من و ایمان و دوچرخه

من و ایمان و دوچرخه

عبوری از یک شیار خلوت و هوایی در سیطره افسانگان
من و ایمان و دوچرخه

من و ایمان و دوچرخه

عبوری از یک شیار خلوت و هوایی در سیطره افسانگان

کلمه ای چند؟

مثلا «قدمت روی چشم» چند در میاد؟

اگه قرار باشه راستکی راستکی قدم کسی رو بروی چشم بذاریم که البته این استعاره س و در عمل یعنی قدمش رو به بهترین جا باز کنیم و بهترین مکان رو براش مهیا کنیم این چند در میاد؟

یه آدم چقدر باید هزینه کنه که بگن طرف آدم مهمون نوازیه؟

بهم بگن شجاع چقدر در میاد؟

و خب اگه بخوایم حساب کنیم این یکی برای یه آدم چقدر آب میخوره که در موردش بگن آدم راستگوییه؟

خیلی گرونن! البته گرون به این معنی که ارزشش رو ندارن نه، بلکه از این بابت که من اینقدر ندارم که بابتشون پرداخت کنم.

اما میدونم اگه برم وام بگیرم و یکم بیشتر کار کنم مسلما میتونم خونه و ماشین بخرم. آسون نیس اما چندان مشقتی هم نداره.

من چه ها باید بدم و چه ها باید بدست بیارم و بدم در ازای اینکه فقط دو تا کلمه خوش و اخلاق رو بهم بدن!

اونموقعی که هستی دقیق شده تا حساب هاتو رسیدگی کنه و ببینه آیا میشه بهت دو تا کلمه خوش و اخلاقرو  بده میدونی قشنگ همون لحظات پر از فشار و تنشی هست که اگه به اندازه کافی نپرداخته باشی جوش میاری عصبی میشی و بد اخلاقی میکنی و تمام. «حسابت به اندازه کافی موجودی نداشت» اینو هستی بهت میگه. موجودی حسابم باید از چی پر باشه؟ از صبر، بردباری، خویشتن داری، گشاده رویی، عدم تلافی گری و...

ببینم، حالا این صبر که گفتی چند در میاد؟...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد