من و ایمان و دوچرخه

من و ایمان و دوچرخه

عبوری از یک شیار خلوت و هوایی در سیطره افسانگان
من و ایمان و دوچرخه

من و ایمان و دوچرخه

عبوری از یک شیار خلوت و هوایی در سیطره افسانگان

جاودانگی

بهبود کیفیت زندگی در بعد اخلاقی تنها چیزیه که ارزش هزینه کردن زمان رو داره.

زمان مهمترین دارایی ماست. 

زمان برای تمام سایر دارایی‌ها محدودیت ایجاد میکنه.

شما فکر کن تمام هستی مال شماست ولی تا کی؟ به محض اینکه دارایی شما از زمان تمام بشه، مالکیت شما از تمام سایر دارایی‌ها صفر میشه.


زمانِ هر کس، به نظر من، اینطور باید در نظر گرفته بشه:

فرصتی برای کسب و تبدیل دارایی‌ها به دارایی‌های فناناپذیر.

زمان که جلاد دارایی‌‌هاست خودش فرصت میده که دارایی‌ها رو از زیر تیغ خودش دربیاریم. یعنی مالکیت ما از هر دارایی که داریم بعد از اتمام دارایی ما از زمان امتداد پیدا کنه.

خوبه نه؟

اما چطوری؟


پ.ن:

زمان غبار فناست و بر فرصت مالکیت می‌نشینه.

و چیزهایی هست که ورای زمان حیات دارن.

مثل صفات نیک و حتی بد.

می‌دونی چقدر دارایی‌های فیزیکی باید خرج کنی تا فقط یک کلمه مثل «راستگو» رو به دست بیاری؟

ندامت بدتره یا حسرت

از کرده‌هات پشیمونی؟

نه، از ناکرده‌هام پشیمونم.


شیر سنگی 1365/1986

Eli and never and me

After you I always felt a crater on my moon.
It's never filled.
Time inexorably ticks away and all the moments take off unemotionally without looking back.
Me? Alternate between future and past just like a pendulum once I toll the future bell and then past one; Totally oblivious of the moment, of now.
There have been a lot of things in my escapade of life that I wish I could take back when I get overly mawkish; Especially some of enjoyments and accomplishments.
I'll be fine, that's preordained.
I'm undergoing an unknown metamorphosis, which will finally get me come into my own.
Then, guess what I'll do =)
To the consternation of universe, I will settle in the sedate lap of a hot-air balloon for the next adventurous journey without food or drink because I believe.

I didn't know me

I've been fighting illness for more than two decades; who is stronger than me?

=))))

چند کیلومتر در ساعت بیشتر

وقتی بچه بودم یه خودرو پیکان داشتیم.

اونموقع نمیدونم چند درصد خانوارها خودرو داشتن. خیلی کم شاید 20 درصد. 

تعدادی هم ماشین خارجی بود؛ بی ام و، بنز، تویوتا، فیات، بیوک...

این خودروها سرعت وشتاب خیلی بهتری نسبت به پیکان داشتن

و توی جاده ها ما همیشه از اینها عقب میفتادیم و برای من شکست به حساب میومد؛

و... حس اقتدار و خواهش برتری جویی من از همون بچگی لکه دار شد.

can't we just throw the reason out, I wonder

I don't wanna die.

I'm not ready for that.

I'm not done in spite of not having a single tiny reason to live my life.

To grab this unknown opportunity,

And sail this melting boat of ice in this repetitious and yet unknown water,

Toward the edge of unknownness.


Shan't we stick to facts, reasons and causes?

Really?

Do you think you should live for a reason?

Or, you should have a reason to get on with your life and keep living?

Isn't it a real crap?


I remembered a wonderful aspect of zero degrees of Kelvin in which resistance maybe gone.

Beautiful, huh?

You may have no resistance, imagine, so equally you have no friction as well.

Just flow.

If there's no reason to live then there's no reason not to live as well.

Flow wherever you wish.

شطرنج من با خدا

یکی از حقه‌های بشر در فریب جوینده علم اینه: به هر چیزی که پایانی براش نمیتونه متصور باشه میگه بی‌نهایت.

بی‌نهایت دیروز و بی‌نهایت فردا.

بی‌نهایت زمان و فضا.

نسل بشر بعد از چه تعداد زاد و ولد به پایان خواهد رسید؟ از اونجایی که پاسخی برای این سوال نداریم بایدبه جوینده علم بگیم: تداوم بشر بی‌نهایت است!

نمیدونم چرا و چطوریه که آدم به پایان یافتنش ایمان داره و در عین حال آزمند جاودانگی است. بگذریم که من خودم نه تنها آرزوی عمر هزار ساله دارم بلکه دیوانه‌وار باور هم دارم.

اینکه خالق، بشر رو توانا کرده که بتونه یک «دایره» بکشه این یعنی بشر رو به حصار بسته زندگی معترف کرده. آن هستی که در آن «بسته» قابلیت تعریف پیدا کند آنگاه باید گفت آن هستی توانا به «بستن» است.

کوچکترین واحد زمان چیست؟ فرض کنیم یک میلیاردم ثانیه. آیا میتونی به اندازه یک میلیاردم ثانیه این زندگی رو ترک کنی و بعد دوباره برگردی؟ خیر نمیتونی. این یعنی دیکتاتوری ممتد حیات. حصار.

اگه تونستی یک دایره بکشی که راه فراری به بیرونش وجود داشته باشه اونوقت ادعا کن که «آزادی» قابل دست یافتنه.

اگه تونستی یک اتم از این دنیا کم کنی یا اگه تونستی یک اتم به این دنیا اضافه کنی...

اگه راهی برای دست یافتن به «آزادی» وجود داشته باشه قطعا از مرحله «آزادی هرگز محقق نخواهد شد» عبور میکنه. چرا که صرفا در این مرحله میتونی بفهمی که «آزادی» چیه.

freedom; the fatuous jingle of our civilization

but only those deprived of it have the barest inkling of what it really is

ولی ما میتونیم باری که الکترون‌ها دارن رو تغییر بدیم!

الکترون‌هایی که این دایره رو رسم می‌کنند!

do not try and bend the spoon

that's impossible


و من...،

در« پهنه‌ی بیکرانی» لحظه تحسین زیبایی را از دریچه‌ای ماورای «زمان» زندگی می‌کنم.

my long-life desire

We believe that the only way to change is to discover the truth and look at it in the face.


The Last Emperor

what path you're on

She walked the warrior's path. But her war was to live on; To brave an unforgiving world alone.


God of War

I can win if

Wars are won by those who are willing to sacrifice everything to ensure victory.


God of War

They would say I couldn't be who I am

There's only ONE boundary in the whole universe.

And, it dictates that you are free just to do whatever is possible.


Insidious Slavery.