من و ایمان و دوچرخه

من و ایمان و دوچرخه

عبوری از یک شیار خلوت و هوایی در سیطره افسانگان
من و ایمان و دوچرخه

من و ایمان و دوچرخه

عبوری از یک شیار خلوت و هوایی در سیطره افسانگان

تشابه زادگی

من هیچ وقت قائل به وجود چیزی مثل سرنوشت نبودم و هنوزم نیستم.

و سرگذشت - چیزی که نمیتونم انکارش کنم -  همیشه مثل یک پافشاری لجبازانه اشاره به چیزی شبیه به سرنوشت داره.

آیا انسان آزاد نیست؟

این دنیای یک سویه رو به جلو، درک اختیار رو سخت میکنه.

آیا اختیار هم مثل زمان زاده ذهن انسانه؟ برای پر کردن گپی از جهل؟


اگه اختیار وجود نداشته باشه - حداقل تا سطحی - اونوقت ابتلا هم نخواهیم داشت و اگر هم داشته باشیم چیز مسخره ای مثل اجرای یک تئاتر براساس یک نمایشنامه خواهد بود.

حتی گسترش در دامنه اختیار امتداد پیدا میکنه.

میگن dna انسان و شامپانزه کمتر از چند درصد با هم فرق داره. اگه میشد dna کلمات رو هم بدست آورد اونوقت میدیدم که سرنوشت (یک چیز ساختگی و دروغین) چقدر به ابتلا شباهت داره.

به نظرم اونچه که سرگذشت ما بهش اشاره میکنه در حقیقت ابتلاست و نه سرنوشت.

اگه میشد ابتلای خودمون رو میشناختیم! برنده می شدیم.


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد