من و ایمان و دوچرخه

من و ایمان و دوچرخه

عبوری از یک شیار خلوت و هوایی در سیطره افسانگان
من و ایمان و دوچرخه

من و ایمان و دوچرخه

عبوری از یک شیار خلوت و هوایی در سیطره افسانگان

از گذشته ها

اسفندماه سال 1393 - روز دوزادهم - ساعت 14:22

از تزم دفاع میکردم ^_^

این آقاهه استاد راهنمامه #_#


نظرات 5 + ارسال نظر
R چهارشنبه 3 مهر‌ماه سال 1398 ساعت 20:20

ادرس اینستات بده

Meisam

نگار یکشنبه 24 شهریور‌ماه سال 1398 ساعت 20:51

شاعرمیگه که
آی زلفاشو قربون

طفلی شاعر لابد خودش حسرت مو به دل داشته

R جمعه 22 شهریور‌ماه سال 1398 ساعت 00:22

Meow

صالحه دوشنبه 18 شهریور‌ماه سال 1398 ساعت 23:14

چشم بصیرت؟نوچ!
لاغر نشدی؟
ـ
درسته بستگی به گذشتن زندگی داره:)
ـ
چقدر بد ک جفا و حق خوری بوده زندگی:(
از کارایی ک کردی راضیی؟:))

آخه تصویر روز منو از کجا دیدی که فهمیدی لاغر شدم؟ چشم بصیرت داری لابد :))

امان از حق خوری. امان از تقلب امان از دروغ.
آدما خیلی کارا میکنن دیگه خودت هم میدونی اینو. ولی وقتی صوبت از کارایی که کردیم میشه انگار منظور کارایی هستش که زندگیمونو تحت الشعاع قرار دادن. اگه این کارا منظور باشه، باید بگم آسوده ام ~_~

ویرایش: لابد تو اینستا دیده بودی @_@

صالحه جمعه 15 شهریور‌ماه سال 1398 ساعت 03:32

چقد لاغر شدی الان،

همیشه شوهر خواهرم میگف از عکسا خوشش نمیاد چون یه گوله خاطره دارن ک حسرت دارن باخودشون،
اما بنظر من عکسا دوس داشتنی تر ازین حرفان،حسای اون موقع رو نگه میدارن تو خودشون:)

حالا حست به این عکس چیه مهندس؟

الان؟ چشم بصیرت پیدا کردی؟
بستگی داره که زندگی چطور برات گذشته باشه و تو چطور به تاریخچه ت نگاه کنی اونوقت یا عکسای قدیمی رنج آور میشن یا شعف انگیز
صادقانه بگم؟ یاد جفاها و حق خوری هایی میفتم که نصیبم شد. یکمم یاد کارایی که کردم :)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد