من و ایمان و دوچرخه

من و ایمان و دوچرخه

عبوری از یک شیار خلوت و هوایی در سیطره افسانگان
من و ایمان و دوچرخه

من و ایمان و دوچرخه

عبوری از یک شیار خلوت و هوایی در سیطره افسانگان

سیب زدگی

با سیلی سیب بیدار شدم و خودم را بر روی زمین در پی آدم یافتم.

گرسنگی، این گهگاه گیری دائمی، انگشت به اقتصاد کلان داشت.

آسودگی، این خواب آلودگی بی موقع، با صدای چکش صنعت بیدار شد.

فراموشکاری همچون مار اهمال دور گردن خاطره پیچید،

یادگار خوردن سیب در دایره افتادن سیب گم شد

بر سر هر قله فراغت سرابی از خود ساخت

گل درون من به  بوی کاه گل رنگ باخت

.

زمان گیج انعکاس سیب است هنوز

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد