ممنوعه خخخ

اره دوره مستی. دیده ام گاهی در تب، ماه می‌آید پایین ⁦:-)⁩ وگرنه واقعیت قوانین خشکی داره!!!

هاهاها نه بابا یعنی اینقده!

بلی دوست داشتن و دوست داشته شدن ⁦:-)⁩

اره چش گربه ای خفنه ⁦;-)⁩

نگار جمعه 6 بهمن‌ماه سال 1396 ساعت 22:19

داشتیم باصالی دنبال آهومی گشتیم برات
یکی شون آهوی باریک وبلندی بود منتهی چشاش گربه بود
یکی ام تپل وکوتاه بودولی چشاش آهوبود
آخرشون هیچ کدوم حاضر نبودن باهاشون دختربازی کنی://

اینو میگن یه آبجک نگران ⁦:-*⁩
آهو گربه ای بوده ⁦:-D⁩ البته همه آهوها ناز گربه تو رفتارشونه ⁦;-)⁩

دختربازی :)))) از نظر من یعنی دوست داشتن و از سر دوست داشتن بوسیدن، همین ⁦^_^⁩

صالحه جمعه 6 بهمن‌ماه سال 1396 ساعت 21:50

""ترجیح میدم چیزایی که اعلی بودن رو مجددا ببینم، بگوشم و بخونم تا درک بهتری ازشون پیدا کنم تا اینکه وقتمو و از اون مهمتر ذهنمو درگیر چیزای رده پایین بکنم""

بعد اونوخ ک از تجربه های جدید خبری نیس؟
کسل کننده نیس این یک نواختی؟
میشه کنار چیزای جدید قدیمی ترارو هم خوند؟

اره همون فیلم ترسناک.معروف رو.میگی عایا؟

سرماخوردگی.خر است واقعنا
عایا قدرت بیان؟!و فهمیدن؟؟

نگار تو تلگرام راحتتره
خوب حرف.میزنه,بعدم به لطایف الحیلی منو وادار ب پاک کردن چتامون میکنه ک درز نکنه(یک عدد صالحه ی پلشت)

حالا اینکه یه فلسفه ای پشتشه که چیزی به نام update بودن از کجا میاد و چه چیزایی زیر این چتر بوجود اومدن. مثه جدید بودن و این گاهی تا حدی پیش می‌ره که قدیمی ها کاملا نادیده باید گرفته بشن و...
اما در این مورد که بین ما حرفش زده شده، بگم که همونقدر که ممکنه در خطا باشم ممکنه نباشم خخخ
شاید یکنواختی داشته باشه در همین وهله از تو میپرسم که تو هر جمله ای رو یکبار میخونی و میفهمی؟!
تا یه چیزی رو باهاش ارتباط برقرار نکنم و نفهممش به طوری که بتونم تو هستی اونو پیداش کنم نمیتونم ازش جدا بشم و برم سراغ یه چیز جدید.
مثلا مدت ها به این فکر میکردم که چرا:
The problem is choice
اینقدر دنبال نمونه هاش گشتم تا برای خودم پیش اومد!
اگه قراره با خوندن، نوشتن یا گوش دادن و دیدن وقت بگذرونیم دیگه این روش من چیز مسخره و احمقانه ای جلوه میکنه.
خب نخواستم از کنار چیزها بگذرم! موزیک واسم مهم شد و به هیچ مکتبی جذب شده نموندم. تا رسیدم به کلاسیک. این مکتب برای من از استاندارد حرف میزنه از هندسه میگه. به من روش امیدوار بودن رو تزریق میکنه.
موسیقی کلاسیک منو با چرخه غالب خلقت هماهنگ میکنه.
و....
حالا من وقت بذارم کنارش عاغا چاووش گوش کنم چی میتونه بهم بگه؟ مثلا بخونه «درهای بسته رو بسته تر نکن» اووو مای گاااد! اونم با کلی دامبولی دومبول بی ربط! اوووو گااااد!

سرماخوردگی که خر هست البته. قدیما ازش بدم میومد الان بهش میگم دوره مستی ⁦^_^⁩

تلگرامی نیسم وگرنه میومدم قر و اطفار در میاوردیم ⁦B-)⁩

ای سالی مارمیزک ⁦;-)⁩

نگار جمعه 6 بهمن‌ماه سال 1396 ساعت 17:13

منم هی میخوام بپرم وسط یه چیزی بگم
حرف زدنم نمیاد

حالا اینو که گفتی، یهو به فکرم رسید ازت بپرسم، به نظرت چیا باعث میشن حرف واسه گفتن داشته باشیم یا برعکس نداشته باشیم؟

صالحه پنج‌شنبه 5 بهمن‌ماه سال 1396 ساعت 23:48

ادما رو.میشه اینطوری تقسیم کرد
فیلمی,کتابی,موسیقی
ی سریا هم جز هیچ کدوم.نیستن...
مث من
هرچند کتاب رو ترجیح.میدم.

بنظرم تو خیلی سخت پسندی
ینی اینکه نببینی(گوش ندی,نخونی)رو میپسندی به هدر دادن وقتت


امتحان نع! تست و کنکور و این چیزا دیگه

یه چیز خفن مث جیغ کشیدن
یا عروسی رفتن ,یا اینکه تولد یکی باشه سورپرایزش کنم....

بهتری یا چی؟

درسته، سخت پسندم. یا توصیف بهتر اینه که بگم، کم پسندم. سعی میکنم بپسندم ولی به ندرت از چیزی خوشم میاد. به چیزایی که میپسندم هم وفاداری تا جا داشته باشه نشون میدم.
اره ترجیح میدم چیزایی که اعلی بودن رو مجددا ببینم، بگوشم و بخونم تا درک بهتری ازشون پیدا کنم تا اینکه وقتمو و از اون مهمتر ذهنمو درگیر چیزای رده پایین بکنم. به قولی، دوست تو از تو به باید تا...

هان! جیغ کشیدن! اره برای دخترای نجات پیدا کرده از سنت زنده به گوری این میتونه خفن باشه، با نهایت تالم.

سرماخوردگیم که داره جون میکنه ⁦B-)⁩ منم که با ضعف شدید قدرت بیانم درگیرم. فعلا روی این دارم کار میکنم. روی توانایی فهمیدنم هم.

صالحه پنج‌شنبه 5 بهمن‌ماه سال 1396 ساعت 22:29

هوووم...
من کلا سررشته ای تو فیلم ندارم
ولی اینی ک گفتم ایرانی نبود
Lion
نمدونم کجایی راستش

دلم ی چیز خفن.میخاد:|
فردا ازمون دارم و به قدر یک حیوان زخمتکش بارم نی:/
باشد ک رستگار شویم

منم اونقدرا فیلمی نیسم. کتابی هم نیسم! بعضیا همه ش دارن فیلم میبینن یا کتاب میخونن. من تا حالا ۵ تا کتاب هم نخوندم! فیلم هم زیاد ندیدم ولی امارش خیلی بیشتر از کتاباس ⁦:-D⁩

چه چیز خفنی! فیلم خفن؟
امتحان داری هنوز؟ تو این تاریخ؟!

صالحه پنج‌شنبه 5 بهمن‌ماه سال 1396 ساعت 17:51

خخ
نه بابا به ریش سفیدم ندارم باش عاب بخورم!!:دی

نیشابوریا در همه زمینه ها پیشتازن

اینایی ک گفتی رو اگه من بدونم چیه!
ساپورت کتانی چی میگه خدایی؟:دی
من نمدونم چ فیلمی دوس داری خو...
ولی "شیر" رو از وقتی دیدم ب همه میگم ببینن,شایدم تو دوسش نداشته باشی!

پس باخ گوش بده همچنان:))

منم نمیدونم چی میسازن! دیگه حالا که دیجیتالی هم فیلمبرداری میکنن هزینه ساخت فیلم کم شده همه فیلمساز شدت و هی مزخرف تر میسازن.

باس بگم، سالهاس که دیگه ایرانی نمیبینم. باخ رو خوب اومدی ⁦B-)⁩

صالحه سه‌شنبه 3 بهمن‌ماه سال 1396 ساعت 23:38

یادمه میگفتی
محمدرضا شجریان گوش میدی
پسر چطور؟عایا همایون نیز؟

قبلن گوش میکردم اما خیلی وقته جذبم نمیکنه. عصن موسیقی ایرانی جذبم نمیکنه دیگه.
همچی به موسیقی کلاسیک تنیده شدم که خاطرات برباد رفته 2 رو میخوام خودم به یادگار به تاریخ بشر اهدا کنم T_T
دنیای موسیقی من الان مست نبوغ باخ شده و دیگر هیچ تنالیته ای (بجز آواهای طبیعی) کمترین قلقلکی به پرده س.ث.صماخم نمیدهد کنون @_@

صالحه سه‌شنبه 3 بهمن‌ماه سال 1396 ساعت 21:32

عی بابا


نه بستنی قیفی ک اصن!!با اون نظری ک نسبت ب بستنی قیفی داره من خودمم نمیخورم:|
ولی اگه میتونستم اب انار چرا ...
ی اب انار.گنده=))

فلن ک من خودمم با ریش سفیدی عاب میخورم:/
پس برو خودت عاب انار بزن عوض من

(حال کردی چیطوری ماست مالی کردم تعارفمو)

اگه زیر این بارهم نخای بشکنی
خودتو ب شکوندن میدی با این موج منفی ک ب خودت میدی:/
حالا جدی جدی نشکنی!زوده هنو...دختر اهوانی رو پیدا نکردی هنو!

داشتم فک میکردم فیلم هم میتونه گزینه خوبی باشه!

;)خوشحالم ک انرژی خوب میگیری!

کی چه نظری به بسنی قیفی داره؟ من؟
با ریش سفیدی آب میخوری یعنی با یک ریش سفید آب میخوری؟!

ماست مال تر از نیشابوری جماعت ندیده ام D:

زورم که به خدا نمیرسه =))
آهوانی پیش کش، خرسانه و حتی گوریلانه هم پیدا نکردم خخخ

مثلا چه فیلمی؟ لابد دختری با ساپورت کتانی :)) یا سید در خط مقدم! شایدم از شاهکارهای محمدرضا لاله زار خخخ

منم خیلی خوش.به.حالم که انرژی میدی ^_^
نگفتی خودت چوتوری =)

صالحه دوشنبه 2 بهمن‌ماه سال 1396 ساعت 23:39

فقد ب عادرس دوستی ک کامنت گذاشته دقت کن:دی

خودم پیداش کردم ههه ولی خودش میگه که آخوند نیس!

صالحه دوشنبه 2 بهمن‌ماه سال 1396 ساعت 23:37

عی بابا
چرا انقدر گرفته ای خو؟
خسته ک نه ، مانده نباشی پسرم!

پاشو یکاری کن ک از خستگی دربیای!
برو از طرف من ب خودت بستنی بده
اب انارم میتونه جز گزینه ها باشه!
یا یکم برو بیرون قدم بزن
مثلا ی جا قدیمی این کاشیکاریا رو نگا کن روحت تازه بشه!
اصن برو یکم عکس بگیر باخ گوش کن!
حتی یکم حرکت هم میتونه تا حدودی از کسلی دربیاره!

سوال بی جوابی پرسیدی. جواب داره البته، اما اینجا جاش نمیشه.
ممنونم ننه جونم ⁦:-P⁩

یعنی مثلا اگه نیشابور بودم منو به صرف یه بسنی قیفکی دعوت میکردی؟ ⁦B-)⁩ یا عاب انار و اینا؟
حالا که گفتی یادم افتاد که حتی دوربینمم داره خاک میخوره!
وضعیتم هم سهمگینه و هم خطرناک. خودم فکر میکنم یا زیر این بار درهم میشکنم یا بال در میارم. راه سومی نداره.
سالی عزیزم ⁦^_^⁩ سالی گلم ممنونم از اینکه با من حرف میزنی و انرژی میفرستی، تشکر ⁦:-)⁩

سلام دوشنبه 2 بهمن‌ماه سال 1396 ساعت 01:50 http://talabeh14.blogfa.com

سلام.
از وبلاگتون دیدن کردم. موفق باشید و سلامت

سلام ⁦B-)⁩
اومممم بله ⁦:-)⁩

نگار یکشنبه 1 بهمن‌ماه سال 1396 ساعت 21:47

مستر این سری یه جوری شدی!
همچی خسسسته ای به نظرم

مستر خودتی =|
من میمچکم ~_~
خسته که اره هستم. فک کنم بهتره بگم که «مانده» ام.

صالحه یکشنبه 1 بهمن‌ماه سال 1396 ساعت 20:57

نگار بت نگفتم اگه بفرستی کلا از چاووشی زده میشه؟!=)))
حامد ی چی گفته دلت نشکنه


چطوری عاغو؟
بهتری یا نع؟

کلا زده هستم نیازی به تعریف و یا تجربه مجدد نداره =))

هععععی =)
خودت چطور مطوری یا نع

نگار شنبه 30 دی‌ماه سال 1396 ساعت 22:37

چه بی ادب گفتم کامنت قبلی یو
پوزش بسیار؛:دی

پوزش از کی؟ از من؟ منو که دقیق گفتی ⁦B-)⁩

نگار شنبه 30 دی‌ماه سال 1396 ساعت 21:50

براحامدفرستادم خوشش اومد
مادوتا خوش سلیقه ام
تووصالی ومریم ومامانم همتون کج سلیقه این!

بقیه رو نمیدونم! خودمو میدونم که کجم و منحرف. اینو درست میگی. عصن فقط واریانسم ⁦:-D⁩

نگار شنبه 30 دی‌ماه سال 1396 ساعت 21:28

http://uupload.ir/files/w3f9_screenshot_۲۰۱۸۰۱۲۰-۲۱۲۴۴۶.png


هاهاها

نگار جمعه 29 دی‌ماه سال 1396 ساعت 21:44

توکه نمیخوای بین اینایکی روانتخاب کنی!
هردوشو میشه داشت


آخه شاعرآهنگ حسین پناهی عزیزدلته
برای همون گفتم!:)
چون باگوش دادنش یادعلاقمندی ت به ایشون میفتم

درسته انتخاب نیست. اینقدر حرف هست که عصن نمیشه بهش ورود کنم.
اره خیلی از شعرای پناهی رو دوست دارم ⁦:-)⁩ نه با صدای چاووشی ⁦:-\⁩

نگار جمعه 29 دی‌ماه سال 1396 ساعت 20:10

نمیدونم شایدم اصلا نپسندی آهنگ رو

آره همینطوره ⁦:-)⁩

نگار جمعه 29 دی‌ماه سال 1396 ساعت 20:05

نه نپرسیدم
کنجکاونیستم درموردش چیزی بدونم



یک عددپیشنهادآبجک طورانه:آهنگ عموزنجیرباف ازمحسن چاووشی رودانلودکن
فکرنکنم بدت بیاد

فکر میکنم که اگه جای تو بودم ازش می پرسیدم تا بتونم خودمو برای کمک کردن بهش اماده کنم

از اینکه به فکر منی و پیشنهاد آبجکیانه میدی ممنونم =)
مشکلم اینه که چطور میتونم هم ستایش گر باخ باشم و هم از چاووشی لذت ببرم؟ یا به تو دروغ گفته م که باخ... و یا باید به خودم دروغ بگم که چاووشی...

صالحه جمعه 29 دی‌ماه سال 1396 ساعت 00:15

میگذره فقد یا ب خوشی میگذره!؟
خسته ای انگار؟
چرا هنوز مریض باشی؟!

میثم واقعا دلم برات تنگ شده بود!خیلیقشنگ با نگار حرف زدی^-^

فقد میگذره
فرسوده م
فک کنم از بس نمیفهمم هنوز مریز موندم

دل به دل کانکته ⁦:-D⁩ میثمی هم دلش واسه سالی گلی تنگیده بود ⁦:-*⁩ لطف داری ⁦:-)⁩

نگار پنج‌شنبه 28 دی‌ماه سال 1396 ساعت 22:02

نه نمیدونم

ازش نپرسیدی چرا؟

نگار پنج‌شنبه 28 دی‌ماه سال 1396 ساعت 21:34

اوهوم ..دروغگویی واژه ی درستی نیست!
برای دوستم اتفاق بدی افتاده وهنوزهم !(ترسناک ترین اتفاق برای یه دختر)
هردوموردی ک گفتی روباهاش مواجهه!

نزدیکش بودن سخته!
نهایت کاری که ازدستم براومداین بود که خودموبندازم بغلش وباصدای بلندگریه کنم بگم لطفا بلایی سرخودت نیار!

پففف! تو میدونی که چرا این اتفاق براش افتاده؟

نگار پنج‌شنبه 28 دی‌ماه سال 1396 ساعت 20:54

یکی تودورو بری هام نه جسمی ونه روحی حالش خوب نیست!!
وچون من احساساتی ترازین حرفام که توان شنیدن داشته باشم
واونم اینومیدونه هرروز ازهم دورترمی شیم!
میدونی ‌‌؟!اوایل حالشومیپرسیدم
الان واقعا نمی تونم ببینم باچشمای غمگین لبخدزدنشو ودروغ گویی ش رو

از آخری بگم که اینو نگیم دروغ گویی بهتره. آبرو داری حفظ عزت و اینا به نظرم به واقعیت نزدیک تر باشن.
دوستت بیماره؟ یا خانواده ش مشکل دارن؟ از تو که آبجک مهربونی هستی انتظار میره که بیشتر بهش نزدیک بشی! مهر و محبتت رو بهش منتقل کن آبجک گلم ⁦^_^⁩
آدم تو شرایط سخت بیش از هر چیز محتاج محبته ⁦:-)⁩
میدونی نگارم باور من اینه که خدا بهت محبت کرده که فرصت محبت کردن رو بهت داده. با کمال میل و رغبت به سمتش برو ⁦^_^⁩

نگار پنج‌شنبه 28 دی‌ماه سال 1396 ساعت 20:10


وای خدا ..من چقد خلم ها!فک میکردم خواهرته!بعدباخودم گفتم چقدهم اسماشون بهم میاد مهتاب ومیثم:دی


الهی بترکی مهتاب کج اخلاق که مریض کردی مستررو!


آره یه چیزی شده..:/

⁦:-D⁩

واغعن؟! تو که قوی تر از این حرفا بودی! خب بگو ببینم چی شده

نگار چهارشنبه 27 دی‌ماه سال 1396 ساعت 22:08

داشتم به این فک میکردم برگشتی ازت بپرسم مهتاب کج اخلاقی که توپروفایلت گفتی کیه؟!


صالی راست میگه!_!
من این سری خیلی دلواپس بودم
خصوصاکه آخرین پستت هم مریض بودی

من چن وقته به دلایلی! جرئت احوال پرسی ندارم واقعا
ان شاالله که خوب وسلامتی..

مهتاب کج اخلاق کسی نیست، خودم هستم. شخصیتی از شخصیت های ممکنم. نیرویی که هیچ وقت راضی نشد.

نمیدونستم آبجک عزیزمو دلواپس کردم ⁦:-(⁩ میثمی رو باس ببخشی. اره مریز بودم هنوزم خوب نشدم. راستشو بخای همش تقصیر همون مهتابه س ⁦B-)⁩

مگه چیزی شده؟ چرا؟ آره فیزیکن سالمم ⁦:-)⁩

صالحه چهارشنبه 27 دی‌ماه سال 1396 ساعت 18:04

عی داد !فغان! جامه دریدن!
چونی ای مرد؟!

نیشم به همین پهنا باز شد
بسی خوشحالم ک عامدی:))

نگار شهید شد,
هی نگران بود مبادا بروی از لب جویی
بندازی خودتو کتلت کنی...

زندگی بر وفق مراده یا چی؟!

ممنون سالی گلی ⁦⁦=_=⁩
از اینکه فرصت شد با تو و نگار بحرفم خوشحالم ⁦⁦^_^⁩
آخی طفلی دل نداره که ⁦:-)⁩

هعی میگذره...

نگار پنج‌شنبه 14 دی‌ماه سال 1396 ساعت 20:25

سیزدهم تولدمستر بود

صالی من نگرانشم!"

خعلی گلی ^_^

صاد پنج‌شنبه 14 دی‌ماه سال 1396 ساعت 19:07

عوا تولد بود نگار؟!
عخی!
تولدت مبارک مستر میثم:)
پیر شدی عا
بهترین اتفاقایی ک میشه برات پیش بیاد:))

تشکر سالکم ‎:)‎
نخیرم شیر شدم ‎:D
مرسییی ‎:-)‎

نگار سه‌شنبه 12 دی‌ماه سال 1396 ساعت 19:26

تولدت مبارک

چه شود که آبجک گلی تبریک بگه ‎:-]‎
مرسی ‎=)‎

نگار پنج‌شنبه 30 آذر‌ماه سال 1396 ساعت 20:12

آقا میثم یلدات مبارک
زمستون خندونی داشته باشی:)))

کاش برگردی زود تر..

ممنونم ‎:)‎

‎:]‎

صالحه دوشنبه 6 آذر‌ماه سال 1396 ساعت 10:18

میگما....

برات ارزوهای خوب دارم:)

تنکیو سالکی ‎:)‎

نگار شنبه 27 آبان‌ماه سال 1396 ساعت 19:10



:)

دلتنگی ام اقرارمیخواهدمگر؟

یه اقرار شور، مگه نه ‎:)‎
خیلی گلی ^_^

نگار دوشنبه 8 آبان‌ماه سال 1396 ساعت 21:23

خیلی امیدوارم که خوب باشه حالت مستر جان:+)

خیلی تو مهربونی ~_~

نگار جمعه 14 مهر‌ماه سال 1396 ساعت 16:07

کاش باتب ومریضی نمیرفتی..

اره کاش ‎:)‎

صالحه یکشنبه 2 مهر‌ماه سال 1396 ساعت 23:28

رفت؟
:(
چ زود رف کع:|

چند روز دیگه باس برم دوباره

نگار یکشنبه 2 مهر‌ماه سال 1396 ساعت 14:42

مسترمیثمم رفت

مستر ‎:/‎

صالحه جمعه 31 شهریور‌ماه سال 1396 ساعت 18:23

سلاام:)
خوبی الان؟
یکم بیشتر به فکر سلامتیت باش خو...!!نگا دو روز نبودم اومدم میبینم شهید شده!!


"باخ،سهراب،قران"یه ترکیب خاص و جالبی:)

سلام،
الان که بدک نیسم ولی اونموقع رو یادم نیس
اره باس بیشتر به فکر باشم

‎:-]‎

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد