من و ایمان و دوچرخه

من و ایمان و دوچرخه

عبوری از یک شیار خلوت و هوایی در سیطره افسانگان
من و ایمان و دوچرخه

من و ایمان و دوچرخه

عبوری از یک شیار خلوت و هوایی در سیطره افسانگان

هل‌هایم جنبش

به سرمای بردسیر سیرجان فکر می‌کردم که اونجا دوره اردوی سربازیمو رفتم. اوایل بهمن بود. خاک زمین یخ زده بود. تو اون چند روز کسی پوتین از پاش در نیورد!

ولی کمه. اون سرما کمه.

تعریف سرمای سیبری رو شنیدم. میگن حدود منفی 50 درجه است. کم نیست ولی کفایت نمیکنه.

چون در این دماها بشر داره زندگی میکنه. ولی من نه.

من به دمایی دست پیدا کردم که گویی از چرخه حیات خارج شده باشم.

من باید به صفر مطلق رسیده‌ باشم؛

اینجا که ایستاده‌ام و حاضر به برداشتن گامی دیگر در هیچ بعدی نیستم

شاید همینجا صفر مطلق من باشد.

در صفر مطلق، مقاومت الکتریکی برای بسیاری از مواد صفر میشه.

من هم تقریبا هیچ مقاومتی نشون نمیدم.

حتی در برابر از دست رفتن فرصت.

حتی در برابر امیالم! آرمانهام و ...

It is a land of unyielding cold

Fires cannot burn there, and no magic in all the nine realms can create a blaze

آره درون منم هیچ چیزی نمیتونه کمترین جرقه‌ای برای حتی یک جنبش ایجاد کنه.


نظرات 1 + ارسال نظر
نگار یکشنبه 10 مهر‌ماه سال 1401 ساعت 22:21

جالبه که یک ساعتهایی اینترنت برای همه جا قطعه و فقط بلاگ اسکای رو باز می‌کنه:)))

پناهگاه قابلیه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد