من و ایمان و دوچرخه

من و ایمان و دوچرخه

عبوری از یک شیار خلوت و هوایی در سیطره افسانگان
من و ایمان و دوچرخه

من و ایمان و دوچرخه

عبوری از یک شیار خلوت و هوایی در سیطره افسانگان

شنگولی خودخواسته

در پس زمینه قلبم، همیشه اینو باور داشتم که هیچ کسی و هیچ چیزی نمیتونه منو از شاد بودن باز بداره بجز خودم. جالب بود که دیدم سولژنیتسین خیلی پیشترها اینو گفته:

A man is happy so long as he chooses to be happy and nothing can stop him

بجز شادی، مواردی بوده که تجربه کردم اختیار چگونه رقم خوردن یا حتی نخوردن اونها با خودمه.

من معتقدم که اگه کسی احساساتش رو کنترل کنه میتونه خودش احساساتش رو شکل و فرم بده. البته نه به شکلی ساختگی و تصنعی! بلکه با اراده و به شکلی پروراندنی. همچین ساده هم نیس. به نظرم، به مرور این توانایی تقویت میشه.

بدست گرفتن احساسات، هم به پیشگیری از گیرافتادن و بعد غرق شدن در مسائل روحی روانی کمک میکنه و هم به خارج شدن از این مسائل.

حال روزت رو اول صبح که بیدار میشی خودت بساز، با انتخاب کردن بهترین حال =)

نظرات 16 + ارسال نظر
صالحه سه‌شنبه 29 خرداد‌ماه سال 1397 ساعت 01:18

اینجاست ک میگه:
قدم دوست مگه کم از بوسه اس؟؟

نماند ک اون شب با نگار کلی خندیدیم در این رابطه.


اول باید سلام میکردم،
بهرحال،
سلام:)
خوبی ک؟

اینجاست که میگه: روی منو کم کردی سالی گلی ~_~ می نازم به اینکه منو دوست خطاب میکنی ~_~

نماند یا بماند؟ اگه نماند، پس بگو تا نماند =)

تو که خودت سلامی سالی :)
با این لطف و مهر و عطوفتی که از تو و نگار بهم میرسه چطور میشه که خوب نباشم ^_^
خوبم =)
تو چطوریایی؟

صالحه دوشنبه 21 خرداد‌ماه سال 1397 ساعت 21:16

رو چش من.هروخ اومدی:)


میثم چقدر ناز داری عاخه؟:دی


اما چش سالی جای بوسه س

اگه ناز نداشتم که الان وعضم این نبود D: کلی gf داشتم P:

خو حالا که تو دعوتم کردی قول میدم که بیام ^_^

صالحه یکشنبه 20 خرداد‌ماه سال 1397 ساعت 21:51

پاشو بیا عاغا،قدمت روچش=))
میثم رو میتونم احتمال بدم بیاد،ولی تورو ن نگار!!!


چورا گفدی نیشابوریا خسیسن؟

قدمم رو چش کی؟ D:
یه روزی میام نمیدونم کی.

خسیسن چون من خودمو زوری دارم به نیشابور دعوت میکنم. البته فک نکنم مشهدیا کمتر خسیس باشن $_$

نگار یکشنبه 20 خرداد‌ماه سال 1397 ساعت 21:07

مخاطبم توبودی
معلوم نیس چی کارکرده بودی من اونقداحساساتی شده بودم
beach2019.blogfa.com/post/144

آره انگار جنون میثم شیفتگی بهت القا کرده بودم @_@
منو خنده دستمون دور گردن همدیگه س :)
ممنون آبجکه =)

نگار شنبه 19 خرداد‌ماه سال 1397 ساعت 03:22

صالحه دعوت کن منم میام نیشابور
بعدم ۳ تایی مشهد

⁦(+_+)⁩
نیشابوریا خسیسن فک کنم ⁦=_=⁩

صالحه جمعه 18 خرداد‌ماه سال 1397 ساعت 21:58

خداروشکر ک خوبی.
منم خوبم:)))

گفتی علان بیام نیشابور گفدم بیا.
علانِ علان ، علانِ بعدا ،هروخ خاستی بیا

امممم چه بهتر =)

خودت میدونی که نیشابور یعنی تو @_@ من که نیشابور کسی و کاری ندارم ^_^
حالا اگه دعوتم کنی لبیک میگم ~_~

صالحه جمعه 18 خرداد‌ماه سال 1397 ساعت 20:08

سلام فرزندم!:دی
چونی؟


+علان؟پاشو بیا

سلام مامی ههه
چه مامی جوونی @_@

خوبم تو چوتوری؟

هان! همین علان علان؟

صالحه سه‌شنبه 15 خرداد‌ماه سال 1397 ساعت 14:49

هووم درسته!
نقش بودن!


+پاشو بیا:))
نیشابور تو مسیر مشهده.

⁦^_^⁩

اره؟ علان پاشم بیام نیشابور دیگه ⁦:-D⁩

صالحه یکشنبه 13 خرداد‌ماه سال 1397 ساعت 21:20

اهوووم
فک مبکنم ما بیشتر از اینکه سعی کنیم احساسمونو بپذریم و چیزایی گفتی
سرکوبش میکنیم.
کنترل با این فرق داره .


اغوش همو رها نکنید:دی

اینکه میگی درسته. اینکه من گفتم یه مقدار پیچیده تره D: تو میتونی آینه باشی و نقش بپذیری یا نقش باشی و بیفتی تو آینه.

آخرش که یه بار سراغ تو و نگاره میام نیشابور و مشد. البته به کمک گوگل مپ باس نیشابور رو پیدا کنم D:

صالحه یکشنبه 13 خرداد‌ماه سال 1397 ساعت 15:15

بححححح بحححح
می بینم ک ب اغوش اسلام برگشتید شما دو تن:دی

عایا رواست تنهایی اشتی کنید
همه ناپلئونیا رو دونفری بخورید ب من هیچی ندید؟؟؟؟
زشته ب والله!

به اغوش هم برگشتیم D:

صالحه یکشنبه 13 خرداد‌ماه سال 1397 ساعت 15:09

خودکنترلی طور.
گفتی دیگه : سخته...

ولی حرف جالبی زدی ، ک هم پیشگیری و هم درمان مشکلاته.

مبحث زیر شاخه پروش خویش قرار میگیره:))

اره دیگه ببین تا وقتی احساسات تحریک نشدن در حد نرمالی قرار دارن. حالا به هرشکلی تحریک بشن سعی میکنن کنترل شخص رو به دست بگیرن. خیلی ساده مثلا عصبانی شدن.

نگار جمعه 11 خرداد‌ماه سال 1397 ساعت 22:22


پس دوباره ببخشید!:)


الحمدالله!
میگذرونیم



نگار جمعه 11 خرداد‌ماه سال 1397 ساعت 20:47

گفتی آرزوی دونفر به نام والدینت هست
شایدگفتی من قبل دونفر
من اشتباه خوندم

به قول اصفهانیا: بیبین کارادا D:
آره باووو اشتب خوندی. این مسلمه که من آرزومه که تو خوب باشی :)

بگذریم، حالا خوبی؟

نگار جمعه 11 خرداد‌ماه سال 1397 ساعت 17:34

گفتی حال خوب تو برآورده شدن آرزوی نامحرمی در دوردست ها که من باشم نیست .!
حرصم گرفت

نیست یا هست؟
اشتباه خوندی ای نامحرم در دوردست ها. من گفته بودم حال خوب تو آرزوی من هست.

نگار جمعه 11 خرداد‌ماه سال 1397 ساعت 14:28

ن بابا ،عزیزی

اون عبارت نامحرمی در دور دست ها روبایدفقط قیچی میکردم جاش می نوشتم مهربانی در...

عزیزی D: شاید فامیلم چیز دیگه ای باشه ؛)

اوووو! یادته تو؟ من عصن یادم نمیاد! «نامحرمی در دور دست ها» چه عبارتی! یعنی چی این؟

حسوده جمعه 11 خرداد‌ماه سال 1397 ساعت 03:03

آهای !حسوده ،نگاره داره واردمیشه



میگما مسترمیمچک من ده بار شایدم یکم کمتربیشتر تصمیم گرفتم باگل  بیام مفصلاعذرخواهی کنم..
امااینقدکارم بدبود که ترسیدم بگم ببخشید !
عاخه من اینقداز بخشیده نشدن می ترسم سال به سال پیش خدا هم توبه نمیکنم ..
یابایداشتباه نکنم یابگم ببخشید
...
پیری ست وهزاردردسر میمچک جان، آلزایمردارم گاهی عود میکنه خوب بودنا روفراموش میکنم

خلاصه که بیش ترازآنچه که می پنداری (...)
اووه دوباره سانسورکردم ازدستم دررفت
زرنگ ترازاونی که فهمیدنِ ۳ نقطه برات مشکل باشه

تو خودت گلی آبجک گلم ^_^
اگه انصاف رو رعایت کنیم، من باید از تو عذرخواهی می کرده و بکنم. تو بعضی از کامنتای منو تایید نمیکردی بعضیشو ویرایش میکردی (خب این کمترین حق مدیریت وبلاگه) و اون چه که در وجودم منو همیشه تحریک میکرده که اگه جایی کامنتم فلان شد دیگه کامنت ندم، نباید چیزی بجز خودبینی و تکبر بوده باشه. این صفات زشت رفتاری از من ساخت که تو رو رنجوندم و الان در عذرخواهی هم عقب افتادم.
خواهش میکنم منو ببخش. اشتباه کردم. سعی میکنم با خودبینی و تکبرم مبارزه کنم. قول میدم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد