من و ایمان و دوچرخه

من و ایمان و دوچرخه

عبوری از یک شیار خلوت و هوایی در سیطره افسانگان
من و ایمان و دوچرخه

من و ایمان و دوچرخه

عبوری از یک شیار خلوت و هوایی در سیطره افسانگان

What's the situation I'm in

Is really God punishing me?

Or, actually I'm being rewarded!

I don't like the idea that says this is just the roll of the dice =|


نظرات 7 + ارسال نظر
نگار چهارشنبه 21 اسفند‌ماه سال 1398 ساعت 22:58

خب اصلا بیرون نرو و مهمونی ام نپذیر .یه حسی بهم میگه سراغت نمیاد.میثم،ازته قلبم،دوست دارم حس کنی از خوشبخت ترین آدمهای جهانی.آی لاوی یو


I love you too my dear Abjak
خدا کنه فرصت جبران محبت و لطفی که به من داری رو پیدا کنم

نگار چهارشنبه 21 اسفند‌ماه سال 1398 ساعت 21:31

دقیقا داشتم به همینا فکر میکردم که من نه جذام دارم نه کرونا.و اغلب خیلی عمیق همدردی میکنم تااینکه خودم صاحب دردی باشم.
راستی..همش میخوام بگم میثم جدی خودتو قرنطینه کن کرونانگیری باتوجه به اینکه گفتی در برابر ابتلابه ویروس،مقاومتت کمه،بعدمیگم‌خودش حواسش هس حتما.
حواست باشه خلاصه
من که فکر میکنم اصلا حوصله ی موندن توباغ رو نداشتم

تا بتونم که مراقبت میکنم. دیگه باید کرونا سراغم نیاد وگرنه ممکنه راه ورودشو پیدا کنه

من یادم نمیاد تو باغ بودم یا نه و چی کار میکردم. حالا که اینجام هم حسرت باغ رو نمیخورم. شاید چون چیزی ازش یادم نیس. فقط دلم میخواد اینکه سهراب گفته بود به واقعیت بپیونده و من اون روز زنده باشم و شریک باشم در شدنش: «اینکه رنجه مشو اگر در مغازه ها پای گلها بهای آن را می نویسند... اینچنین نخواهد ماند». همین.

نگار چهارشنبه 21 اسفند‌ماه سال 1398 ساعت 16:30

راستش باید اعتراف کنم خودم هم باید به جمله آخری فک کنم.یکم نفهمیدم چی گفتم.

دارم با خودم فکر میکنم همیشه هم سرپیچی خیلی بد نیست.و انگار زندگی به سختی ِ زنده بودن،می ارزه.
اینو میگی دیگه؟
مثلا شرط زندگی یافتن ما سرپیچی ما بوده دیگه؟ در این یه مورد خاص سرپیچی خوب نیس! چون حیات داشتیم تو باغ و اینا بودیم حوری دور و برمون بوده و اینا. سرپیچی کردیم خر شدیم علف و یونجه خوردیم تیپا زدن انداختنمون بیرون. زندگی خاکی پیدا کردیم. خو این یه مورد خوب نیس.
مگه اینکه بگیم اینجا چیزایی برای دستیابی پیدا میشه که تو باغ خدا نبودن
خو پس متریکس رو ببین اونوقت سرِ سرپیچی پیدا میکنی عصن

نگار چهارشنبه 21 اسفند‌ماه سال 1398 ساعت 16:28

جمله ی آخرم رو برعکس نوشتم فک کنم

من که نفهمیدم! قورتش دادم هضم هم شد :)

نگار چهارشنبه 21 اسفند‌ماه سال 1398 ساعت 16:25

اگه این فکر درست باشه که ما وقتی تو باغ بودیم از فرامین تخطی کردیم و به این دنیا فرستاده شدیم؟
تو از خطات،پشیمونی ؟
دارم با خودم فکر میکنم همیشه هم سرپیچی خیلی بد نیست.و انگار زندگی به سختی ِ زنده بودن،می ارزه.

آهان مساله قبل از اینکه شخص از خطاش پشیمون باشه. مساله اینه که خطای هر کدوم از ما چی بوده. هر کسی خطایی داشته که حتی خودش هم به خطاش واقف نیس. ما در جایگاهی به این دنیا قدم گذاشته ایم که متناسب و درخور با خطایی بوده که کردیم.
البته این فانتزیه عااا
اما ارزیدن زندگی. اینو وقتی میشه درباره ش فک کرد که آدم خودشو تو این فانتزی نبینه که من اینجام که خطامو جبران کنم. اگه از این بیایم بیرون بله زندگی به هر شکی باشه باید ارزش داشته باشه. شاید بپرسیم اونی که از گردن فلجه اونی که جذام داره اونی که کرونا داره :))) اونم زندگیش براش ارزش داره؟ اگه امید نداشته باشه ارزش هم نداره.
سختی قابل تحمله به شرطی که امیدی باشه. اگه بدونی که روز به روز زندگی تیره تر میشه این یعنی هر چه زودتر از زندگی برم بیرون بهتره. اما این تو ضمیر ما نفهته س که به هیچ عنوان وضعیت ما رو به بدی نمیره مگر در یک حالت اونم عدم تحرک.

نگار چهارشنبه 21 اسفند‌ماه سال 1398 ساعت 16:14

دیشب،هوس خوندن یک دعای عربی کرده بودم!بعد مدت ها..
چیز خاصی مد نظرم نبود،آخرشم دعایی که مربوط به شب های عرفه بود روخوندم.یا شاهد کل نجوی..هرجا حرف حضرت ابراهیم میشد یاد اون پستت می افتم:به من بتاب و برام از ابراهیم بگو.


چرا دعای عربی!
می بینی دوست داشتن خدا این شکلیه :)) چه به سر ابراهیم اورد

نگار چهارشنبه 21 اسفند‌ماه سال 1398 ساعت 15:06

بعضی وقت ها ..فکر میکنم واقعا دار‌م مجازات میشم. اونوقت یک صفت خدا تو ذهنم نقش می بنده.خیرخواهیش وبعد دلیلی جز رشد کردن پیدا نمیکنم برای این دردی که استخون های روحم بهش مبتلاست.

آره خوب گفتی.
فراتر از این، حتی من فکر میکنم آدم ها تو بهشتن یا همون باغ. بعد هر کسی که از فرامین تخطی میکنه از طریق تولد یک نوزاد به زمین منتقل میشه تا مجازات بشه. پس همه ما در حال مجازات کشیدنیم.
جور دیگه هم میشه تصور کرد. ما همه با هم آدم رو شکل میدیم و همه با هم نقصان هایی داریم که جمیع این نقصان ها در آدم باعث تخطی از فرمانش شد و انداختنش رو زمین. پس هر کسی باید نقص خودشو اصلاح کنه و این زندگی تو این سختی ها و مشقت های زمینی مجازاتشه تا اصلاح بشه.
بله رشد. و البته نه هر رشدی و نه رشد دلبخواه و نه رشد انتخابی بلکه رشد تدریجی در یک مسیر تحکمی. ما محکوم به رشدیم در مسیری که زاده شدیم و به این میگن ابتلا. اذ ابتلی ابراهیم به کلمات ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد