من و ایمان و دوچرخه

من و ایمان و دوچرخه

عبوری از یک شیار خلوت و هوایی در سیطره افسانگان
من و ایمان و دوچرخه

من و ایمان و دوچرخه

عبوری از یک شیار خلوت و هوایی در سیطره افسانگان

به خودم تعالیم ده

یه اتفاق غیرمنتظره افتاد برام. یکی از دوستان درخواست شرح قسمتی از یکی از اشعار سهراب رو در وبلاگ سهراب.ی.تر داده بود. وقتی شرح اون قسمت رو در پاسخ آماده کردم، در حالی که اسپیکرها آهنگ kiss the rain  رو از Yiruma در پس زمینه ذهنم جاری کرده بودن، ناگهان به یاد فیلم کلود اطلس افتادم و... یک اشتراک عمیق در یکی از دیالوگ ها با شعر سهراب دیدم:

برای من جالب بود که در فیلم کلود اطلس (Cloud Atlas) کاراکتر رابرت فرابیشر یک نقل قولی داره که در اونجا صحبت از موردی مشابه با این شعر سهراب میکنه. رابرت میگه: «I understand now that boundaries between noise and sound are conventions» من حالا فهمیدم که حدود بین نویز و صدا، سنت است. در ادامه میگه:  «All boundaries are conventions, waiting to be transcended» حدود، همه (محدودیت ها) سنت هستند، در انتظار تعالی یافتن مانده اند.

من روزی در مورد «تکامل اقتضا» صحبت خواهم کرد. صحبتی مفصل. فعلا بگذریم.

اوه خدای من چه جمله ای! حدود، همه سنت هستند، در انتظار تعالی یافتن مانده اند. بشر حریص فرصت هست بودنش رو در پی حرصی به نام «بیشتر» مصرف کرد. چه معدود کسایی که تونستن از این دام فرار کنن. یکی از حدود که هزاران سال در انتظار تعالی یافتن مونده بود شعر نو بود. نیما اون رو تعالی داد. به ما نشون داد که بجز قالب شعری قدیم قالب های دیگه هم میتونن وجود داشته باشن.

حتی خود آدم رو هم خدا تعالی داد وگرنه به قول قرآن، فرشته ها آدم رو باور نداشتند! آدم رو موجودی در حدی که بود نمی انگاشتند. آدم رو نویز میدونستن ولی آدم صدا بود. وقتی برای فرشته ها تعالی یافت، صداش کشف شد.

به قول سهراب: هیچ کس زاغچه ای را سر یک مزرعه جدی نگرفت...

برای کسی که ژاپنی بلد نیس و نمیدونه این جمله «واتاشی وا آناتائو آیشتماس» یه جمله ژاپنیه، این جمله رو نویز میدونه. در همین حال در زبان خودش اگه فارسی باشه «دوستت دارم» رو یک جمله والا میدونه. این سنته. سنتی که ندانسته ها رو میگه نویز هستن. این سنت باید شکسته بشه. به قول ماری کوری، چیزی در دنیا برای ترسیدن نیست، چیزها فقط برای شناخته شدن هستند.

نظرات 2 + ارسال نظر
نگار چهارشنبه 16 خرداد‌ماه سال 1397 ساعت 23:52

سلام دوستم
رمز پست: سهراب


هرزمان حوصله داشتی
افتخارتوسط توخونده شدن رونصیبم کن

سلام آبجک گلم
چطور مطوری

مرسی بابت رمز
و تشکر از این خطابه فروتنانه تو که احترامی بیش از چیزی که لایقشم رو بهم میذاره ~_~
با کمال میل انشاتو میخونم و دعوتت رو هم گرامی میدارم آبجک گلم ~_~
ممنون

صالحه دوشنبه 31 اردیبهشت‌ماه سال 1397 ساعت 13:20

چع جالب بود این چند خط عاخر...
ولی خو نمیشه ک بشه...وقتی من چیزی رو نمیشناسم درکی ندارم بهش چطور میونم قضاوت کنم ...طبیعیه ک نویز بدونمش.


اما ی چیزی رو ک نمیفهمم...
این حرص بیشتره....
این خاسته ی طبیعیه ی همس و چرا نباید بهش پرداخت؟
-البته این سوال هست ک کدوم بیشتر؟-
اصلا مگه این حرص نباشه تکاملی صورت میگیره!؟

آره ما هستیم که اونها رو نویز تفسیر میکنیم. اشکال ریشه در جهل ما داره.

درسته حرص هم باید باشه. حرص به خودی خود ایرادی نداره، زیاده روی حرص رو به یه چیز بد تبدیل میکنه. این همون داستان نویزه باز دوباره. حرص باید درست شناخته بشه تا مشخص بشه که چطوری میشه اونو به صدا تفسیر کرد.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد