من و ایمان و دوچرخه

من و ایمان و دوچرخه

عبوری از یک شیار خلوت و هوایی در سیطره افسانگان
من و ایمان و دوچرخه

من و ایمان و دوچرخه

عبوری از یک شیار خلوت و هوایی در سیطره افسانگان

خستگی وقت

بدترین حالتش این وقایعیه که خودم واسه خودم رقم می زنم :( گره وقتای تازه و از نو رسیدمو به اینا نه می تونم باز کنم نه می تونم تحمل کنم :( اگه بدونی چقدر دلم فرار می خواس - آخی

یعنی هر چهار چرخ ای بی اسش قفل شده و خواب می بینم که دارم می رونم !

این فرهاد شده رقیب نه اینجورا، خفن. آخرای وقت امتحان با خودم گفتم من پاشم زودتر برگمو بدم که فرهاد هم مجبور بشه برگه شو بده و نتونه بیشتر از این بنویسه پاشدم که برگمو بدم فهمیدم اشتباه کردم ولی این دیگه آبی بود که برگشتنی نبود و نشد و خب حقه م گرفت، بعد وقتی فرهاد گفت اولش برگه رو که گرفتم تا چند دقیقه دستم می لرزید :(( فهمیدم امتحان رو نمره نیوردم.

من باختم. به فرهاد درونم.


وقت عاشقی پول تو جیبی رسوا میشه

ما آزاده متولد شدیم ؟ اصلا خدا آدم رو آزاده آفرید ؟

آخه یه حرفی هست که میگه هم آره هم نه، ضد و نقیض میشه یعنی هم آزاده متولد میشیم و هم آزاده متولد نمیشیم !

آزاده متولد میشیم از خودمون، میثم از میثم آزاده است، وقتی متولد شدم اسمم رو هم نشنیده بودم اصلا خودمو نمیشناختم ! ولی حالا تا اسمم رو یه جا صدا می کنن یا یه جا اسمم رو می بینم، آب از نافم راه میفته . . .

آزاده بودم

اما اون آزادگی مثه پول تو جیبی بابا دادی بود :) مثه مسلمونیم :) مثه علی دوستیم

پشت دریاها شهری است امان از این قایقه که تهش سوراخه

قایقی خواهم ساخت شایدم آدمی خواهم ساخت - بی نام، بی نامی گوهری بود

نشنیده ای که مرده ها رجز فتح بخوانند ؟ مثه شمع، شمعی که ته می کشه دیگه روشناییش به دست آدمیزاد اسیر نیست !


وجه وصل

شعله ور از آتش غم خرمن خاکستر من باد

من نظرم اینه که فقط به جای آتش غم، کاش یه چیز دیگه ای نوشته بود مثه صراحت آتش، مثه آتش وصل، چرا که تو این دنیا غم و دوری و هجرانی ندیدم، که اتفاقا هر جا می رفتم خدا بود که ریخته بود رو زمین خدا بود که چسبیده بود به دیوار آویزون بود به درخت پاشیده بود به آسمون به دریا به سنگ به خاک ولی هیچ جا جاش نمیشد همه این لباسا براش تنگ بودن. و مشتاق خونه دار شدن بود و عزیزترین کساشو واسه اجاره خونه فرستاد و همیشه این من بودم که دم در خونه ش وایسادم و راش ندادم.

آفتابی لب درگاه من است - همچنین دربانی ...

همیشه هم نمی ترسیم

ما گاهی از مرگ نمی ترسیم

نه همیشه

و همیشه گرسنه نیستیم

ما گاهی آدمیم



انس تکه پاره

انس خجالت دادن

تا حادثه

سینمایی رستگاری شاوشانک:

مراقب باشید، چون نمی دانید که صاحب خانه کی می آید.


اینم یه بغض که باید اینجا چند دقیقه مونده به صبح می ترکید.

خدا در بستر بیماری

گاه در بستر بیماری من حجم گل چند برابر شده است


موقع بیماری، مادامیکه درد بیماری فشار میاره، ضمیرم، ناخودآگاه خدا رو صدا می زنه

چه لحظاتی


کو اوج ِ نه من، دره ِ او