من و ایمان و دوچرخه

من و ایمان و دوچرخه

عبوری از یک شیار خلوت و هوایی در سیطره افسانگان
من و ایمان و دوچرخه

من و ایمان و دوچرخه

عبوری از یک شیار خلوت و هوایی در سیطره افسانگان

نزول هدف در مسیر

خوشبختی رو وقتی پیدا میکنید که خوشبختی ها شما رو پیدا کرده باشند.

به همین ترتیب،

نیک بختی و نگون بختی رو وقتی پیدا میکنید که از اونها شما رو پیدا کرده باشند.



تا وقتی تقاضای درخت کنار جاده رو درک نکنی و برعکس تا وقتی هجرت رو از جاده کنار درخت به دوش نگذاری...

تا وقتی از سر شاخه درخت توت کنار جاده نخوری و برعکس تا وقتی فتح قله لیاقتت رو انتهای جاده کنار درخت توت تمنا نکنی...

و این داستان تعادل است.

اگرچه ما تعادل رو درک نکردیم، به درک!

اما سوال اساسی اینه که، تعادل رو بر چه چیزی برقرار کنیم؟

من اینطرف الاکلنگ و تو اونطرف الاکلنگ، فکر میکنیم که تعادل رو برقرار میکنیم، اما غافلیم که تعادل رو ما برقرار نمیکنیم بلکه ما قانون تعادل رو اجرا میکنیم! و تعادل الاکلنگ، روی پاشنه برقرار میشه.

حالا، تعادل بین «درخت توت» و «قله لیاقتم» رو بر چه چیزی برقرار کنم؟؟؟