من و ایمان و دوچرخه

من و ایمان و دوچرخه

عبوری از یک شیار خلوت و هوایی در سیطره افسانگان
من و ایمان و دوچرخه

من و ایمان و دوچرخه

عبوری از یک شیار خلوت و هوایی در سیطره افسانگان

از دورها به امروز نزدیک بوده ام

امروز روز خوبیه ^__^

امروز از احساس خوبی سرشارم ~__~

امروز دو تا برگه پرینت شده تو دستم رو گذاشتم زیر لبم تا با دو تا درخت کاج سر راهم، که هر روز قبل از من به آفتاب سلام میکنن دست بدم و سلام کنم ^__^

من هر روز بهشون احترام میذارم و سلام میکنم ^__^

امروز موج های لطیفی از عشق و رحمت رو احساس میکنم ^__^

ای کاش می تونستم زمزمه ای که سوت میزنم رو بنویسمش @__@

اما افسوس، کلام هیچ وقت در اختیار دل نبود ~__~

خع.لی خوبم ^__^

سرشار باشید از خوبی ها ^__^

«یافت می نشود» دقیقا همینه

کو به غیر از آغوشت پناهی

پیوست

آزارم کن، چو چشم خود بیمارم کن

فلاکت

نه دوستدار باشی و نه دلتنگ؛


... بی تو؛ نمی دانم چه هستم ...

آب و آتش

می سوزد همه پیکر من

بنـشان با لبـت اخگر من

فراموشی ِ فراموشی آور!

سینمایی درخت گلابی؛ داریوش مهرجویی.

یادآوری قول عاشقانه محمود به میمچه (گلشیفته فراهانی).


خبر ندارم که این آخرین باریست که او را می بینم

کف دست هایم می سوزد!

و به نظرم می رسد که اسم او را روی تمام بدنم خال کوبی کرده اند

میم: چطوری؟ نمیری یه وقت! ههه! راستی بیا دفترچه ت!

راستی راستی داری میری فرنگ؟

میم: دوا موا چی می خوری؟

می دانم عازم سفر است؛ پس تابستانی در کار نخواهد بود

نباید گریه کنم؛ هرگز!

هر جا تو بری، دنبالت میام

تا اون سر دنیا

باید منتظرم باشی، فقط پنج سال!

هر روز برات نامه می نویسم

هر روز

هر شب

بهت قول میدم ~_~

گریه توی دهانم است، توی دماغم، پشت پلک هایم

تب دارم و به نظرم میرسد که همه چیز، باغ دماوند و «میم» را خواب دیده ام!


گ ِ ل ِ ه

سینمایی مرد عوضی؛

حتی اگه خود خسرو هم بودی ... دیگه خونه راهت نمیدادم

ترسم آخر که نبینی وفایم

بیبین!

می دونم که منتظری مثه درختات شکوفه بزنم - آخه از خودم رضایتی ندارم - و منی که دیده ام شکوفه به امید زده میشه


سرچشمه چشم امید من بی کرانی خودته :)


برو بینیم باو

حوصله داریا

حوصله داری میای می نویسیا

-نوچز

- اتفاقا وختی حوصله ندارم می نویسم


تو اون انیمیشنه بود اسمشم همممممم آهان UP بود، اونجا که بادکنک ها کم بودن و خونه رو نمی تونستن بلندش کنن، چه فکر خوبی کرد لوازم خونه رو ریخت بیرون و سبک شد و رفت بالا

هی منم: "دوست دارد بردارد - خودش را بریزد دور"، مثه اون پیرمرده تو UP، ولی عزمش رو ندارم :/


یه دو هفته دیگه دفاع پروپزوال دارم فقط زمزمه همتم اینه که کارم به درد بخور باشه، همتمو بیدار کنه، اونلی.


آنقدر مسافر بوده ام که به خواب پرستوها راه یافته ام. و من هر روز خودم را دور ریخته بوده ام، اما امان از صفت کفش های اوستا نوروز که پیشانی ام دادش می زند.


به اندازه ناخن پام اگه همت داشتم تیشه فرهاد رو تموم کرده بودم.


انگار خع.لی حوصله ندارم /:

فعلا که رنجه ام

اینک رنجه مشو، اگر در مغازه ها، پای گل ها، بهای آن را می نویسند ...

خدا کنه روز باشه

ولی مکالمه یک روز محو خواهد شد

و شاهراه هوا را

شکوه شاهپرک های انتشار حواس سپید خواهند کرد

بی دریا

بی تو هم دریای بی آرام دل شاید به طوفانم کشاند

یا براند

.

.

.

دل به دریا می زنم تا که دل دریا کنم