من و ایمان و دوچرخه

من و ایمان و دوچرخه

عبوری از یک شیار خلوت و هوایی در سیطره افسانگان
من و ایمان و دوچرخه

من و ایمان و دوچرخه

عبوری از یک شیار خلوت و هوایی در سیطره افسانگان

یک سیب در فرصت مشبک زنبیل می‌پوسد

میگن آدم گندم یا سیب خورد و از بهشت رانده شد

من نمیدونم اون چی خورد

ولی خودم رو میدونم که نه گندم خوردم نه سیب؛

مفتون،

نه بوی گل رو درک کردم و نه زیباییش رو

و فرصت از کف رفت.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد