من و ایمان و دوچرخه

من و ایمان و دوچرخه

عبوری از یک شیار خلوت و هوایی در سیطره افسانگان
من و ایمان و دوچرخه

من و ایمان و دوچرخه

عبوری از یک شیار خلوت و هوایی در سیطره افسانگان

قرار از تو آرمیدن با من

«هرگز» تنها در یک نقطه قرار خواهد یافت که اگر به عدالت رفتار کنم آنرا به وصل جدایی در خواهم آورد.
نظرات 1 + ارسال نظر
نگار چهارشنبه 14 اسفند‌ماه سال 1398 ساعت 01:02

این پستت رو آخرشب خوندم و رفتم که بخوابم.چیزی نفهمیدم ازش ولی دلم گرفت!
حافظ بازکردم و این غزل اومد:
خیرتاازدرمیخانه گشادی طلبیم
به ره دوست نشینیم و مرادی طلبیم
زاد راه حرم وصل نداریم مگر
به گدایی ز درمیکده زادی طلبیم
اشک آلوده ی ما گرچه روان است ولی
به رسالت سوی اوپاک نهادی طلبیم‌
نیت مشخصی نداشتم..برات فرستادم گفتم شاید به تو مربوط باشه:)

گرچه میگم سعدی آن طبع ندارد که ز خوی تو برنجد اما خب یه مدته امواجم اینطوریه
مرسی که فرستادی
خیلی قشنگه
بله که مربوط میشه
مرسی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد